یکی از مثال‌های موفق سودآفرینی توام با کمک به فقرا، در این پروژه قابل مشاهده است؛ پروژه‌هایی که با تمرکز بر فرصت‌های تجاری موجود در بازارهای مربوط به قعر هرم اقتصادی (فقیرترین خانوارها)، می‌توانند منفعتی دوسویه ایجاد کند: هم برای فقرا، یعنی افراد متعلق به این قعر هرم؛ و هم برای شرکت‌هایی که به دنبال بازارهای جدید و سودهای مناسب هستند.

این پروژه، به کشور بنگلادش
مربوط می‌شود:
یکی از اثرات جانبی رشد اقتصادی اخیر، تولید و ایجاد پسماند به شکل‌های مختلف است. در داکا، پایتخت بنگلادش، که دارای جمعیتی بالغ بر ۳/۱۱ میلیون نفر است، در هر روز حدودا چهار هزار تُن پسماند و زباله تولید می‌شود. بخش عمده این پسماند، به عنوان محصولات و تولیدات جانبی مصرف و انواع فعالیت‌های اقتصادی دیگر است. دو مساله مهم، تا همین اواخر، جلوی جمع‌آوری مؤثر زباله در بنگلادش را گرفته است: اول اینکه، بخش خصوصی قادر به مشاهده‌ این امر نبوده است که چگونه پسماند را می‌توان در جهت بهره‌برداری اقتصادی و بدون نیاز به سرمایه‌گذاری کلان و فناوری پیچیده به کار بست. و دوم اینکه، دولت‌های محلی و شهرداری‌ها هم بر این باور بودند که ‌باید از طریق فرآیندهای مدیریت‌شده متمرکز و بدون مجوز به بخش خصوصی به مدیریت مساله مربوط به این حجم بالای زباله بپردازند.
با این حال، شورای شهر داکا (DCC)، به‌رغم صرف کردن 50 درصد از بودجه‌ سالانه‌ خود برای دفع و جمع‌آوری پسماند، تنها توانسته بود از عهده‌ مدیریت کمتر از 40 درصد پسماند ایجاد شده برآید. در نتیجه، زباله در خیابان‌های شهر و محل‌های دفع زباله انباشته شده و انواع مخاطرات اجتماعی جدی را موجب می‌شد، از جمله بیماری‌های گوناگون، بوی مشمئزکننده و غیرقابل تحمل، نشت مواد آلاینده به منابع آب، گاز متان، و قرار دادن «زباله جمع‌کن‌ها»، که اغلب زنان و کودکان بودند، در معرض مواد سّمی و خطرناک.
در اوایل سال ۱۹۹۴، دو سرمایه‌گذار (مقصود سینا و افتخار عنایت‌الله)، شرکت «ویست کانسرن» (Waste Concern) را عمدتا بر مبنای دغدغه‌های اجتماعی و کمک به افراد حاشیه‌نشین، و براساس یک ایده‌ ساده تاسیس کردند: تبدیل پسماند به کمپوست و فروش این محصول به عنوان جایگزینی مناسب برای کودهای شیمیایی. هر ساله، چهار میلیون تُن کود شیمیایی در بنگلادش تولید می‌شود، میزانی که پاسخی ا‌ست به فشار برای سیر کردن جمعیت در حال رشدی که اغلب آنها را مردمان فقیر تشکیل می‌دهند.
به‌رغم این واقعیت که استفاده بیش از حد از کودهای شیمیایی به میزان قابل توجهی کیفیت خاک را کاهش می‌دهد، کشاورزان در آن زمان به راستی راه دیگری نداشتند، هیچ‌گونه بازار تجاری‌ای برای جایگزین‌ها وجود نداشت. مدل شرکت «ویست کانسرن»، یک سیستم جمع‌آوری زباله خانه به خانه و مشارکت‌محور را، به منظور کمپوست‌سازی و در نهایت بازاریابی و فروش کمپوست به عنوان جانشین کود شیمیایی را، در دستور کار خود قرار داده بود.
در ابتدا، «ویست کانسرن»، محصولاتش را در بازارهای کوچک و معمولی کمپوست به فروش می‌رساند؛ بازاری شامل باغبانان خانگی و کشاورزان ارگانیک (طبیعی) کوچک.
این شرکت، در مواجهه با بزرگ‌ترین شرکت تولید کود در بنگلادش، یعنی «مپ آگرو» (Map Agro)، در ابتدا شکست خورد. اما پس از مدتی، مدیران دو شرکت به این نتیجه رسیدند که در صورت همکاری مشترک، خواهند توانست پروژه موفق‌تری را اجرا کنند. سرانجام مذاکرات متعدد، منجر به امضای یک «قرارداد آزمایشی» شد که تولید و فروش سالانه‌ 200 تُن کمپوست را تضمین می‌کرد. وقتی فیدبک مثبت و تقاضا از سوی کشاورزان افزایش یافت، مپ آگرو در یک کارخانه‌ غنی‌سازی سرمایه‌گذاری نموده و شروع به فروش کمپوست ارگانیک غنی‌شده با مواد مغذی و خالص در مقیاسی بزرگ‌تر با فروش تقریبا 50 هزارتن در سال کرد.
محصول نهایی در سرتاسر بنگلادش با استفاده از شبکه‌‌ توزیع گسترده‌ شرکت «مپ آگرو»، پخش می‌شد. منافع مالی برای مپ آگرو کاملاً عالی بود. این شرکت کمپوست را به قیمت ۲۵۰۰ «تاکا» (واحد پول بنگلادش) به ازای هر تُن خریداری می‌کند (هر واحد کمپوست نشان‌دهنده‌ ۴ واحد پسماند فرآوری‌شده یا ۶۲۵ تاکا در هر تُن پسماند است)، و کمپوست خالص را به قیمت ۶.۰۰۰ تاکا به ازای هر تُن و کمپوست غنی شده را به قیمت هر تُن ۱۲.۰۰۰ تاکا به فروش می‌رساند (۱۵۰۰ و ۳۰۰۰ تاکا به ازای هر تُن). ارزش اقتصادی ایجاد شده در این مدل به طور راضی‌کننده‌ای با هزینه‌ حدودا ۲.۰۰۰ تاکا به ازای هر تُن پسماند که توسط فرآیند DCC قدیمی فرآوری می‌شود قابل تطبیق است. این مساله در شکل نشان داده شده است.


