پوتین که ریشه در کا گ ب داشته و در جامعه‌ای اشتراکی بزرگ شده است، احتمالا درک عمیقی از کارکرد بازار آزاد ندارد. اما او موفقیت نظام‌های سرمایه‌داری در فراهم آوردن استانداردهای بالا برای زندگی مردم را دیده بود و انتخاب ایلاریونوف نیز با رویای دستیابی به چنین هدفی بوده است. به هر حال پوتین احتمالا در نهایت به این نتیجه رسیده بود که قبل از آنکه دست نامرئی ‌آدام اسمیت به کمک تثبیت او بیاید، هرج و مرج ناشی از سرمایه‌داری مورد نظرکار بوریس یلتسین را خواهد ساخت. عصر تلاطم ماجراهای دنیای‌جدید (۱)

نویسنده: آلن‌گرین‌اسپن

ترجم: صالح واحدی

پنج دوره ریاست‌ بر بانک مرکزی بزرگ‌ترین اقتصاد جهان در دوره حاکمیت چهار رییس‌جمهور آمریکا در دهه‌های پایانی قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم، از «آلن گرین اسپن» چهره‌‌ای جهانی ساخته است.

چهره‌ای که بدون‌شک می‌تواند به لحاظ تاثیرگذاری از معدود عناصر نام‌آور در عرصه سیاست و اقتصاد جهان معاصر نامیده شود. وی پس از همکاری سال‌های طولانی در راس مهم‌ترین نهاد پولی ایالات‌متحده با رونالدریگان، جورج بوش پدر، بیل کلینتون و جورج بوش پسر، نهایتا در سال ۲۰۰۶ و پس از ورود به نهمین دهه عمر خود بازنشسته شد و در آغازین ماه‌های سال ۲۰۰۷ حاصل تجربه طولانی خود را - و البته با تاکید بر نگرش آمریکایی‌اش - در کتاب «عصر تلاطم» به رشته تحریر درآورد. کتابی که ماه‌ها در صدر پرفروش‌ترین کتاب‌های اروپا و آمریکا قرار داشت و در همان سال انتشار به طور متوسط کمتر از یک ماه یک بار تجدیدچاپ شد. گرین اسپن همچون بسیاری از رهبران جریان حاکمیت سرمایه‌داری در جهان غرب، حادثه ۱۱سپتامبر را نقطه عطف تاریخی بی‌مثالی می‌داند که آغازگر تغییرات بسیار در جهان بوده و خواهد بود.

به این لحاظ کتاب با شرح پرواز او از زوریخ به واشنگتن در بعد از ظهر ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ و دریافت خبر اصابت هواپیماها به برج‌های دوقلوی نیویورک آغاز می‌شود. بخشی از کتاب شرح سال‌های کودکی، جوانی، تحصیلات و زندگی شخصی او است و در بخش‌هایی از کتاب نیز او مورد به مورد به وضعیت اقتصادی در جای‌جای جهان می‌پردازد. این بخش‌ها که در قالبی مستقل از یکدیگر تدوین‌شده، نگاه یک فرد صد درصد معتقد به نظام کاپیتالیستی غربی به وقایع، کشورها و افراد است. او با اعتقاد راسخ به کارآمدی و بی‌بدیل بودن چنین نظامی به تحلیل وقایع و روندهای جهانی نشسته و آنچنان که خواهیم دید، در همه موارد راه‌حلی جز پذیرش مبانی و بایسته‌های این نظام را تجویز نمی‌کند. آشنایی با نظریات - گاه مغرورانه - و قضاوت‌های یکی از سررشته‌داران جریان حاکم بر نظم اقتصادی جهان از ضرورت‌هایی است که ما حتی اگر با آن مخالفت جدی داشته باشیم نیز به آن نیاز داریم.

آنچه در پی تقدیم خوانندگان ارجمند می‌شود، اولین بخش از این سلسله گفتار است که شامل بخش ۱۶ کتاب بوده و به سیر تحولات روسیه در دو دهه اخیر می‌پردازد.

روسیه، در کشاکش گذشته و آینده

زود قضاوت نکنید، من سورپریز نشدم. مشاور ارشد اقتصادی ولادیمیر پوتین، آندره ایلاریونوف، در اجلاس دوجانبه آمریکا و روسیه در حاشیه اجلاس صندوق بین‌المللی پول در اکتبر ۲۰۰۴ به من نزدیک شد و گفت: «آیا می‌توانید دفعه بعد که به مسکو آمدید، جلسه‌ای با من و همکارانم داشته باشید؟»

عضویت مدافع سرسخت سرمایه‌داری ضددخالت دولت و دشمن سازش‌ناپذیر کمونیسم در اتاق فکر رهبری شوروی برای من سوال شده بود. طبیعتا پوتین وقتی ایلاریونوف را به کار گرفت از هواداری خدشه‌ناپذیر وی از رقابت آزادانه در بازار مطلع بود. پس آیا ایلاریونوف نماینده تمایلات سیاسی پوتین بود؟ آیا فرهنگی که روس‌ها در آن پرورش یافتند، به این زودی فراموش شد؟ چنین به نظر می‌رسد. پوتین، این عضو سابق ک.گ.ب توانسته در مدتی کوتاه چشم‌اندازی ضداشتراکی را پیش روی مردم قرار دهد.

