مرثیه‌ای برای انسان

علی طجوزی

نزدیک به شصت سال از پایان یکی از فجایع بزرگ بشری یعنی جنگ جهانی دوم می‌گذرد؛ اما این فاجعه که سرمنشا آغاز آن به اصطلاح برای فلاح و رستگاری بشر بود آنچنان فجیع و باورنکردنی است که هنوز هم اثرات آن را می‌توان در عرصه‌های مختلف هنر دید. درباره جنگ دوم جهانی و مسائل و درگیری‌های آن تا به امروز کتاب‌ها و نقاشی‌ها و موسیقی و فیلم‌های بزرگی به وجود آمده‌اند.

ولی آنچه بیش از همه در این راه فراگیرتر بوده و با توجه به امکانات توانسته زوایای بیشتر و واضح‌تری از این فاجعه را به نمایش بگذارد، فیلم‌سازی است. تقریبا بعد از جنگ تا امروز تعداد بی‌شماری از کارگردانان بزرگ با ملیت‌های مختلف فیلم‌هایی ساخته‌‌اند که می‌توان در این میان از متاخرترین آنها نجات سرباز رایان، نامه‌هایی از ایوجیما و پرچم‌های پدران ما، نام برد. اما آخرین فیلمی را که در این مورد ساخته شده است، می‌توان یکی از حساس‌ترین، تلخ‌ترین و بهترین‌ها در این ژانر یاد کرد. صحبت از آخرین ساخته کارگردان شهیر لهستان به نام «کاتین» است. این فیلم که در طیف درام تاریخی قرار می‌گیرد، به بخشی از تاریخ جنگ در لهستان مربوط می‌شود که تا دهه ۹۰ و با توجه به رابطه نزدیک دولت کمونیست لهستان و شوروی سابق صحبت کردن در مورد آن ممنوع بود و خط قرمزی بود بسیار پررنگ و پرخطر.

وایدا ، کاتین و لهستان

آندره وایدا ششم مارس ۱۹۲۶ در سووالکی لهستان به دنیا آمد. پدرش افسر سواره نظام بود که در جنگ جهانی دوم کشته شد. آندره در ۱۶سالگی به جمع مبارزان نهضت مقاومت پیوست و پس از آزادی لهستان، در آکادمی هنرهای زیبای کراکو به تحصیل در رشته نقاشی پرداخت. اما در سال ۱۹۵۰ برای تحصیل در رشته سینما به مدرسه فیلم لودز رفت. در دوران دانشجویی فیلم‌های کوتاه داستانی «وقتی تو خوابی» و «پسرک شرور» (۱۹۵۰) و مستند کوتاه «سرامیک‌های الزا» (۱۹۵۱) را ساخت.

برای رساله‌اش «سه داستان» را ساخت (۱۹۵۳) و همان سال دستیار اول الکساندر فورد در فیلم پنج پسربچه خیابان بارسکا شد. وایدا با نخستین فیلم بلند داستانی خود «نسل» در سال ۱۹۵۴ در زمره چهره‌های سینمای نو لهستان قرار گرفت. این فیلم و دو فیلم پیاپی «کانال» (۱۹۵۷) و «خاکسترها و الماس‌ها» (۱۹۵۸) یک سه گانه ماندگار را تشکیل می‌دهند.

وایدا که سا‌ل‌های بعد، خود را کارگردانی مستعد و مقتدر در تئاتر و سینما معرفی می‌کند، به ساخت فیلم‌های رمانتیک و کمدی، حماسی و درام می‌پردازد که گاه در ارتباط با خاطراتش از جنگ جهانی دوم است. در واقع آندره وایدا به عنوان شاخص‌ترین نماینده سینمای پس از جنگ لهستان، پس از فروپاشیدن کمونیسم در فیلم‌هایش به انتقاد از نظام سیاسی لهستان می‌پردازد. در فیلم‌های «مرد مرمرین» (۱۹۷۷) و «مرد آهنین» (۱۹۸۱) این انتقاد شکلی آشکارا به خود می‌گیرد.

اما وایدا در کاتین به‌رغم لحن همیشگی‌اش، داستانی متفاوت از جنگ دوم را به نمایش می‌گذارد؛ داستانی که در آن سربازان روسی یا بلشویک‌های پیروز فرقی با سربازان نازی ندارند و هر دو با پسوند مشابه (ایسم) به کشتار مردمی می‌پردازند که به‌زعم سردمداران آنان دشمن تفکر نجات بشر تلقی می‌شوند.

