تابستان آفریقایی و بهارعربی
منبع:افریکن ریپورت
اجلاس روسایجمهور و نخستوزیران اتحادیه آفریقا در ژانویه ۲۰۱۲ آدیس آبابا، خود بیانگر مفهوم معنیداری است که در واقع دولتهای آنها در برابر خواستهها و تقاضاها و خواستههای بیشمار مردم برای تغییرات سیاسی چه باید بکنند؟ موج آخرین دموکراسی میتواند چالشی جدی برای ساختارهای قاعدهمند اتحادیه آفریقا هم باشد و بتواند این اتحادیه را که درسال ۲۰۰۲ تاسیس شده با مشکل جدی روبهرو کند.
مترجم: محمدحسن ایپکچی
منبع:افریکن ریپورت
اجلاس روسایجمهور و نخستوزیران اتحادیه آفریقا در ژانویه ۲۰۱۲ آدیس آبابا، خود بیانگر مفهوم معنیداری است که در واقع دولتهای آنها در برابر خواستهها و تقاضاها و خواستههای بیشمار مردم برای تغییرات سیاسی چه باید بکنند؟ موج آخرین دموکراسی میتواند چالشی جدی برای ساختارهای قاعدهمند اتحادیه آفریقا هم باشد و بتواند این اتحادیه را که درسال ۲۰۰۲ تاسیس شده با مشکل جدی روبهرو کند. با توجه به تحولات سال گذشته میلادی در شمال آفریقا و خاصه کشورهای لیبی، تونس و مصر، شکست رهبران سه کشور فوق که از مقاومت قوی مردمی برخوردار بود توانست به طور غیرمستقیم بر اوضاع سیاسی آفریقای جنوب صحرا تاثیرگذار باشد. چه فعالان سیاسی این منطقه از آفریقا، با مدیریت اعتراضات و تظاهرات آرام و بدون خشونت در حداقل پانزده کشور آفریقایی زنگ خطر جدی را برای رهبران حکومتهای این کشورها به صدا در آوردند.
درسال ۲۰۱۲، سی کشور آفریقایی دارای انتخابات مجلس و ریاستجمهوری هستند که در برخی از آنها نظیر سنگال، ماداگاسکار، سیرالئون و کنیا، شرایط بسیار قابل ملاحظه خواهد بود و در بسیاری از دیگر انتخابات، احزاب سیاسی حاکم در صورتی که انتخابات آزاد بخواهد برگزار شود بیشک دچار ضعف ساختاری خواهند شد. هر گونه تلاشی نیز برای سرقت انتخاباتی چه بسا بیشتر از گذشته با مخالفت روبهرو شود و در قلب قدرتهای جدید طرفدار سیاست دموکراسی از بین بردن حکومتهای آریستوکرات و بیکفایت در دل مردم آفریقای زیرصحرا تمنایی واقعی است. از طرفی با توجه به تغییرات اجتماعی واقتصادی آفریقای زیرصحرا همچون رشد شهرنشینی و ارتباطات جدید رسانهای میتوان ادعا کرد که «قدرت مردمی» در حال افزایش مدام میباشد که خود خطری بسیار جدی برای سران حکومتی این منطقه قاره محسوب میشود.
رشد اقتصادی دهه گذشته و انتقال قدرت جهانی به سوی شرق توانسته منابع جدید پیشرفت جوامع آفریقایی را سامان دهد. گفته میشود که بسیاری از سیاستمداران آفریقایی رویکرد به شرق را پیش پای خود قرار دادهاند. در واقع، نوعی حرکتهای مبتنی بر تغییرات سیاسی را به دنبال شمال آفریقا در جنوب صحرا هم میبینیم. تغییراتی که به روشنی هر چه بیشتر در کشورهایی چون: آنگولا، اوگاندا، سنگال و جمهوری دموکراتیک کنگو دیده شده است.
وقتی جمعیت مردمی شمال آفریقا به خیابانها ریختند، خواستهشان مبتنی بر آزادی انتخابات و پایان دادن به حاکمیت فردی و گسترش فساد و برقراری دموکراسی از دو دهه گذشته تاکنون بود؛ بنابراین در پی فروپاشی فعالان سیاسی ترتیب کنفرانسهای ملی را دادند تا زمینه را برای فعالیت احزاب سیاسی آماده کنند.
