بحران قابل اجتناب

جیمز سوروویسکی

مترجم: سیاوش مسعودی‌فر

منبع: نیویورکر

بحران مالی در اروپا، که به نظر تمام نشدنی می‌آید، اکنون وارد مرحله بالقوه خطرناکی شده است. با نرخ‌های بهره رو به افزایش در وام‌های ایتالیا و اسپانیا، وضع متزلزل فرانسه و حتی مشکلات آلمان در بازار بدهی، بسیار محتمل است که به زودی منطقه یورو از هم بپاشد ــ با پیامدهایی شوم نه فقط برای اروپا بلکه همچنین برای همه ما. ایتالیا و اسپانیا مشکلاتی حقیقی دارند: اقتصادهایشان ضعیف است و بار قرضی‌شان بالاست. اما این مشکلات کنترل‌پذیرند تا وقتی که نرخ بهره برای وام‌هایشان به طور معقولانه‌ای پایین بماند. (برخلاف یونان که هیچ امیدی وجود نداشت که بتواند همه بدهی‌هایش را بپردازد.) موقعیت مالی ایتالیا خوب نیست، اما خیلی بدتر از یک دهه پیش نیست. در واقع، ایتالیا یکی از معدود کشورهای جهان پیشرفته است که آن به اصطلاح مازاد عمده را اداره می‌کنند: یعنی، اگر پرداخت‌های بهره قرضش را استثنا کنید، در واقع از آنچه که خرج می‌کند، درآمد مالیاتی بیشتری کسب می‌کند. بنابراین مشکل خود قرض نیست، بلکه بیشتر نرخ‌های بهره رو به افزایش است، و بیشتر ترس را اینها ایجاد می‌کند تا بنیان‌های اقتصادی. سرمایه‌گذاران بسیار محتاط تر از قبل شده‌اند، و نگران اینند که ایتالیا با عدم پرداخت بدهی چرخه فاسدی را ایجاد کند، ترس از عدم پرداخت بدهی نرخ‌های بهره را بالا می‌برد و نرخ‌های بهره بالاتر عدم پرداخت‌ها را محتمل‌تر می‌کند.

نکته ابطال‌کننده همه اینها این است که راه‌حلی آماده وجود دارد. اگر بانک مرکزی اروپا متعهد شود که با خرید اوراق بهادار ایتالیا و اسپانیا در حد نیاز، جلوی قرض‌هایشان را می‌گیرد، نگرانی‌ها درباره عدم پرداخت بدهی تمام می‌شود و نرخ‌های بهره پایین می‌آید. این کار ضعف اقتصاد ایتالیا را درمان نمی‌کند یا آشفتگی حاصل از حباب مسکن در اسپانیا را رفع نمی‌کند، اما یک فروپاشی به مدل لهمان را دفع می‌کند، زمان می‌خرد تا اصلاحات اقتصادی اثر کنند و به این کشورها اجازه می‌دهد تا از آن نوع اقدامات ریاضتی اجتناب کنند که بحران قرضی را با از بین بردن هرگونه چشم‌اندازهای رشد اقتصادی، بدتر خواهد کرد.

این برای بانک مرکزی اروپا حرکتی مهیج می‌شد، اما نقش معمول یک بانک مرکزی وام دادن به عنوان آخرین راه حل در طی بحران‌های مالی است. طبق متن پایه‌ای بانکداری مرکزی، تحقیق والتر باگوت در سال ۱۸۷۳ به نام «لمبارد استریت»، یک مدیر بانک انگلستان در طی بحران مالی ۱۸۲۵ از قرض دادن «به هر وسیله ممکن» صحبت کرد، و افزود «با دیدن این وضعیت وحشتناک که جامعه در آن بود، ما هر کمکی را که در توانمان باشد ارائه کردیم». و این کاری است که بانک مرکزی امریکا در آغاز بحران مالی سال ۲۰۰۸ انجام داد: این بانک با خرید کل دارایی‌ها و قرض دادن پول با روش‌های گوناگون در اقتصاد آمریکا پول تزریق کرد. اما بانک مرکزی اروپا از ایفای این نقش ترسیده است. رئیس جدیدش، ماریو دراگی، این ایده را رد می‌کند که بانک باید به عنوان آخرین راه‌حل نقش یک وام دهنده را ایفا کند، و آلمان ــ که بدون حمایتش این بانک هیچ کاری نمی‌تواند بکند ــ هر بار با یک سیاست پولی فعال‌تر مخالفت کرده است. برخی از مردم متذکر شده‌اند که بانک مرکزی اروپا قانونا از خرید اوراق بهادار به طور مستقیم از سوی دولت‌ها منع شده است، اما می‌تواند همه اوراق بهاداری را که می‌خواهد در بازار جنبی خریداری کند، و در واقع قبلا وام کشورهای اروپایی را در مقادیر کم خریداری کرده است.

