نکاتی پیرامون رتبه نخست ایران در رتبهبندی مجله نیچر:
رشد علمی یا رشد تعداد مقالات علمی؟
رتبه اول ایران در جهان در زمینه «نرخ رشد تولید مقالات علمی»، یکی از شواهدی است که مسوولان و متولیان علمی کشور با افتخار به آن اشاره میکنند تا بر جهش ایران برای تبدیل شدن به قدرت علمی و اقتصادی منطقه در سالهای آینده تاکید کرده باشند.
رتبه اول ایران در جهان در زمینه «نرخ رشد تولید مقالات علمی»، یکی از شواهدی است که مسوولان و متولیان علمی کشور با افتخار به آن اشاره میکنند تا بر جهش ایران برای تبدیل شدن به قدرت علمی و اقتصادی منطقه در سالهای آینده تاکید کرده باشند.
طبق آمار ارائه شده توسط مجله «نیچر»، ایران در سال 2011 با رشد 20 درصد در تعداد مقالات علمی، پرشتابترین کشور جهان در این زمینه بوده که روند تعداد مقالات علمی ایران در سالهای 2000 تا 2010 در نمودار شماره 1 مشاهده میشود. چنین آماری اگرچه خوشحالکننده به نظر میرسد، اما با بسیاری از ضعفها و نشانههای هشدار در فضای علمی-اقتصادی ایران سازگار نیست: نفوذ روزافزون مهاجرت در میان نخبگان و تحصیلکردگان، امکانات ناکافی در دانشگاهها و نیز بیکاری دانشآموختگان دانشگاهی، از جمله قرائن متضاد با واقعیت فوق است. شاید با موشکافی و بررسی بیشتر درباره جایگاه پیشرفت علمی ایران بتوان برای این ناهمگونی توضیح قانعکنندهای یافت:
بهتر است قبل از هر چیز، ارتباط بین شاخص تعداد مقالات علمی و جایگاه اقتصادی ایران را بررسی کنیم. در آمار ارائهشده درباره جایگاه علمی براساس تعداد مقالات علمی، پنج کشور ایالات متحده، چین، بریتانیا، ژاپن و آلمان به ترتیب در رتبههای اول تا پنجم قرار گرفتهاند. بدیهی است که تمام این کشورها جزو اقتصادهای پویا و قدرتمند جهان هستند. اما نکته قابل توجه این است که زمانی میتوان بر اساس جایگاه علمی یک کشور حکم به پیشرفت اقتصادی آن داد که بین دانشگاه به عنوان موتور تولید دانش و صنعت به عنوان چرخهای اقتصادی، ارتباط معقولی وجود داشته باشد. به بیان دیگر وجود یک چرخه «مدیریت دانش» است که موجب میشود، تحقیقات و پژوهشهای انجام گرفته وارد سیر «تجاریسازی» و تولید ثروت گردند و بالعکس، مسائل و مشکلات صنعتی یک کشور در دانشگاهها حل شوند.متاسفانه چنین چرخهای در ایران معیوب بوده و رابطهای ارگانیک میان دانشگاه و صنعت برقرار نیست. به همین دلیل، موضوع اکثر مقالات علمی و پژوهشی منتشرشده توسط دانشجویان ایرانی، مسائل مورد علاقه در فضای آکادمیک کشورهای پیشرفته است و با سطح نیازها و مشکلات صنایع ایران همخوانی ندارد. در این شرایط
عملا تلاش پژوهشگران ایرانی منجر به روان شدن حرکت چرخهای صنعت در کشورهای توسعه یافته میشود.فراتر از این، باید پرسید آیا شاخص تعداد مقالات و اسناد علمی یک کشور به تنهایی دال بر رشد علمی است؟
News/2624/28-05.jpg
رشد کمی و افت کیفی مقالات علمی ایرانی
تعداد مقالات علمی، شاخصی است که حاکی از رشد کمی پژوهش و تحقیقات در فضای دانشگاهی است. برای به دست آوردن تصویری جامع از توان علمی یک کشور، باید کیفیت پژوهش را هم مورد توجه قرار داد. به این منظور، میتوان شاخص تعداد ارجاعات سایر مقالات پژوهشی به تعداد مشخصی از مقالات علمی را نشاندهنده محتوای پژوهشی موجود در آنها دانست. در نمودار شماره 2، تعداد ارجاعات به مقالههای ایرانی در طی سالهای 2000 تا 2010 آمده است:
با نگاهی به نمودار میتوان دریافت در سالهای اخیر برخلاف تعداد مقالات، ارجاع به آنها کاهش یافته است. این کاهش بیانگر کاهش کیفیت محتوایی مقالات است. به عبارت دیگر مقالات ایرانیان، از نظر علمی آن قدر با ارزش و غنی نبودهاند که به عنوان مبنا و مرجعی در کارهای پژوهشی دیگر واقع شوند. این نتیجهگیری با افزایش سریع تعداد دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی و عدم افزایش امکانات دانشگاهی در سالهای اخیر، کاملا همخوان است. به این ترتیب تعداد دانشجویان بیشتر همراه با امکانات تحقیقاتی ثابت، منجر به تعداد مقالات بیشتر با کیفیت علمی کمتر شده است.