در کشورهایی چون غنا و زیمبابوه، چندحزبی سیاسی شکل تازهای به خود گرفته و فشارهایی به دولت برای رعایت چندحزبی وارد میشود و در برخی دیگر از کشورها همچون ساحل عاج، سنگال و کنیا، انتقال به چندحزبی سیاسی چندان ساده به نظر نمیآید، اما به هر حال، باید اذعان داشت که روح جدید سیاسی در فضای آفریقای زیرصحرا به کالبد این منطقه دمیدن گرفته است. به نظر یکی از نمایندگان مجلس غنا که مخالف حزب حاکم است، امروز جوانان تانزانیایی در تعامل فراوانی که با هم و در جامعه دارند بیشتر از بهارعربی سخن به میان میآورند گویی تحولات در مصر، لیبی و تونس بسیاری از جوانان تانزانیا را به حرکت واداشته لذا، بر دولت تانزانیاست که از تحولات شمال آفریقا درس گرفته و زودتراز زمانی که دیگر دیر شده باشد نسبت به از بین بردن فساد و... اقدام کند. به نظر او نه اینکه همان انقلابهای شمال آفریقا بخواهد در این کشور روی دهد اما از طرف دیگرهم نمیتوان این تجربیات زنده را در این قاره نادیده گرفت.
همچنین، چندی پیش رییسجمهور اوگاندا اعلام کرده بود که «میدان تحریری در این کشور دیده نخواهد شد» به ویژه اینکه کشورش در نزدیکی انتخابات ملی فوریه است.
به هرحال، برکناری سه حاکم پرقدرت شمال آفریقا حداقل میتواند این درس را برای دیگر کشورهای آفریقایی داشته باشد که دیگر عمر حکومتهای زورگو و حاکم سر آمده است. براساس تحقیقات مرکز آفریقایی پیرامون مطالعات استراتژیک در سال ۲۰۱۱، آنچه در مصر اتفاق افتاد به انقلاب آزاد افسران نظامی در سال ۱۹۵۲ شباهت داشته که توانسته بود الگویی از «حاکمیت نظامی را به شکل حاکمیت صوری مردمی درآورد که در آن نظامیان همچنان از نفوذ بالایی برخوردارند».
از طرفی این همان مدلی از تحولات سیاسی بود که در نیجریه موفق نشد، اما در غنا، گامبیا، بورکینافاسو و جمهوری کنگو محقق گشت. آنچه در مصر روی داد در واقع این بود که گرچه در ظاهر اعتراضات مردمی مینمود اما در واقع این نظامیان بودند که دیگر مشروعیت حاکمیت مبارک را قبول نداشتند.
به خاطر داریم که در یازده فوریه وقتی ژنرال عمرسلیمان، رییس ستاد ارتش مصر خروج مبارک را از کشور اعلام کرد، اخبار خاصی را در سودان آن هم کشوری که بین مراکز سیاسی شمال و جنوباش بیش از ۱۶۰۰ کیلومتر فاصله هست شاهد بودیم. چه در بافت ارتش این کشور دوسوم نیروها از مناطق اطراف نظیر دارفور، خارطوم جنوبی و نیز ایالتهای نیل بودهاند؛ بنابراین ما شاهد نوعی همسوگریهای سیاسی پس از رخدادهای سال گذشته آفریقا در منطقه هستیم. آیا آنچه از آن به عنوان رفورمهای سیاسی نام بردهاند خواهد توانست سپر بلایی برای آینده حکومتهای این منطقه و نیز درازمدت آفریقای زیرصحرا باشد؟
جنبشهای اجتماعی طی یکسال گذشته در آفریقا خاصه به علت بیکاری جوانان دولتهای آفریقایی همچون اتیوپی و رواندا را بر آن میدارد تا بهرغم اصلاحات اقتصادی احتیاط لازم را داشته باشند.
چه نباید از نظر دور داشت که تحولات مثبت اقتصادی آفریقای زیرصحرا خود تقاضای مردمی را برای عدالت اجتماعی بالا میبرد. افزایش میزان درآمدها، به دنبال بهتر شدن وضعیت بازار و روند شهرنشینی در صورتی که سایر ملاحظات مد نظر قرار نگیرد میتواند زنگ خطری برای نظم سیاسی در مناطق روستایی و شهری جوامع آفریقایی باشد. اگر برخی کشورها از هم پاشیدگی اقتصادی را در پیش داشته باشند همچون آنچه برای منطقه یورو درغرب و شکستهای درون جامعه آمریکا اتفاق افتاد آفریقا هم کم مشکل نخواهد داشت.