بنابراین مشکل این نیست که بانک مرکزی اروپا نمی‌تواند کاری بکند بلکه مشکل این است که نمی‌خواهد کاری بکند. موانع ایدئولوژیک هستند و ممکن است بگویید روانشناختی. در وهله اول، این نگرانی وجود دارد که پول چاپی برای خرید اوراق بهادار خطر تورم را در پی داشته باشد. این به نظر موضوع عجیبی برای نگرانی است که نشان می‌دهد اقتصاد اروپا چقدر ضعیف است. اما حتی نشانه تورم در آلمان به لحاظ سیاسی مسموم کننده است و به لحاظ ایدئولوژیک برای بانک مرکزی اروپا اهانت بار است. اما آلمانی‌ها سودهای بزرگی از یورو کسب کرده‌اند و باید علاقه‌مند باشند تا برخی هزینه‌ها را تحمل کنند. احزاب حاکم در ایتالیا و اسپانیا به تلاطم افتاده‌اند و همه اقتصادهای ضعیف اروپا بودجه‌های ریاضتی تنظیم کرده‌اند. فشار برای ضربه‌های هزینه‌ای کوتاه‌مدت‌تر هم سنگدلانه است و هم در تضاد با هدف خود این کشورها به هر چیزی نیاز دارند که بتواند رشد اقتصادی را ترقی دهد.

در اساس، مخالفت بانک مرکزی اروپا برای کمک به ایتالیا و اسپانیا این معنای عمیق را بازتاب می‌دهد که به لحاظ اخلاقی درست نیست که با افزایش حجم پول کشورها را از مشکلات بیرون آورد. رییس بانک بوندس، تورم را «زهر شیرین» می‌نامد، که شبیه هروئین است، در حالی که بانک مرکزی اروپا به خاطر سختگیری و درستکاری‌اش ستایش می‌شود. این نگرش روایت هربرت هوور از نصیحت آندرو ملون را درباره چگونگی برخورد با بحران بزرگ سال ۱۹۲۹ به یاد می‌آورد: «کار را تصفیه کنید، انبارها را تصفیه کنید، کشاورزان را تصفیه کنید، کل وضعیت را تصفیه کنید.» برای ملون، تصفیه سازی فقط به لحاظ اقتصادی معنا نداشت. یک فرآیند ضروری برای پاکسازی بود. ریاضت «فساد را از سیستم پاک می‌کند. هزینه‌های بالای زندگی و زندگی‌های سطح بالا کم می‌شود. مردم سخت‌تر کار خواهند کرد و زندگی اخلاقی‌تری خواهند داشت.»

بسیاری از مردم در ایتالیا و اسپانیا و یونان مسوولیت پذیر نبودند. اما ویران‌سازی یورو برای عبرت دادن ابزار بسیار کندی است: وقتی اقتصادها از هم می‌پاشند، فقط آن کسی که مجازات می‌شود گناهکار نیست. بانک مرکزی اروپا نگران است که اگر به عنوان آخرین راه‌حل تبدیل به وام دهنده شود، این امر می‌تواند ثبات قیمت را تهدید کند، اما اگر یورو از بین برود، ثبات قیمت دیگر ارزشی ندارد. اگر بانک مرکزی اروپا مراقب نباشد، روزی از این صحبت خواهیم کرد که چه کار بزرگی انجام داد تا یورو را خارج از هستی حفظ کند.