اقتصادهای کوچک نیز میتوانند موفق باشند
پیمان شمسیان
منبع: فارن پالیسی
اگر به دنبال اقتصادی موفق و بیمانند میگردید، به سختی میتوانید موردی بهتر از اقتصاد جزیره موریس را پیدا کنید.
جفری فرانکل
پیمان شمسیان
منبع: فارن پالیسی
اگر به دنبال اقتصادی موفق و بیمانند میگردید، به سختی میتوانید موردی بهتر از اقتصاد جزیره موریس را پیدا کنید. خب، بهتر است در همین ابتدا اعتراف کوچکی بکنید: اگر تا به حال در مورد جزیره موریس چیزی شنیده باشید، احتمالا به این خاطر است که این جزیره سالها پیش محل زندگی پرنده «دودو» بوده است. اما برای توجه به این جزیره کوچک که در اقیانوس هند و در ۶۰۰ مایلی ماداگاسکار واقع شده است، دلایل بهتری وجود دارد.
در سال ۲۰۱۱، دولت جزیره موریس (دوباره) به عنوان بهترین دولت در میان کشورهای آفریقایی در شاخص ابراهیم (شاخصی برای سنجش وضعیت کشورهای آفریقایی) انتخاب شد. همچنین اقتصاد این جزیره در منطقه نیز جزو بهترینها است. این عنوان بر اساس قدرت خرید و درآمد سرانه در این کشور که بالغ بر ۱۵۰۰۰ دلار است (بالاتر از ترکیه و برزیل) به دست آمده است.
جزیره موریس چگونه توانسته است موفقیتی را کسب نماید که بسیاری از کشورهای دیگر منطقه در کسب آن ناتوانند؟ بر اساس تحقیقاتی که من انجام دادهام، نمیتوان دلیل موفقیت اقتصادی یک کشور را تنها به یک عامل منحصر نمود، بلکه عوامل زیادی در موفقیت و توسعه یک اقتصاد نقش دارند.
کمتر کسی پیشبینی میکرد که اقتصاد جزیره موریس پس از استقلال این کشور از سلطه بریتانیا در سال ۱۹۶۸، این چنین شکوفا شود و رشد پیدا کند. برعکس، خیلیها همچون اقتصاددان معروف انگلیسی، جیمز میده (که احتمال میرود جایزه نوبل اقتصاد را نیز از آن خود کند) اعتقاد داشتند که «آینده توسعه صلحطلبانه چندان روشن نیست» و این امر به دلیل جمعیت بالا، وابستگی بسیار به کشت نیشکر و تضادهای نژادی و قومیتی این جزیره است. او این موارد را نیز اضافه کرد که این جزیره بسیار دور از بازار جهانی است و در نتیجه صادرات این کشور با مشکل مواجه خواهد بود و همچنین به دلیل مسافت زیاد توریستهای اروپایی نیز برای گردش به این جزیره نخواهند آمد.
دلیل موفقیت اقتصاد موریس هر چه باشد (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت)، اقتصاد کنونی آن با سرعتی متعادل و یکنواخت به اینجا رسیده است و ثروت نیز به خوبی در این کشور توزیع شده است. بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۰، GDP این کشور به طور یکنواخت با میانگین نرخ سالانه ۴/۵ درصد رشد کرده است. این عدد را میتوانید با نرخ میانگین رشد GDP آفریقا که ۱ درصد است مقایسه کنید.
اکنون کشورهای کوچک و نفتخیز آفریقایی مانند گینه استوایی، سریعتر رشد میکنند و درآمد سرانه بالاتری دارند. اما گینه استوایی حکومتی فاسد و دزدسالار دارد که در آن تنها انسانهای یونیفورم پوش که عینکهای آفتابی شیک بر چشم دارند از سطح بالای زندگی بهرهمند هستند.
بر خلاف این کشور، موریس از نظر شاخص توسعه انسانی سازمان ملل در آفریقا (بعد از کشور سیشل) در رده دوم قرار دارد. این ردهبندی بر اساس معیارهای سطح زندگی در کشورها مانند امید به زندگی (که در موریس ۷۴ سال است) و درصد انسانهایی که به آب آشامیدنی سالم دسترسی دارند (که در موریس ۹۹ درصد است) صورت میگیرد.
تجارت آزاد و حکومت قانون در موریس (که در رتبه این کشور در شاخص ابراهیم و همچنین رده بندی شاخص کشورهای آفریقایی که در هاروارد تهیه شده است نیز نمایان است) همراه با رشد اقتصادی پیش میروند. اما چه چیز باعث شده است که موریس این راه درست و مناسب را انتخاب نماید؟
تاریخ موریس آنچنان درخشان آغاز نشده است. در ابتدا اشغالکنندگان اولیه این جزیره، یعنی هلندیها، تمام درختان آبنوس این جزیره را در اوایل قرن ۱۷ از بین بردند (و در نتیجه زندگی دودوها را نیز به خطر انداختند). فرانسویها که بعد از هلندیها این جزیره را تحت سلطه خود درآوردند، بردههای آفریقایی را برای تولید بیشتر نیشکر وارد این جزیره کردند. اما در زمان بریتانیاییها (در اوایل سال ۱۸۱۴)، این جزیره تجربه خوبی از جهانی شدن را پشت سر گذاشت. بردهداری ممنوع شد و کشت و تولید نیشکر توسط کارگران قراردادی انجام گرفت، حدود ۵۰۰۰۰۰ کارگر از هند وارد این جزیره شدند. طی قرن بعد، بریتانیاییها به تدریج حقوق سیاسی را در این جزیره گسترش دادند و در همین حال تولید شکر نیز در حال افزایش بود.