اما، برای طبقه متوسط کشورهایی چون: کیپ ورد، غنا و زامبیا شاید بتوان شاهد افزایش نوعی دموکراسی مطلوب بود. یا در کشورهای آفریقایی با جمعیت کم اما ثروت نفتی زیاد نظیر گینه استوایی (با درآمد سرانه ۱۴۰۰۰ دلاردرسال) و گابن (با درآمد سرانه سالانه ۷۰۰۰ دلار) چنین تخمینی را نمیتوان به راحتی زد. نمونه چین مثال خوبی است که هرقدر درآمد سرانه جامعه افزایش یابد به همان میزان تقاضای جامعه برای اصلاحات سیاسی رشد میکند که بیشک افزایش درخواست برای رشد اقتصادی را هم در پی دارد.
به یقین در آفریقا، رشد طبقه متوسط جامعه با امکان دستیابی به تکنولوژی ارتباطات پیشرفته و دانش روز این تقاضا را از حکومتهای آفریقایی خواهد داشت تا اقدامات بیشتری را در ارائه خدمات اجتماعی به مردم همانند آموزش و بهداشت در برابر امکانات اقتصادی ارائه کنند؛ بنابراین این، حرکتهای نوین اجتماعی در آفریقا خاصه به دنبال رشد شهرنشینی به دنبال خواهد داشت. هر سال حدود بیست میلیون نفر به جمعیت مراکز شهری آفریقا افزوده میشود که در مدت پانزده سال میتوان گفت که نیمی از جمعیت قاره در مراکز بزرگ شهری سکنی خواهند داشت که این خود خطر جدی برای حکومتهای قاره به حساب میآید تا امنیت را در کنار ارائه خدمات بیمه کنند.
امروزه کشاورزان آفریقا پایه اصلی اقتصاد کشورها محسوب میشوند، اما شهروندان را که خود در افزایش قحطی و قیمت زندگی سهیم هستند نباید فراموش کرد که به راحتی میتوانند حرکتهای اعتراضی را مدیریت کنند همچنان که در بورکینافاسو، موزامبیک، مالاوی و کامرون و به خصوص طی دو سال گذشته در آفریقای جنوبی شاهد بودیم.
از طرفی دیگر در میان عوامل جمعیتی موثر در تغییرات سیاسی نباید از جمعیت جوان جامعه غافل شد. چه آفریقا با جمعیت بالای ۷۰ درصد زیر سی سال قارهای بسیارجوان مینماید. البته برای سالهای مدید تاکنون مشکل حادی در پی نداشته، اما آنچه اخیرا در حرکتهای جوانان در پایتخت کشور مالاوی دیدیم خلاف آرامش را برایمان نشان میدهد.
پیشرفتهای حاصل شده در آموزش و ارتباطات در آفریقا این معنی را میرساند که جوانان آفریقایی قدرت سیاسی را راحتتر به باد انتقاد میگیرند. در دهه ۲۰۰۰، براساس گزارش بانک جهانی میانگین آمار دانش آموزان مقطع ابتدایی از۶۰درصد به نزدیک ۸۰درصد افزایش یافت. که در آمار مربوط به مقطع متوسطه نیز مشابه چنین وضعی را در رشد کمی و کیفی آموزش و دانشگاه میبینیم.
اینک، دولتهای آفریقایی در برابر فشار تقاضای جامعه برای افزایش امکانات آموزشی هستند، اما در صورت افزایش این امکانات و فراهم نیاوردن امکانات شغلی و بازار کار دولتهای فوق با چالشی جدی روبهرو خواهند بود.
بیتردید فشاراقتصادی بخش جوان جامعه در آفریقا بر اهمیت سیاسی این طیف از جمعیت میافزاید:
به واقع، جمعیت آفریقایی زیر۳۰ سال ۴۰درصد نیروی کار قاره را تشکیل میدهند. بیداری حکومتها در تلاش برای ایجاد اصلاحات امری بدیهی است. وزیر دارایی نیجریه بسیار خوب از این ماجرا مطلع بود که برنامه رییسجمهوری را ایجاد اشتغال نام برد. چرا که نرخ ۲۳درصدی بیکاری برای کشور فوق شرایط بسیار ناپسندی را به وجود میآورد.
براساس گزارش آماری بانک جهانی نرخ بیکاری جوانان از نرخ میانگین بیکاری کل جمعیت آفریقا نیز بالاتر است، اما حتی در غنا با پیشرفتهای اخیر اقتصادی نرخ ۲۰درصد بیکاری جوانان رقم کمی نیست. یا در کشورهای دیگر آفریقایی با میزان قابل قبول توسعه اقتصادی چون: بوتسوانا، موریتوس، نامیبیا، سوازیلند و آفریقای جنوبی بیکاری جوانان بالای ۳۰درصد را نشان میدهد که خود میتواند زنگ خطر مهمی باشد.
