آدام اسمیت

مترجم: محمد آقازاده

اینکه منبع همدردی با بدبختی دیگران، خود را در خیال جای فرد رنجور گذاشتن است و این که از این مسیر ما آن چه او حس می‌کند را درک می‌کنیم یا خود از آن متاثر می‌شویم را می‌توان با مشاهدات واضح بسیاری نشان داد، البته اگر آن را گواهی کافی برای خودش ندانیم. ما وقتی می‌بینیم که چیزی دارد به پا یا دست شخص دیگری برخورد می‌کند، به طور طبیعی پا یا دست خود را جمع می‌کنیم و کنار می‌کشیم؛ و وقتی آن ضربه وارد می‌شود، ما آن را تا حدی حس می‌کنیم و حس جراحت را همچون فرد ضربه‌دیده داریم.

جمعیت، وقتی به یک طناب‌باز می‌نگرد که بر طنابی باریک راه می‌رود، بدنش را پیچ و تاب می‌دهد، همان طور که طناب‌باز چنین می‌کند و همان کارهایی را می‌کند که حس می‌کند اگر جای او بود باید انجام می‌داد.

وقتی افراد نحیف با گدایان رنجور در خیابان مواجه می‌شوند که بخشی از بدنشان آسیب دیده است، احساس رنجوری را در همان بخش‌های بدن‌شان دارند. آن بخش از بدن که مشابه بخش آسیب‌دیده فرد رنجور است بیش از هر جای دیگری مورمور می‌کند؛ زیرا این مورمور برآمده از درک آن وضعیتی است که اگر آن فرد نحیف واقعا جای فرد آسیب‌دیده بود یا اگر آن بخش بدن فرد نحیف واقعا به خاطر کاری اشتباه آسیب می‌دید، حس می‌کرد. نیروی شدید این درک کافی است تا در چارچوب بدن فرد نحیف، آن حس خارش و ناراحتی ایجاد شود.

مشاهده می‌شود کسانی که بدنی تنومندتر دارند، از دیدن چشمان آسیب‌دیده، رنجوری شدیدی را در چشمان خود حس می‌کنند، که باز دلیلی مشابه دارد؛ آن بخش بدن فرد تنومند حساس‌تر از دیگر بخش‌هایی است که در بدن فرد نحیف حساس است.

تنها آن شرایطی که درد و رنج ایجاد می‌کنند نیست که همدردی ما را فرا می‌خواند. هر هیجانی که به هر علتی در شخصی ایجاد شود، هیجانی مشابه در سینه‌ ناظری که بدو توجه دارد و به موقعیت او می‌اندیشد، ایجاد می‌کند. حظی که ما از رستگاری قهرمانان داستان‌های پرکشش یا عشقی می‌بریم به اندازه‌ غم و اندوهی که به خاطر رنج‌های آنها می‌کشیم، واقعی است؛ همدردی ما با بدبختی آن‌ها واقعی‌تر از خندیدن ما در شادی‌هایشان نیست. ما همراه با آن‌ها نسبت به آن دوستان جانی که در سختی‌ها رهایشان نکردند، سپاسگزار می‌شویم؛ و از صمیم قلب نسبت به خائنانی که به آن‌ها صدمه زدند، ترکشان گفتند یا فریبشان دادند، اظهار غیظ می‌کنیم. هر جا ذهن فرد ناظر واکنش نشان می‌دهد، احساساتش از طریق قرار دادن خود در جای دیگری، به آن چیزهایی مرتبط است که ناظر تصور می‌کند فرد اصلی لابد حس کرده است.