در میان کشورهای تحت استعمار آفریقایی، وضعیت موریس آنچنان بد هم نبود. اما با توجه به اقتصاد موفق موریس بعد از استقلال این جزیره، میتوان به دو نکته مهم اشاره نمود. اول اینکه برخلاف دیگر کشورهای آفریقایی، این کشور به سرعت بخش تولید را راهاندازی کرد (با تمرکز بر نساجی و تولید لباس). دوم اینکه موریس به خوبی ماهیت وابستگی اقتصاد جهانی را شناخت.
اقتصاد موریس به گونهای مدیریت شد که بحران نفتی دهه ۱۹۷۰ و آسیبهای آن را کنترل نماید و همچنین بازارهای از دست رفته لباس و شکر در کشورهای ثروتمند را دوباره به دست آورد.
این برنامههای اصلاحی نیازمند سیاستهای بدیع و خارقالعاده نبود. موریس روی رشد صادرات تمرکز نمود، فضایی دوستانه در تجارت را مهیا کرد، دیپلماسی موثری را به منظور حفظ بازارهای مهم جهانی در پیش گرفت، از بالا رفتن بیش از حد ارزش پولش جلوگیری نمود و به منظور آموزش نیروی کار ماهر وقت و هزینه بسیاری صرف نمود؛ اما این اقدامات آنچنان که باید و شاید، به منزله عملی کردن توصیههای بانک جهانی و دوستان این کشور نبود. اگر سیاستهای اعمالی با سیاست محلی و داخلی همراه نباشد، نتیجه درستی نخواهند داشت. در اینجاست که میتوان همراهی و همراستایی دو مقوله دموکراسی و رشد اقتصادی را درک نمود.
برخلاف بسیاری از کشورهای تازه استقلال یافته آفریقایی، نظام سیاسی موریس راهی را در پیش گرفت که هم به اقشار فقیر روستایی توجه کرد و هم به اقلیتهای نژادی. موریس (همانند کاستاریکا که کشور موفق دیگری در میان تعداد زیاد کشورهای عقب مانده در منطقه خودش است) به فکر تدارک یک ارتش دائمی در کشور نیفتاد. این امر موجب دور ماندن این کشور از کودتاهای نظامی و در نتیجه باعث جلوگیری از هدر رفتن پول و سرمایه شد. پول و سرمایهای که بعدها در راه آموزش و تولید
به مصرف رسید.
من همچنان بر این عقیده اصرار میورزم که نظامهای سیاسی خوب باعث رونق و پیشرفت کشورها میشوند؛ اما چرا کشور موریس، برخلاف بسیاری دیگر از کشورهای تازه استقلال یافته، به نظام سیاسی با ثبات و مناسبی دست پیدا کرد؟ بهترین پاسخی که میتوان به این پرسش داد به وقایع تاریخی و نوع رهبری در این جزیره ربط پیدا میکند.
بازماندگان مهاجران فرانسوی و دیگر بومیان جزیره که پدرانشان به عنوان برده به این جزیره آمده بودند (که بخش تولید شکر در موریس را نیز توسعه دادند) در ابتدا مخالف استقلال موریس بودند؛ زیرا از تسلط نژاد اکثریت هندوها بر جزیره میترسیدند. اما سرانجام آنها قبول کردند که قدرت سیاسی را در ازای تضمین حفظ مایملکشان در جزیره به هندوها واگذار نمایند. آقای سیووساگور رامگولام، به عنوان اولین نخست وزیر موریس در طول دوران نخست وزیریش موفق شد هوادارانش را متقاعد کند که در ازای این توافق با اکثریت سیاسی جزیره، از تلاش برای ملی کردن کشت نیشکر و تولید شکر دست بردارند.
گوشهای از این موفقیتها را نیز میتوان به حساب استعمارگران گذاشت - البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که توسعه و پیشرفت موریس آنچنان برای بریتانیاییها دارای اهمیت نبود. پس از آنکه فرانسه این جزیره را در جنگهای مرسوم به جنگهای ناپلئونی از دست داد، بریتانیاییهای کمی به این جزیره مهاجرت کردند. بنابراین برخلاف کشوری مانند کنیا، بریتانیاییها علاقه کمتری برای حفاظت از این مستعمره کوچک و عقب مانده داشتند.