از طرفی جوانان آفریقایی خواهان و علاقهمند دریافت امکانات تجاری جامعه خود میباشند و این خود دلیل دیگری است که چرا داستان بوعزیزی دقت نظر بیشتری را برای خود جلب میکند.
درواقع، آن شوری که توانست به بهارعربی شکل تازهای دهد نه صرف حرکت فردی بوعزیزی، بلکه نشانگر نوعی بسیج جوانان شهرهای شمال آفریقا در براندازی قدرتهای حاکمه بود.
در آفریقای زیرصحرا هم حرکتهای خواهان دموکراسی توانست قدرتهای لازم مردمی را در آنگولا، بنین، بورکینافاسو، کامرون، جیبوتی، گابن، گینه بیسائو، کنیا، مالاوی، موریتانی، سنگال و سوازیلند طوری متحد نماید که حتی حکومتهای ملاحظهگر اصلاحاتی را هم در خطر قرار دهد.
مخالفان حکومت در اوگاندا ضمن انتقاد شدید از رییسجمهوری کشور که از سال ۱۹۸۶ در قدرت باقی مانده شبکههای اجتماعی جامعه را به حرکت درآوردند که خود پیامی در بازتاب بهار مصری یا عربی بود. این در حالی بود که کمیسیون ارتباطات این کشور استفاده از هر نوع شبکه اجتماعی را همچون فیس بوک یا توییتر ممنوع کرده بود. همین اقدام باعث افزایش قدرت معترضین شد. آنچه به عنوان ضعف معترضین هویدا بود اعتماد عمومی در جامعه بود. در حقیقت مردم برای تغییر آماده بودند، اما رهبری مناسبی را در جبهه مخالف ندیدند. ناظران معتقد هستند که سال ۲۰۱۲ سال خوبی برای حاکمان آفریقایی که دموکراسی را الگو قرار ندادهاند،
نخواهد بود.
موفقیت انقلابهای مصر و تونس نشاندهنده اهمیت تاثیرات قوی و کارساز سازماندهی، تشکیلات و ارتباطات است. آوردن فضای عمومی جامعه در شبکههای متحد از طریق اعتراضات و بهرهبرداری از ابزار شبکههای اجتماعی چون موبایل، اینترنت و رسانههای دیگر اجتماعی قرین کامیابی بوده است. پیروزی حرکتهای مصر و تونس بدون توجه به زمینههای محرک اسلامی بیمعنی است چه پیروزی «النهضه» با کسب ۹۱ کرسی از ۲۱۷ کرسی مجلس در ماه اکتبر تونس و پیروزی اخوان المسلمین در انتخابات مجلس مصر در فوریه همه نشانگر بافت اسلامی حرکتهای مردمی در شمال آفریقا است.
انقلابهای شمال آفریقا در سال گذشته میلادی توانست آن اعتماد به نفس و اطمینان لازم را در فضای عمومی آفریقا ایجاد کند که خواست مردمی بر قدرت حاکمان غلبه دارد.
در بررسیهای مقایسهای بین دو انقلاب مصر و تونس با آفریقای زیرصحرا به برخی مشابهتها میتوان رسید. حرکت انقلابی ششم آوریل در مصر و حرکت اجتماعی در سنگال دارای مشابهتهای چندی است. زمانی که رییسجمهور سنگال در ماه ژوئن خواست تغییراتی را در قانون انتخاباتی کشور بدهد تا نامزد منتخب ریاستجمهوری بالای ۵۰درصد رای داشته باشد، رییسجمهور دموکراتیک کنگو قبل از او این قانون را در ماه ژانویه از تصویب مجلس کینشازا گذرانده بود، اما همین باعث شد تا حرکت اجتماعی مخالف نظر حاکم سنگالی برخورد محکمی داشته باشد. این بود که در سنگال، بهانه دموکراسی خواهی بلافاصله سرعت گرفت و در این میان این طبقه جوان جامعه بود که با گوش دادن به سیاستهای رهبری «شیخ عمر توره» اعلام کردند که ما برخلاف نسل گذشته کاملا آگاه بوده و به وظیفه خود عمل میکنیم.
آری، برگزاری نشست اتحادیه آفریقا در ژانویه سالجاری و حضور رییسجمهور سنگال در آن، اجلاس اتحادیه عرب را با حضور مبارک قبل از انقلاب مصر یادآور است. آری، مردم آفریقای زیرصحرا نیز بیدار شدهاند.
ارسال نظر