زنجیره جدید خلق ارزش افزوده، که گستره‌ای از پسماندهای تولید شده در مناطق شهری تا فروش کمپوست به کشاورزان روستایی را در برمی‌گیرد، علاوه بر منافع اقتصادی مطلوب، منافع اجتماعی را هم در بر داشته است: از یک طرف مشاغل جدیدی برای فقیرترین‌ها در سطح اجتماع ایجاد نموده و از طرف دیگر میزان قرار گرفتن آنها در معرض خطرات بهداشتی را کاهش داده است.
این موفقیت، «ویست کانسرن» را قادر ساخت تا منابع استراتژیک مهمی را، به علاوه تخصص در فناوری و سرمایه‌گذاری و تامین اعتبارات و حمایت از سوی سازمان‌های بین‌المللی هم برای فاز آزمایشی و هم برای افزایش متناسب تعداد و قابلیت‌های واحدهای کمپوست، به دست آورد. ویست کانسرن به دولت‌های محلی و شهرداری‌ها در حل مشکلی که غیرقابل حل به نظر می‌رسید کمک کرد و در ازای آن، زمین‌های مورد نیاز برای قرار دادن دستگاه‌ها و تجهیزات کمپوست‌سازی توسط دولت به این شرکت اعطا شدند؛ محرکی دولتی که برای موفقیت این پروژه بسیار ضروری بود.
از طریق همکاری با شرکت «ویست کانسرن» (یعنی شرکتی که دغدغه اصلی آن از جنس دغدغه‌های اجتماعی بود)، شرکتی خصوصی مانند «مپ آگرو» که عمدتا اهداف تجاری را مدنظر داشت، توانست به محصولی دست پیدا کند که ایجاد بازاری جدید و بسیار پرسود برای جایگزین‌سازی کودهای شیمیایی را ممکن ساخت. منافع و سود ایجاد شده برای شریک بخش خصوصی در این مورد، منجر به ترغیب دیگر شرکت‌های رقیب مپ آگرو برای ایجاد ارتباط و همکاری با ویست کانسرن شد. در حال حاضر ویست کانسرن در حال سنجش همکاری احتمالی‌اش با ۳ شرکت کودسازی دیگر برای وارد کردن محصول کمپوست خود به بازار است.

جمع‌بندی
در این مثال، ساختارهای سازمانی متمایز و مجزا به لحاظ عملکرد، که تمرکز اصلی یکی بر روی بیشینه‌سازی منافع اقتصادی و تمرکز اصلی دیگری بر بیشینه‌سازی منافع اجتماعی قرار دارد، با یکدیگر وارد همکاری شده‌اند تا یک مدل تجاری جامع و کارآمد را تشکیل بدهند.
در مورد همکاری «ویست کانسرن» و «مپ آگرو»، هر دو شریک بخش متفاوتی از زنجیر ارزش را توانا می‌سازند، اما همراه با هم مدل تجاری جدیدی را درست می‌کنند که هم انتظارات اجتماعی و هم بازگشت اقتصادی را برآورده می‌کند.
این همکاری را می‌توان از نوع همکاری مکمل نام‌گذاری کرد؛ مدلی که در آن ساختارهای سازمانی جداگانه مدیریت می‌شوند و دارای اهداف استراتژیک متفاوت هستند، اما از آنجایی که اهداف با شدت مکمل هستند، سازمان‌ها می‌توانند در چارچوب همکاری با یکدیگر زنجیره ارزش افزوده‌ای را تجربه کنند که هیچکدام به تنهایی نمی‌توانستند آن را دنبال کنند.