در نتیجه آنها در نزد گروههای مختلف نژادی جزیره وجههای قابل قبول داشتند. اینچنین بود که بریتانیاییها سنت دولت ائتلافی را که تا به اکنون نیز حفظ شده است، در این جزیره پایهگذاری کردند.
حتی با وجود باز شدن کانال سوئز و در نتیجه کنار رفتن موریس از راه تجاری اصلی در اقیانوس هند در سال ۱۸۶۹، این جزیره همچنان اهمیت بینالمللی خود را حفظ کرده است. این کشور در زمره مراکز تجاری و بازرگانی جهان همچون سنگاپور، هنگکنگ و دوبی قرار دارد. این وجهه بینالمللی در فرآیند توسعه اقتصادی این کشور بسیار موثر واقع شده است. ارتباط با چین و هند به صورت مستقیم منجر به افزایش تولید در بخش نساجی و لباس و همچنین مرکز مالی موریس شده است.
در زمانی که دیگر نقاط جهان با بحرانهای ناشی از افزایش قیمت نفت، از دست رفتن اولویت تجارت در جهان و ظهور رقیبی همچون چین دست و پنجه نرم میکنند، دولت موریس سیاستهایی را وضع کرد که طبق آنها در اقتصاد کشور تنوع ایجاد شد و پیشرفت اقتصاد نیز سرعت بیشتری به خود گرفت. نکته قابل توجه این است که این سیاستها در تمامی دولتهای این کشور، حتی اگر دولت درگیر مسائل خصوصی و فرقهای سیاسی بوده است، اجرا میشده است.
موریس از بسیاری جهات کشوری منحصر به فرد است. اما این کشور کوچک و عجیب برای تقویت رشد اقتصادی در دیگر کشورهای آفریقایی - اگر نمیدانند که چگونه از وضعیتی که دارند به اقتصادی شکوفا همچون اقتصاد موریس برسند - سه درس اساسی ارائه میدهد. اولین درس این است که تجارت کلید راه رشد اقتصادی است. آزادی اقتصادی منافع اقتصادی را به سمت بازارهای جهانی متمایل میکند و همچنین از آنچه اقتصاددانان «رانتخواری» مینامند، جلوگیری میکند - این امر موجب رونق اقتصاد و حفظ این رونق میشود. دومین درس این است که میتوان عوارض ناشی از تنوع قومی در اقتصاد را با ساختار سیاسی مناسب که به صورت فراگیر عمل میکند و از سوء استفاده عده کوچکی از منافع اقتصادی جلوگیری میکند، به خوبی مدیریت کرد. سومین درس نیز این است که حتی در کشورهای توسعه نیافته، دموکراسی میتواند شدت آسیبهای ناشی از اصلاحات اقتصادی را کاهش دهد زیرا حس تعلق به جامعه میتواند آسیبهای جمعی در یک جامعه را برای تکتک افراد کاهش دهد.
ممکن است همچنان کسانی باشند که به دنبال دلیل اصلی موفقیت موریس باشند. آیا موفقیت اقتصاد در موریس میتواند به دلیل ارزشهای فرهنگی اکثریت هندی آن باشد؟ شاید نه. زیرا در زمانی که موریس در حال صنعتی شدن بود، هندوستان با سرعتی بسیار کم به سمت شرایط بدی که اصطلاحا «نرخ رشد هندوها» نامیده میشود پیش میرفت. در ضمن تعدادی از کشورهای آفریقایی مانند کیپ ورد نیز بدون حضور هندیها به خوبی توسعه پیدا کردهاند.
اما به نظر من عامل موفقیت موریس این واقعیت ساده است که تمام ساکنان موریس بازماندگان کسانی هستند که خودشان به تازگی از دیگر کشورها به این جزیره آمدهاند. زمانی که مهاجران موفق هستند، شاید به این دلیل که آنها خودشان این راه زندگی را انتخاب کردهاند، ممکن است بومیان از موفقیت آنها رنجیده خاطر شوند. اما تنها ۳ قرن پیش، جزیره موریس خالی از سکنه بود. (درست مانند سیشل و کیپ ورد که هر دو نیز جزو موفقترین کشورهای آفریقایی هستند). همچنین با توجه به اینکه در یک کشور هیچیک از ساکنان خودشان را بومی آن سرزمین قلمداد نمیکنند، هیچ کس نمیتواند داعیه بهرهوری از مزایای موجود (که این امر خود مانعی بر سر راه پیشرفت و تغییر است) را داشته باشد. مهمترین نکته این است که در موریس همه مردم به گونهای خود را درگیر در فرآیند توسعه میپندارند.
این الگو در مقایسه جزایر اینچنینی، مانند موریس یا فیجی یا سنگاپور یا سریلانکا، نیز آشکار میشود. در هر دو مورد، جزیرهای که تمام ساکنان آن مهاجر هستند موفقتر از جزیرهای است که نزاعهای قومی بین ساکنان بومی آن جزیره و تازهواردان در جریان است. به نظر میرسد اقتصادهایی که با مهاجران متخصص با آغوشی باز برخورد میکنند، از یک مزیت بزرگ برخوردار خواهند بود.
ارسال نظر