درواقع کاتین به یک تحریف تاریخی و ابزار تبلیغاتی تبدیل می‌شود و اصل آن که کشته شدن ۱۲هزار افسر لهستانی است، به محاق می‌رود.کاتین منطقه‌ای است در اطراف مسکو که در آنجا قتل‌عام این افراد صورت می‌گیرد. روس‌ها بعد از جنگ این فاجعه را که در سال ۱۹۴۰ اتفاق افتاده، با تحریفی دقیق به سال ۱۹۴۱ تبدیل و عاملان آن را آلمان‌ها معرفی می‌کنند.کاتین علاوه بر محوریت قرار دادن این موضوع و آدم‌های وابسته به آن به نحوه برخورد مردمانی از لهستان می‌پردازد که حتی پس از جنگ نیز حقیقت را به جان خود ترجیح می‌دهند.

فیلم که دارای لحن تلخ و تند و گزنده‌ای است، زمستان گذشته به یکی از فیلم‌های پرفروش تبدیل شد.

خود وایدا در این باره می‌گوید: قصه حماسی او درباره قتل عام سال ۱۹۴۰ که منجر به کشته شدن ۱۲هزار لهستانی توسط پلیس مخفی شوروی شد، هیچ ارتباطی به مسائل سیاسی ندارد و هدف او از ساخت این درام تاریخی صدور یک بیانیه سیاسی نبوده بلکه تلاشی برای ساخت توافق و مصالحه، کمک به آشتی و سازش بوده است.وایدا یادآوری می‌کند که این قتل‌عام که مسکو در سال ۱۹۹۰ و بعد از مدت‌ها سکوت مسوولیت آن را به عهده گرفت، یک مضمون ممنوع بوده که در دوران حکومت کمونیستی در لهستان هیچ‌کس اجازه صحبت و بحث درباره آن را نداشته است.

به گفته او، «فقط پس از فروپاشی شوروی و سقوط دولت چپگرا در لهستان بود که ما توانستیم فکر تولید فیلمی سینمایی بر اساس این موضوع را مطرح کنیم. به همین دلیل، اکنون احساس می‌کنم یکی از کارهای بزرگ زندگی‌ام را به انجام رسانده‌ام و خیلی خوشحالم که با ساخت این فیلم، یک کار خوب را به کارنامه سینمایی‌ام اضافه کرده‌ام.»این فیلمساز لهستانی تاکید می‌کند که خط اصلی قصه فیلم علیه روس‌ها نیست و علیه آنها موضع‌گیری نمی‌کند.

او ادامه می‌دهد: «قصه این فیلم درباره عزاداری است و حوادثی را نشان می‌دهد که روزگاری واقعا در لهستان اتفاق افتاد. این فیلم یک اثر سیاسی با یک پیام مشخص نیست. البته احساس شخصی خودم این است که مضمون فیلم بیش از اندازه رنج‌آور است.به دلیل همین لحن تراژیک و پردرد و رنج است که توانستم فیلمی را کارگردانی کنم که از یک دیدگاه انسانی و نه سیاسی به موضوع نگاه می‌کند. این اتفاق در هر دورانی و در هر کشوری می‌تواند رخ بدهد و هیچ‌کس در هیچ نقطه‌ای حاضر به تایید آن نیست.»

«کاتین» همچنین برای وایدا یادآور یک‌سری خاطرات در یادماندنی شخصی است که هنوز هم پس از گذشت سال‌ها اعتبار و ارزش خود را از دست نداده‌اند. پدر وایدا یکی از قربانیان قتل عام کاتین بود و مادرش که هیچ وقت امید به آینده و زندگی را از دست نداد و همین مساله یکی از دلایل اصلی زنده ماندن آندره وایدا در دوران نوجوانی بود. مادر وایدا هیچ وقت مرگ همسرش را باور نکرد و اعتقاد داشت او از قتل‌عام‌ها جان سالم به در برده است. برای همین هیچ وقت نام وی در فهرست‌های رسمی سربازان کشته شده در دوران جنگ جهانی دوم ثبت نشد. وایدا با یادآوری آن دوران سخت چنین ادامه می‌دهد: «تا سال ۱۹۵۰ که مادرم مرد، او هیچ وقت باور نداشت که پدرم از جبهه جنگ به خانه برنمی‌گردد. او حتی نامه‌ای برای صلیب سرخ نوشت و نامه‌های زیادی به سوئیس، لندن و سوئد فرستاد. او امیدوار بود که پدرم در گوشه‌ای از اروپا زنده است و یک روز بالاخره پیدایش می‌شود.»