اما واقعیت خیلی پیچیده‌تر است. وقتی پوتین در سال ۱۹۹۹ توسط بوریس یلتسین به عنوان کفیل ریاست‌جمهوری برگزیده شد، تنها چهار سال بود که به جمع مشاوران کرملین پیوسته بود و این حیرت همگان را برانگیخته بود. در ۱۹۹۷ او معاون دفتر رییس‌جمهور شد و در سال ۱۹۹۸ که در سمت رییس سازمان امنیت فدرال دستور ورود سربازان روسیه به چچن را صادر کرد، موردتوجه جهانیان قرار گرفت.

ریاست‌جمهوری پوتین مورد استقبال اصلاح‌طلبان قرار گرفت که تصور می‌کردند در حرکت تکاملی به سوی اقتصاد آزاد او رهبر قابل‌اطمینانی خواهد بود. پوتین نیز از آغاز، حمایت از چنین اصلاحاتی را اعلام کرد، اگرچه تصریح می‌کرد که باید با ملاحظه واقعیت‌های روسیه و از جمله سنت‌های گذشته پیش رفت.

پوتین ظرف دو سال به همراهی ایلاریونوف دوما را به تصویب قوانین جسورانه در مورد اصلاحات مالیاتی، مقررات‌زدایی، خصوصی‌سازی زمین و هدف‌گذاری‌های روشن در راستای ادغام در اقتصاد جهانی وادار کردند.

اما پس از این روی خوش نشان دادن‌ها به سرمایه‌داری، پوتین بازگشت به اقتدارگرایی را آغاز کرد. مشخص است که او می‌ترسید که قوت گرفتن نیروهای بازار، کار را از کنترل وی خارج کند. به طور ویژه این نگرانی وجود داشت که اشراف - فرصت‌طلبانی که در دهه ۱۹۹۰ با دریافت وام‌های ویژه برای خرید سهام، بیشتر دارایی‌های مولد روسیه را به مالکیت خود درآورده بودند - از ثروت خود برای سرنگون ساختن حکومت استفاده کنند. در نتیجه از سال ۲۰۰۳ استراتژی اقتصادی دیگری به کار گرفته شد.

پوتین با استفاده گزینشی و ابزاری از قوانین موجود و بعضا جدید، کنترل بر هزاران مرکز انرژی را به کرملین بازگرداند. موتور محرک رشد اقتصادی روسیه - نفت و گاز - به سرعت تحت‌کنترل مراکز متعلق به دولت یا تحت حاکمیت دولت درآمدند؛ منابع و تاسیسات گازی تحت‌کنترل «گس پروم» و منابع و تاسیسات نفتی تحت‌کنترل «رزنفت». «میخاییل خودورکوفسکی» بنیان‌گذار شرکت نفتی یوکاس به زندان افتاد، اموالش مصادره گشته و به روز نفت واگذار شد.

نمی‌توانم بگویم که می‌دانم جرم خودورکوفسکی چه بود و برای چه محکوم شد، اما این تغییر جهت ناگهانی کرملین از آزادسازی اقتصادی ایلاریونوف را ناامید کرد و او را واداشت که علنا به انتقاد از رییس خود بپردازد. او صریحا عطف به ما سبق کردن مطالبات مالیاتی از یوکاس و دست‌کاری پنهانی در اسناد و مدارک به نفع روزنفت را «کلاهبرداری سال» نامید.

پوتین که ریشه در کا.گ.ب داشته و در جامعه‌ای اشتراکی بزرگ شده است، احتمالا درک عمیقی از کارکرد بازار آزاد ندارد. اما او موفقیت نظام‌های سرمایه‌داری در فراهم آوردن استانداردهای بالا برای زندگی مردم را دیده بود و انتخاب ایلاریونوف نیز با رویای دستیابی به چنین هدفی بوده است. به هر حال پوتین احتمالا در نهایت به این نتیجه رسیده بود که قبل از آنکه دست نامرئی ‌آدام اسمیت به کمک تثبیت او بیاید، هرج و مرج ناشی از سرمایه‌داری مورد نظر بوریس یلتسین کارش را خواهد ساخت. البته باز هم اشاره کنم که من شک دارم فکر کردن به تئوری آدام اسمیت جای خیلی مهمی در اندیشه پوتین داشته است. در دست داشتن ثروت نفت و گاز و ۲ روز قطع ناگهانی صدور گاز به اوکراین و اروپای غربی در ژانویه ۲۰۰۶ به احتمال زیاد با هدف تنظیم مجدد روابط بین‌المللی بوده است.آنچه قابل توجه است، این که زمان زیادی طول کشید تا ایلاریونوف از قدرت کنار گذاشته شود. او نماینده رییس‌جمهور در اجلاس سران گروه ۸ شد و در نهایت در سال ۲۰۰۵ با اظهار اینکه روسیه دیگر کشور آزادی نیست، استعفا داد. اما حضور بلندمدت ایلاریونوف احتمالا گرایش نصف و نیمه پوتین را نسبت به الگوهای سرمایه‌داری نشان می‌دهد.تذبذب پوتین و عقب گرد از دوره دموکراسی یلتسین در مباحثات او با رهبر سابق شوروی میخائیل گورباچف آشکار می‌شود.این ماجرا را گورباچف در سال ۲۰۰۶ در یک مصاحبه رادیویی چنین شرح می‌دهد«پوتین گفت: تاثیر گروه‌های مافیایی و عواملی مانند آنها بسیار زیاد است و در چنین شرایطی انتخابات یعنی خرید و فروش رای».

ادامه دارد