با توضیحات فوق باید گفت در شرایطی که در ایران بسترهای لازم برای همبستگی رشد علمی و اقتصادی وجود ندارد، شاخص «تعداد مقالات علمی»، برای اثبات رشد اقتصادی و علمی ایران کافی نیست. گذشته از این با وجود افزایش تعداد مقالات علمی، کیفیت محتوایی این پژوهشها که معیار مهمی در رشد علمی به حساب میآید، کاهش یافته است. به این ترتیب شاید اکنون دیگر با شنیدن ادعای پیشرفت اقتصادی و علمی ایران بر اساس شاخصهایی از این دست باید نگران هم شد. چرا که چنین ادعاهایی ناشی از سادهانگاری متولیان علمی کشور و نادیده گرفتن شرایطی است که حاصلی جز توسعه نامتوازن و شکننده در ایران نخواهد داشت.
جایگاه متزلزل علوم انسانی
همانطور که اشاره شد، طبق آمار منتشر شده در مجله «نیچر» که به رصد اسناد چاپ شده در مقالات معتبر بینالمللی پرداخته، ایران در میان ۴۰ کشور جهان از نظر «پیشرفت علمی» در جایگاه اول قرار گرفته است. منظور از «پیشرفت علمی» در این رتبهبندی، درصد افزایش تعداد اسناد علمی نسبت به سال قبل است که ایران با رشد ۲۰ درصد بیشترین شتاب در تولید علم را در دنیا داشته است. همچنین با بررسی تفکیکشده رشتههای مختلف در این آمار، ایران در بین رشتههای مهندسی شیمی، مهندسی مکانیک، مهندسی الکترونیک، روانشناسی، علوم اجتماعی و فلسفه به ترتیب دارای رتبههای ۲۲، ۲۳، ۲۹، ۴۱، ۴۳ و ۴۵ است. این رتبهبندی در نمودار شماره سه آورده شده است. با نگاهی به این آمار میتوان دریافت که ایران در رشتههای فنی دارای وضعیت بهتری است و در رشتههای علوم انسانی جایگاه خوبی ندارد. چنین واقعیتی را چگونه میتوان توضیح داد؟ چرا جایگاه علمی ایران بین علوم انسانی و علوم فنی این قدر متفاوت است؟
شاید مهمترین عامل در عقب افتادگی علوم انسانی در ایران، عدم اعتقاد دولت به ارزشمندی این علوم و بیتوجهی به آن است. از اولین سالهای تصمیم دولتمردان به ارتقای اقتصاد ایران تا همین سالهای اخیر، راهکار دولت برای توسعه اقتصادی، گسترش صنایع و سرمایهگذاری در بخش صنعتی کشور بوده است.
براساس این نگاه، هر چه تعداد کارخانهها بیشتر باشد، یعنی صنعت قویتر است و هر چه صنعت تولید بیشتری داشته باشد، اقتصاد ایران شکوفاتر خواهد شد. به این ترتیب از ابتدای تاسیس دانشگاه، رتبههای برتر کنکور سراسری به سمت رشتههای مهندسی و فنی سوق داده شدهاند و افرادی به تحصیل در رشتههای علوم انسانی پرداختهاند که ناتوان از ادامه تحصیل در رشتههای دیگر بودهاند. طبیعی است در چنین شرایطی نیروی انسانی کارآمد و مولد در زمینههای علوم اجتماعی و انسانی تربیت نشده باشد و رشد چندانی در این علوم حاصل نشود.
توضیح دیگری که میتوان ارائه داد، مربوط به تفاوت مبادی و موضوعات مورد بررسی میان علوم انسانی و علوم فنی است. علوم فنی دارای موضوعاتی عینی و جهانشمول هستند. یک اتومبیل، یک برج تقطیر یا یک فضاپیما در کارکرد خود از اصول مشترکی پیروی میکنند که در همه جای دنیا یکسان است. بر اساس همین تشابه میتوان خودرویی را که در آلمان تولید شده به خیابانهای تهران آورد و مورد استفاده قرار داد. علوم انسانی اما،چند وجهی بوده و پیچیدگی بیشتری دارند.
موضوع این علوم، ساحت فکری، روانی و رفتاری انسان به صورت فردی و جمعی است. انسانی که در زمان و مکان خودش معنا پیدا میکند. چنین خصوصیتی باعث شده است علوم انسانی وقتی کارآیی و ثمربخشی داشته باشد که اولا در مقام تئوری بومی شده باشد و ثانیا در مقام عمل دانشمندانش به روشها و شیوههای تحقیق در آن مسلط باشند. این تفاوتهای تئوریک و عملی، در فضای ایران که از نظر علمی هنوز در مرحله ترجمه قرار دارد و تئوریپردازی در آن چندان پرمایه نیست، منجر به رشد و اقبال بیشتر به علوم فنی نسبت به علوم انسانی شده است.به نظر میرسد علوم انسانی برای رسیدن به جایگاه شایسته خود، راه درازی در پیش دارد. از یک طرف باید سیاستگذاران به ارزش و نقش این علوم در توسعه و پیشرفت اقتصادی پی ببرند و آن را در صدر توجه خود قرار دهند. از طرف دیگر باید دانشگاهیان با عبور از مرحله ترجمه و پرورش تواناییهای خود به مرحله نقد علوم انسانی روز وارد شوند تا زمینه برای تاسیس مبانی بومی این علوم و کاربردهای موثر آن در جامعه، فرهنگ و اقتصاد ایران نمایان شود. در این صورت است که میتوان به توسعه پایدار و متوازن ایران امیدوار بود.
*md.shahrabi@yahoo.com
ارسال نظر