منبع: راهنمای اقتصاد سیاسی آکسفورد
مترجم: محسن رنجبر
هم علم اقتصاد و هم مدل‌های تکاملی رفتار انسانی از مفاهیم بقا و تعادل استفاده می‌کنند. با این همه، دلالت‌های مدل‌های اقتصادی و زیست‌شناختی، هر‌از‌گاهی در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند.

هر چند احتمال بقا و زاد‌و‌ولد افرادی که به خاطر توانایی فیزیکی یا ذهنی خود می‌توانند به اهداف‌شان دست یابند بیشتر است، اما معلوم نیست که تناسب و شایستگی۱ از آن کسانی باشد که مطلوبیت خود را بیشینه می‌کنند و شادتر هستند. افزون بر آن، بعضی وقت‌ها سازگاری تکاملی را می‌توان از راه رفتار به شیوه‌ای کمتر عقلایی به دست آورد. مثلا ممکن است افراد احساساتی در نقش ابزارهای سودمندی برای متعهدسازی عمل کنند.
انسان‌ها آشکارا اجتماعی هستند. ساختارهای سیاسی گونه‌ای ساختار اجتماعی ‌است و چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید با بیو‌لوژی رفتار انسانی سازگار باشند. آیا افراد به شکل طبیعی بیگانه‌ستیز، کینه‌توز یا عموما در همدلی کم‌توان هستند؟ می‌توان همه نوع فرضیاتی را درباره رفتار انسان در سر پروراند، اما علم اقتصاد یا زیست‌شناسی تکاملی مستلزم آن است که رفتاری که در فرضیه بیان شده، در تعادلی رقابتی پابرجا بماند. اصل بقا در تعادل، تلاش‌ها برای مدل‌سازی را به نظم درمی‌آورد، چون هر فرضیه‌ای با این معیار همخوانی ندارد.
مدل‌های ترجیحات خودخواهانه خالص بینش‌های چشمگیری را درباره فرآیندهای سیاسی پدید آورده‌اند، اما چنین فرضی لازمه رفتار عقلایی نیست. افراد می‌توانند دیگرنگر باشند، به این معنا که در برابر دیگران احساس از خودگذشتگی یا کینه‌توزی کنند یا مراقب فرزندان‌شان باشند.۲ اینکه رفتار دیگر‌نگرانه چگونه در تعادل پا‌برجا می‌ماند، مساله تحقیقاتی مهمی است که هنوز پاسخی در‌خور نیافته است.
بگذارید این بحث را با پرسشی ساده آغاز کنیم. چرا پدران و مادران در قبال فرزندان‌شان ایثارگرانه رفتار می‌کنند؟ کودکان و فرزندان خردسال برای زنده ماندن نیاز به مراقبت دارند. فداکاری پدر و مادر به تضمین انتقال ژنتیک3 کمک می‌کند، اما با افزایش شمار جمعیت، پیوند ژنتیک به تندی به صفر می‌گراید. از این رو این توضیح ساده برای فداکاری، اگر بخواهیم دامنه آن را به جامعه به منزله یک کل بگسترانیم، ناکام می‌ماند.
