کاتیادداشتی بر فیلم «مه» ساخته فرانک دارا بونت
نقد جامعه مدرن، در چشماندازی کور
«مه» با یک صحنه تکاندهنده شروع میشود، در همان چند دقیقه ابتدایی در پی یک طوفان سهمگین، از پنجره اتاق شخصیت اصلی فیلم که همسر و پسرش را به زیرزمین برده تا از شدت طوفان در امان باشند، درختی ناگهان از پنجره وارد خانه میشود. فاجعه از همین صحنه اول فیلم رخ مینماید و تماشاگر آشنا با فیلمهای دارا بونت که پیش از این با «مسیر سبز» و «رهایی از شاوشنک» او را شناخته، میتواند حدس بزند که این یکی در سبک و سیاق فیلمهای قبلیاش نیست.
امیر میلانی
«مه» با یک صحنه تکاندهنده شروع میشود، در همان چند دقیقه ابتدایی در پی یک طوفان سهمگین، از پنجره اتاق شخصیت اصلی فیلم که همسر و پسرش را به زیرزمین برده تا از شدت طوفان در امان باشند، درختی ناگهان از پنجره وارد خانه میشود. فاجعه از همین صحنه اول فیلم رخ مینماید و تماشاگر آشنا با فیلمهای دارا بونت که پیش از این با «مسیر سبز» و «رهایی از شاوشنک» او را شناخته، میتواند حدس بزند که این یکی در سبک و سیاق فیلمهای قبلیاش نیست. «مه» قصهای غیرمتعارف با فیلمهای گونه فاجعه دارد، اینجا دیگر با فیلمهایی از نوع بیگانهها و گودزیلا مواجه نیستیم. با اینکه در دقایقی از فیلم زمانی که دست و پای یک موجود کریهالهیکل در تصویر ظاهر میشود و آدمهای حاضر در صحنه به شدت تهدید به مرگ میشوند، اما حضور این موجود در همین صحنه چند دقیقهای تنها به کمک پیشبرد درام قصه میآید. از آن پس تنها دو فصل دیگر به مواجه آدمها با موجودات غیرمعمول دیگر مواجهیم. خب، پس میشود حدس زد مساله فیلم، نمایش صرف این موجودات برای القای ترس به تماشاگر نیست: نکتهای بسیار ساده است، دارا بونت در فیلمش به عکسالعمل انسان مدرن در مواجهه با خطرات موجود در فضای زندگیشان میپردازد.
قصه «مه» در یک سوپرمارکت میگذرد که آدم های محبوس در آن پس از دقایقی متوجه حضور یک اتفاق غیرمعمول در اطراف شهرشان میشوند. مه تمام شهر را میگیرد و آدمها دیگر زاویه دیدشان کور میشود. اینجا است که آنها شروع به حدس زدن اتفاق میکنند. ابتدا تعجب از کل جریان، سپس انکار آن و ادامه ماجرا. چند نفر از سوپرمارکت خارج میشوند که آن موجود آنها را میبلعد. در اینجا زنی به قصد نجات فرزندانش که در خانه تنها هستند از آدمها کمک میخواهد که هیچکس به او کمک نمیکند و او تنها از سوپرمارکت خارج میشود، اما تنها با رفتن او صداهای ناهنجار مثل جیغ یک زن را نمیشنویم. ظاهرا دارا بونت به تماشاگر میگوید در ادامه فیلم با او کار داریم.
بقیه فضای فیلم به جدال آدمها در سوپرمارکت میگذرد. زنی از دیدگاه مذهب و خدا با آدمها روبهرو میشود و این اتفاق را محصول مثبت خدا میدانند که هیچ گریزی از آن نیست. آرام آرام آدمها با او همراه میشوند و او خود را نماینده خدا در زمین میداند. نقد بنیادگرایانه «مه» و نوع شخصیتپردازی این زن، که تماشاگر اصلا با او همراه نمیشود، ناخودآگاه مخاطب را به سوی نجات آدمهایی میبرد که به او هیچ اعتقادی ندارند و به نجات خود میاندیشند. در نهایت هفت نفر از سوپرمارکت خارج میشوند که سه نفرشان طعمه آن موجود میشود و چهار نفر به اضافه پسرک شخصیت اصلی فیلم به ماشین میرسند تا نجات پیدا کنند. اما فصل نهایی حیرتانگیز فیلم در اینجا شکل میگیرد. ماشین در مه حرکت میکند و هیچ چشماندازی مقابلش ندارد، اما ناگهان بنزین ماشین تمام میشود. آدمها تصمیم میگیرند با اسلحهای که در اختیار دارند خود را خلاص کنند تا به دست حیوان نیفتند، اما یک مشکل کوچک در نقطه عطف نهایی فیلم است، آنها پنج نفرند و اسلحه چهار گلوله دارد. بنابراین تماشاگر صدای شلیک چهار گلوله را میشنود و در تصویر نهایی مرد اصلی که خلاف میلش زنده مانده از ماشین خارج میشود و میخواهد خود را طعمه کند. هوا باز میشود و مه از بین میرود. کل شهر از بین رفته است و تانک نظامیان به همراه یک کامیون از مقابل او رد میشوند. پشت کامیون زنی که در ابتدا از سوپرمارکت خارج شده به همراه فرزندانش نشسته است. او تنها کسی بود که بدون پشتوانه و برای نجات انسانهای دیگر از آنجا خارج شد. حیرت تماشاگر در این پایان است که شکل میگیرد و با این پایان فیلم در ذهن تماشاگر به زندگیاش ادامه میدهد.
ارسال نظر