صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

کامران عدل

دو سه سالی است که جریان حراج‌های دبی، هنرمندان کشورمان را به‌سرگیجه انداخته‌است. همه آن‌ها از شنیدن قیمت‌های تابلوها و آثار هنری حیرت زده شده‌اند و دست آن‌ها به‌هیچ کجا بند نیست که ته و توی جریان را دربیاورند. خود من نیز از شنیدن رقم‌های نجومی این حراج‌ها حیرت زده شده بودم. زمستان گذشته، یکی از دوستان مقیم دبی که دستی در هنر دارد و دوستان گالری‌دار نیز دارد، به‌خاطر مرگ پدر به‌تهران آمد و فرصتی پیش آمد که با هم ناهاری بخوریم. او به‌من گفت که اگر دلت می‌خواهد در دبی نمایشگاه بگذاری، من دوستان گالری‌دار دارم و می‌توانم جریان را برایت جور کنم. وقتی این حرف را شنیدم از او پرسیدم که راستی، جریان این حراج‌های دبی چیست؟ گفت این یک حقه‌بازی است و گالری‌دارهای دبی را سخت عصبانی و پریشان کرده است. این را داشته باشید.

دو سه ماه پیش نزد برادرم آقای دکتر شهریار عدل (باستان‌شناس مشهور بین‌المللی) بودم. ایشان در بیشتر حراج‌های جهانی شرکت می‌کند. یکی از دلایل شرکت ایشان هم پیدا کردن میراث فرهنگی به‌غارت رفته ایران است تا آن‌ها را توسط پلیس بین‌الملل توقیف و به‌ایران برگرداند. در آن روز ایشان را بسیار عصبانی و پریشان دیدم. بدون آن که من سوالی از او بکنم، با همان حال عصبانی به‌من گفت این‌ها هم با این حراج‌های دبی گندش را درآورده‌اند. همین. به‌فکر افتادم که ته و توی این جریان را دربیاورم. اتفاقا دو سه روز بعد گفته شد که تابلوی فلانی یک میلیون دلار در دبی فروش رفت. از بد حادثه پسر عموی این فلانی با من خیلی دوست است و گاه گاهی همدیگر را می‌بینیم و چرت و پرت می‌گوییم و می‌خندیم. دو سه روز بعد از این فروش، به‌دوستم گفتم که قاسم اوضاع پسر عمویت خیلی سامان گرفته... گفت نه بابا به‌او تلفن کردم. اول خیال کرد که می‌خواهم تیغ‌اش بزنم. بدون آن که مجال بدهد گفت: می‌د‌انی قاسم جون؟ آن تابلو مال من نبود و مال یک آقایی بود و پولش توی جیب من نرفته است. پشت جریان را گرفتم. با گالری‌داری حرف زدم و گفتم که من هم می‌خواهم در حراج دبی شرکت کنم. هر چه باشد من یکی از ۴۰ نفر نومیناتورهای جایزه عکاسی پیکته در جهان هستم که بزرگ‌ترین جایزه عکاسی دنیا است. گفت آره می‌توانی شرکت کنی. اگر هم بخواهی؛ هستند کسانی که در سالن حراج دست بلند کنند و قیمت تو را بالا ببرند. گفتم من هیچ مایل نیستم که قیمت کاذب پیدا کنم. من عکاس حرفه‌ای هستم و قیمت خودم را می‌دانم. حالا می‌خواهم در حراج‌ها شرکت کنم. گفت‌وگو تمام شد ولی من روی این جمله که «آره هستند کسانی که در سالن حراج دست بلند کنند و قیمت تو را بالا ببرند»، حساس شدم و دنبال جریان را گرفتم. روزی با گالری دار دیگری به‌صحبت نشستم. او به‌من گفت که حراج‌های دبی در شان تو نیست و باید در حراج‌های لندن شرکت کنی. چون هم در لندن معروف‌تری و هم حراج‌های آنجا جدی‌تر هستند. از او خواستم که این کار را برای من انجام بدهد، قبول کرد. این را هم داشته باشید. اواخر سال گذشته، خانم نازنین لنکرانی که منقد هنری روزنامه هرالد تریبون است و گویا اخیرا منقد هنری نیویورک تایمز نیز شده است، برای انجام کارهایی به‌تهران آمد. در ضمن از من خواست که او را با محیط هنری ایران آشنا کنم (چرایش خیلی طولانی است) من ایشان را به‌معروف‌ترین گالری‌های تهران و همچنین مرکز صبا و موزه هنرهای معاصر بردم. همان‌طور که می‌دانید (اگر هم نمی‌دانید حالا با خبر می‌شوید) موزه هنرهای معاصر تهران، دارای بزرگ‌ترین مجموعه آثار هنری جهان است که اخیرا یکی از کانال‌های تلویزیونی آمریکا برنامه خاصی روی آن پیاده کرد و در سراسر جهان پخش کرد که مایه غرور ایرانیان شد. روزی که به‌موزه هنرهای معاصر رفتیم، خانم لنکرانی به‌من گفت که آیا می‌توانی کاتالوگ آثار خارجی موزه را برایم دست و پا کنی. جواب دادم که بله و از آقای دکتر صادقی خواهش کردم که یک جلد کاتالوگ به‌خانم لنکرانی هدیه بدهد. آقای دکتر صادقی هم که به‌من لطف دارد، خواهش من را برآورده کرد. در همین حال آقای صادقی اتاقش را برای انجام کاری ترک کرد. خانم لنکرانی که به‌تصاویر کاتالوگ خیره شده بود، با حیرت و شعف به‌من ضمن نشان دادن عکس تابلوها می‌گفت این تابلو حالا ۸۰۰۰۰ دلار قیمت دارد. این یکی ۱۵۰۰۰۰ دلار. این یکی ۱۲۰۰۰۰ دلار. این بود قیمت‌های حیرت انگیز تابلوهای موزه هنرهای معاصر که چشم‌ها و دهان خانم لنکرانی را گرد کرده بود. این را هم دارید؟ حالا برویم سر اصل مطلب.