محققین پرشماری به دنبال درک نقش کینه‌توزی و انتقام‌خواهی هستند. پدیده بمب‌گذاری انتحاری بخشی از این علاقه را پدید آورده است - به نظر نمی‌رسد که بمب‌گذاری انتحاری، سازگاری ژنتیک را بهبود بخشد. ریشه دیگر توجه به انتقام‌جویی، تجربیاتی است که نشان می‌دهند مدل رایج بیشینه‌سازی درآمد در برخی موقعیت‌ها جوابگو نیستند. به عنوان مثال بازی اتمام حجت را در نظر بگیرید که در آن مقدار مشخصی پول (مثلا ۱۰ دلار) به فرد A داده می‌شود. سپس او بخشی از این پول را به B پیشنهاد می‌دهد و بعد B این پیشنهاد را یا می‌پذیرد یا رد می‌کند. اگر آن را رد کند، پولی به او نمی‌رسد و بازی تمام می‌شود. نظریه‌ای که بر خودخواه بودن محض انسان‌ها استوار باشد، پیش‌بینی می‌کند که A مقداری ناچیز، مثلا یک سنت را به B پیشنهاد می‌کند. همچنین از آن رو که دریافت یک سنت بهتر از آن است که هیچ پولی به فرد نرسد، B با پذیرش این پیشنهاد وضع بهتری در قیاس با عدم پذیرش آن پیدا می‌کند، اما تجربه همواره نشان می‌دهد که طرف B غالبا پیشنهادهای نا‌چیز را رد می‌کند، هر چند این کار به لحاظ مالی به زیان او است. افزون بر آن، تجربه همچنین نشان از آن دارد که بازیکنان A معمولا مبالغ قابل‌توجهی را به B پیشنهاد می‌کنند تا جلوی چنین اقدامی را از سوی آنها بگیرند.۴
این رفتار انتقام‌جویانه از سوی B با بیشینه‌سازی درآمد تعارض دارد. از این رو معمای اصلی‌ای که باید حل شود، این است که رفتار انتقام‌جویانه چگونه می‌تواند در روند تکامل، پایدار بماند.
دانشمندان به این پرسش، دو گونه پاسخ داده‌‌اند. یکی این است که شهرت به انجام رفتار انتقام‌خواهانه می‌تواند سازگاری را افزایش دهد، چون دیگران از همان آغاز با پرهیز از آسیب‌ رساندن به فرد انتقام‌جو، از برانگیختن انتقام‌ دوری خواهند کرد. برخی مدل‌های تکاملی با پیروی از این درک نشان می‌دهند که در برخی شرایط، دو گونه افراد، انتقام‌جو و غیرانتقام‌جو می‌توانند در تعادل به حیات خود ادامه دهند.
در این جا بر رویکرد دوم - هم‌فرگشت5 مم‌ها6 (ساختارهای اجتماعی) و ژن‌ها - تمرکز می‌کنیم؛ چون این رویکرد با درک ما از انتخاب جمعی و همیاری اجتماعی ارتباط بیشتری دارد. انسان‌ها از صورت‌های قبلی خود اجتماعی‌تر هستند و بسیاری عقیده دارند که این اجتماع‌پذیری همراه با نهادهای اجتماعی رشد کرده که باعث شده‌اند اجتماع‌پذیری به موفقیت بیشتری در تولید مثل بینجامد. حالت ذهنی زیر را در نظر بگیرید. اگر شامپانزه‌ها زبان داشتند (که خود آن اجتماع‌پذیری را زیاد می‌کند) و قادر به محاسبه بودند و می‌توانستند رسوم ما را به جا آورند، آیا جامعه‌شان به جامعه انسانی شباهت پیدا می‌کرد؟ استدلال استوار بر هم‌فرگشت به این پرسش پاسخ منفی می‌دهد. شرمساری، گناهکاری، توان همدردی یا انتقام‌جویی و امکانات مفهومی خاصی که ما را به انسان بدل می‌کند، همگی در شامپانزه‌ها که خود‌شان این ویژگی‌‌ها را بیشتر از دیگر جانوران به نمایش می‌گذارند، محدود خواهد شد. بدون وجود احساسات و عواطف اجتماع‌گرایانه، همه انسان‌ها (و نه فقط شمار اندکی از آنها) می‌توانند جامعه‌ستیز (سوسیوپات) باشند و جامعه انسانی، چنان که ما می‌شناسیم، با وجود نهادهای قرارداد، پیاده‌سازی قانون از جانب دولت و شهرت، می‌تواند پدید نیاید.
