مروری بر نمایش کرگدن به کارگردانی فرهاد آییش
تلخی تنها ماندن
تبدیل شدن زیبایی و لطافت انسان به زشتی و سختی؛ این اتفاقی است که هر روز برای دهها هزار نفر در دنیا میافتد...انسانهایی که با روبهرو شدن با وقایع تلخ و دگرگونیهای گریز ناپذیر...خوی انسانی و لطافت طبع خود را از دست میدهند، سخت میشوند و زشت تا در این دنیای بی رحم زیر دست و پا له نشوند.
شبنم کهنچی
تبدیل شدن زیبایی و لطافت انسان به زشتی و سختی؛ این اتفاقی است که هر روز برای دهها هزار نفر در دنیا میافتد...انسانهایی که با روبهرو شدن با وقایع تلخ و دگرگونیهای گریز ناپذیر...خوی انسانی و لطافت طبع خود را از دست میدهند، سخت میشوند و زشت تا در این دنیای بی رحم زیر دست و پا له نشوند. این داستانی نمایشنامهای از اوژن یونسکو است که فرهاد آییش این روزها بر پرده تالار اصلی تئاتر شهر اجرا میکند. کافکا روزی نوشت، صبحی گرگوار از خواب بیدار شده و ناگهان دریافت، حشرهای شده است؛ این شد داستانی به نام مسخ. یونسکو هم نمایشنامهای نوشت که دودار و ژان و دیزی...آرام آرام و با اراده خویش به کرگدن تبدیل میشوند و این شد نمایشنامه کرگدن.
نمایش کرگدن داستان زندگی مردمانی است که اصالتشان در زندگی روزمره در حال رنگ باختن است. این مردمان غرق در صنعت و فلسفه بافی و رفاه و لذات انسانی، در حالی که هویت خود را از پس تظاهر به آنچه نیستند گم کردهاند، میکوشند برای خود اصالتی نو بسازند. این داستان، بیانگر حال مردمان عصری است که اراده و نظم و قدرت، سه مشخصه دوران صنعتی شدن جوامع، جای عشق و احساسات و اصالت را گرفته. آنها میکوشند، تبدیل شوند؛ با خواندن کتاب، به یک روشنفکر، با رفتن به موزه به یک فرهیخته،...و با نظم و آراستگی در پوشش به شخصیتی قابل احترام. مردمانی که احساسات را نقطه ضعف میدانند و تحت سلطه نظم و اکثریت قرار گرفتن را اقتدار.
فرهاد آییش که از یک سال و نیم پیش، بعد از بازی در نمایش خانواده تت، روی صحنه حضور نداشت، نمایشنامه کرگدن را بازنویسی کرده و روی صحنه آورده است. دلیل آییش برای این بازنویسی شعاری بودن نمایشنامه و همخوانی نداشتن برخی قسمتها با شرایط امروز جامعه بود.به این ترتیب آییش با تاکید بر مفاهیم، تنمایه طنز را هم در این نمایش بیشتر کرده است.
آنچه در نمایشنامه بازنویسی شده کرگدن، پشت بازی و گفتههای طنزآمیز فرهاد آییش در نقش منطق دان مخفی شده، بازی تلخ کلماتی است که در عصر ما میان روشنفکران، فیلسوفان و سیاستمداران تبدیل به ابزاری برای تاثیر گذاری بر جامعه عامی شده است.
کرگدن به روشنفکرانی اشاره میکند که با تظاهر به روشنفکری در پی کسب قدرت هستند. این ماجرا نه تنها روشنفکران که قشرهای مختلف با منشهای مختلف را به نمایش میگذارد که برای کسب قدرت یا از ترس تنها ماندن، حتی از عشق و اصالت وجودی خود هم میگذرند و به اکثریت میپیوندند و تغییر میکنند.
نمایش کرگدن، داستان بیهویتی انسانها است؛ مسالهای که در قرن بیست و یکم، گریبانگیر بسیاری از جوامع شده است. کرگدن با این که نیم قرن پیش و تحت تاثیر فاشیسم بعد از جنگ جهانی دوم نوشته شده، اما داستان تنهایی تلخ انسانهایی است که امروز هم در اقلیت قرار گرفته اند و در مقابل چرخه تحولات صنعت و تکنولوژی و اطلاعات، برای حفظ اصالت و ارزشهای درونی خود مقاومت میکنند. آنها یا در انزوا باید بمانند یا رنگ ببازند.
در پرده اول نمایش، زندگی آرام و منظم و تکراری مردم به نمایش گذاشته میشود که در پایان پرده در آستانه تحول قرار میگیرد. پرده دوم نمایش، تغییر و دگرگونی، از آسیب پذیرترین شخصیت، یعنی کارمندی ضعیف، تابع و ترسو شروع میشود. شغلی که سمبل سیر تکراری و منظمی در زندگی است... تکرار یک روند منظم همیشگی. آنچه بیش از همه نظر بیننده را به خود جلب میکند، جامعهای است که یا در تکرارهای روزمره خود غرق شده و اعتمادی به تغییر و دگرگونی ندارد و آن را توهم میپندارد، یا در چارچوب بسته تفکرات سیاسی خود راکد مانده و هر چه از خود نیست را توطئه میپندارد. در میان متوهمان و سیاستمدارانی که همیشه به دنبال توطئه هستند، منطق گرایی تحصیلکردهها در اقلیتی قرار گرفته که در نهایت قادر به مقاومت در برابر تغییر و تحولات نیست و به ناچار به اکثریت میپیوندند تا شاید با در کنار قرار گرفتن به جای رو در رو ماندن، بتوانند گامی بردارند.
در میان سیاستمداران، روشنفکران، بازرگانان، فیلسوفان، کاسبان، کارمندان و...تنها کسی که تبدیل نشد و اصالت وجودیاش را حفظ کرد، برانژه بود. تنها کسی که منتقد خویش بود و در پی اصلاح شدن. کسی که میل به مطلوب شدن داشت بیآنکه دنبال قدرت باشد...تنها محرکش، عشق بود. اما در نهایت این اصالت وجودی اش بود که بر عشق او پیروز شد. دیدیم که وقتی عشق برانژه از ترس انزوا و تنهایی به کرگدنها پیوست، برانژه باقی ماند تا اصالت خود را حفظ کند. آنچه در تغییر و دگرگونی درون انسانها در نمایش کرگدن غمانگیز است، بازگشت ناپذیر بودن اصالتی است که دگرگون میشود. به این ترتیب یونسکو با تلخی غم انگیزی این نکته را یاد آوری میکند که انسانها با به دست آوردن قدرت، با تغییر و دگرگونی و پیشرفت، گوشهای از هویت اولیه خود را از دست میدهند که قابل بازگشت نخواهد بود.
در نمایش کرگدن شخصیتهایی که در یک جامعه بزرگ وجود دارد گنجانده شده؛ شخصیتهایی مغلوبه صفاتی مانند خودخواهی، خودنمایی، دورویی، جاه طلبی، خشونت، سلطه طلبی، بی منطقی، انحرافات اخلاقی، تظاهر، لذت جویی، تنبلی، بی نظمی و...اینجا، انسانهایی با این صفات به کرگدن تبدیل میشوند؛ حیوانی سر به راه که خود را با هر شرایطی تطبیق میدهد، قدرتمند و در عین حال نسبت به آسیبهایی که به اطراف خود وارد میکند بی توجه. کرگدن، تلخی تنها ماندن انسان است...در عصری که ارزشهای اخلاقی تبدیل به کلماتی برای خودنمایی شده اند.
ارسال نظر