خاطرات زندگی وایدا هم مثل خیلی دیگر از مردم اروپا با جنگ و ویرانی گره خورده است. او که در طول ۴۰ سال فعالیت فیلمسازی فیلم‌های جنگی (و ضد جنگ) زیادی کارگردانی کرده است، می‌گوید که به اندازه کافی درباره این موضوع حساس و تلخ فیلم ساخته و تاریخ گذشته کشورش را به اندازه کافی مورد مکاشفه قرار داده است.

به همین دلیل است که تصمیم گرفته تا در آینده به سراغ مضامین امروزی برود. شاید تحسین برخی از منتقدان سینمایی که کاتین را «فیلم گرم، پرشور و پرقدرت» ارزیابی کرده‌اند، باعث شود تا وی در آینده باز هم به سمت تاریخ گذشته لهستان برود. با وجود این او می‌گوید: «دیگر نمی‌خواهم مراجعه‌ای به این بخش از تاریخ داشته باشم. حالا دیگر من یک پیرمرد هستم و بیشتر دوست دارم فیلم‌هایی مدرن‌تر بسازم؛ فیلم‌هایی که درباره امروز هستند و مسائل معاصر را مطرح می‌کنند. احساس می‌کنم این روزها تغییرات عجیب و غریبی بین جامعه با روشنفکران دارد به وقوع می‌پیوندد.»

هر چند که وی در جایی گفته است: «کاتین برای من نقطه پایانی بر تریلوژی سینمایی‌ام است. موضوع کاتین بزرگ‌ترین راز تاریخی ما بود که برای سال‌ها پنهان نگه داشته شد، ولی روزی باید در سطحی وسیع مطرح می‌شد. حقیقت امر را بخواهید، خودم هم باور نمی‌کردم بالاخره روزی برسد که دیگر اثری از کشور بزرگ اتحاد شوروی نباشد و من بتوانم قصه‌ام را به تصویر بکشم. با این حال، قصه من قصد محکوم کردن هیچ کشوری را ندارد.این قصه، ماجراهای تلخ مردمی را تعریف می‌کند که در شرایطی وحشتناک زندگی می‌کردند.»

وایدا می‌گوید در فیلمش تلاش کرده تا مردمی را که ترس وحشتناک ترسیم شده در دل قصه فیلم را تجربه نکرده‌اند، با آن روزهای تلخ و ترسناک آشنا کند و برای همیشه شرایطی را که آنها از سر گذراندند، به خاطر داشته باشند. به گفته او، «فقط با تماشای آن خاطرات است که می‌توان با آن آدم‌ها احساس همراهی و همدردی کرد. در عین حال، این مساله به ما یادآوری می‌کند که می‌توانیم با بهره‌گیری از تاریخ گذشته، مانع از تکرار آنها در آینده شویم.»

«کاتین» به دلیل نمایش دقیق وضعیت زندگی و قتل‌عام اهالی دهکده، از سوی برخی منتقدان مورد انتقاد قرار گرفته است. آنها خشونت موجود در فضای فیلم را بیش از حد ارزیابی کرده‌اند و وایدا می‌گوید که او آن وضعیت را به شکلی مستندگونه به تصویر کشیده است. در فیلم به آرامی و سر فرصت نشان داده می‌شود که چگونه لهستانی‌ها را به صف و ثبت‌نام می‌کنند، چگونه اسامی آنها خیلی دقیق چک می‌شود، چگونه آنها را به سلول‌های تنگ و تاریک می‌فرستند و بالاخره چگونه بر سر قبرهای کنده شده می‌آورند و از پشت به سر آنها شلیک می‌کنند.

اما کاتین به‌رغم تمام انتقادها و تشویق‌ها برای وایدا اثری درخشان محسوب می‌شود؛ اثری که توانست هنگام اکران با دریافت ۷ جایزه عقاب پیروز اصلی جوایز فیلم لهستان باشد.