وقتی در تهران می‌گویند که تابلوی فلانی ۳۵۰۰۰۰ دلار فروخته شد و آن نقاش را من ۳ روز بعد در یک گالری درجه ۳ تهران می‌بینم! وقتی می‌شنوم که فلان هنرمند کاری را به ۲۰۰۰۰۰ دلار فروخت و اتومبیل ندارد، شک می‌کنم به‌این اعداد. وقتی شما با کسانی که کار فروخته‌اند حرف می‌زنید هیچ وقت نمی‌گویند که چه کسی آن را خریده یا که اصلا آنها کار را به‌فلانی فروخته‌اند و این آن فلانی است که کار را فروخته تا کنون کسی را در سالن حراج ندیده است که خودش کاری را خریده باشد گویا، همه خریدارها، آن طرف آب هستند و این کارگزاران آن‌ها هستند که آثار را از طریق تلفن پرتابل، برای‌شان می‌خرند در واقع، اگر در دبی، آثاری تا ۱۵۰۰۰ دلار فروش بروند قابل قبول است در غیر این صورت یکی از این ۳ سناریوها در حال پیاده شدن است.

یک موسسه صاحب یک اثر هنری است به‌قیمت ایکس تومان که در اداره‌اش موجود است و جزو اموال و دارایی‌هایش به‌حساب می‌آید. فرض کنید کل اموال و دارایی‌های این موسسه ۳‌میلیارد تومان است حال این موسسه‌ اثر خود را در دبی به‌حراج می‌گذارد کارگزارانی دست بالا می‌برند و قیمت اثر را از ایکس تومان به ۳۰۰۰۰۰۰ دلار می‌رسانند. موسسه مذکور ۲۰‌درصد کمیسیون به ‌حراج‌گزار می‌دهد یعنی ۶۰۰۰۰۰ دلار در نتیجه، در این میان دارایی این موسسه از ۳‌میلیارد تومان به پنج‌میلیارد و چهارصد میلیون تومان افزایش می‌یابد.

دوم قیمت آثار هنرمندی در تهران یکصدهزار تومان است، هنرمند کارش را به‌دبی می‌فرستد. دوستانی در حراج دست بلند می‌کنند و اثر هنری را به ۵۰۰۰ دلار می‌رسانند، قیمت این هنرمند حالا از یکصدهزار تومان به ۵میلیون تومان رسیده است.

سوم هنرمندی آرزو دارد در پاریس و لندن و نیویورک نمایشگاه بگذارد. نمایشگاه گذاشتن در این شهرها نیز به‌همین سادگی‌ها نیست کاری را در دبی به‌حراج می‌گذارد و آن را مثلا به سی چهل هزار دلار به‌فروش می‌رساند ۲۰‌درصد کمیسیون را می‌دهد و پا می‌شود و می‌رود به‌پاریس و لندن و نیویورک و به‌گالری دارها می‌گوید: منم آن رستم دستان. من در دبی کار فروخته‌ام ۴۰۰۰۰ دلار چیزی را که این شخص نمی‌داند این است که گالری‌دارهای پاریس و لندن و نیویورک خیلی هفت‌خط‌تر از او هستند و کلاه سرشان نمی‌رود.

در خاتمه این را هم بدانید که یک عکاس مد ایتالیایی که خیلی هم معروف است و من حالا نامش را به‌خاطر ندارم، یک مدل عکاسی به نام کارلا برونی می‌گیرد. روزگار آن چنان می‌چرخد که این خانم کارلا برونی همسر نیکولا سارکوزی رییس‌جمهور فرانسه می‌شود. ماه گذشته این اثر در نیویورک به‌حراج گذاشته شد و به ۸۹۰۰۰ دلار فروخته شد.

آثار موجود در موزه هنرهای معاصر تهران قیمت‌هایی ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزار دلاری دارند، آن هم کارهایی از هنرمندان جا افتاده جهانی حالا چگونه می‌شود که آثار هنرمندان گمنام ما که شهرت‌شان حتی به‌ قزوین هم نرسیده (غربا عرض می‌کنم) قیمت‌های میلیونی پیدا می‌کنند؟

پیدا کنید پرتقال فروش را.

دوست مقیم دبی‌ام، گفت که خواهی دید، یک روزی گند این حراج‌های دبی در خواهد آمد.