گروه‌هایی که بر معمای زندانی(و دیگر کشمکش‌های اجتماعی) چیره می‌شوند، احتمالا در گردآوری غذا کار‌آیی بیشتری دارند و در جنگ با گروه‌های دیگر کامیاب‌تر می‌شوند. این امر به نوبه خود به موفقیت بیشتر در تولید مثل می‌انجامد. پرسش بنیادین در مدل‌های تکاملی این است که فشار تکاملی، اگر اصلا وجود داشته باشد، چگونه طفره‌روی و تنبلی فردی را مهار می‌کند.
به عنوان مثال به نظر می‌رسد که فردی که جسارتش در جنگ اندکی کمتر است، با احتمالی بیشتر از هم‌میهنان شجاع‌تر و جسور‌ترش زنده خواهد ماند و تولید مثل خواهد کرد. شجاعت و جسارت، خطر مرگ را برای شجاع‌ترها افزایش می‌دهد و در همان حال احتمال بقای کم‌جرات‌ترها را بیشتر می‌کند. اگر جسارت و بزدلی ویژگی‌هایی ژنتیکی‌اند، چگونه از وقوع مارپیچی نزولی از ترس و بزدلی پیشگیری می‌شود؟ پاسخ از این قرار است؛ اگر افراد به خاطر طفره‌روی(در این مورد، به خاطر بزدل بودن) مجازات شوند، از این رفتار خود دست خواهند کشید، اما از آنجا که مجازات هزینه‌بر است (و حتی می‌تواند به مرگ کسی که در آینده مجری مجازات خواهد شد، بینجامد)، سوال این است که چه کسی باید مجازات‌ها را انجام دهد؟ بر پایه رویکرد تکاملی، مجازات که نوعی انتقام‌جویی است، در صورتی راهبردی موفقیت‌آمیز برای مجری مجازات خواهد بود که مزیتی هر‌چند اندک را در سازگاری(جایگاه اجتماعی بهتر و...) به او دهد، چون در تعادل، هزینه بار‌شده بر مجری مجازات نسبتا اندک است، زیرا نیازی نیست که مجازات به دفعات زیاد تعیین شود.
برای آن که مجازات اثرگذار باشد، نیازی نیست که به کرات انجام گیرد. آنچه اهمیت دارد، خطر مجازات است. هر چه مجازات افراد طفره‌رونده(احتمالا با تبعید از قبیله) از سازگاری آن‌ها بکاهد، نیاز به مجازات حتی بیش از پیش کاهش پیدا می‌کند، چرا که تعداد افراد طفره‌رونده کمتر می‌شود. همچنین با نظر به این که افراد مجری مجازات بیشتر با منافع جامعه گره خورده‌اند و از این رو احتمال زنده ماندن‌شان بیشتر است، ممکن است تعداد مجریان بالقوه مجازات به قدر کافی باشد تا نیاز به این که فردی به تنهایی هزینه‌های مجازات را بر عهده گیرد، بیش از پیش کاهش یابد (که خود به این معنا است که منافع حاصل از انجام این کار نیز کمتر می‌شود). اگر فداکاری و انتقام‌جویی بر ژن‌ها استوار است و نه بر مم‌ها، شاید هم‌فرگشتی میان این دو وجود داشته است. در طول زمان‌های دراز، جامعه انسانی عواطف وراثتی اجتماع‌گرایانه را پشتیبانی
کرده است.7 نکته اصلی این بحث، آن است که احساسات اجتماع‌گرایانه، فرآیند شناختی بهینه‌کننده‌ای را که در مرکز مفهوم انسان عقلایی اقتصادی قرار دارد، نادیده می‌گیرند. این تفاوت شناختی نشان از آن دارد که هر از گاهی تفاوت‌هایی ژرف را میان مدل‌های تکاملی و اقتصادی خواهیم دید.
در شرایطی خاص، رفتارهای به ظاهر غیرعقلایی همچون انتقا‌م‌جویی یا شرمساری می‌توانند در روند تکامل پایدار بمانند، حتی اگر پایداری‌شان در تعارض با بیشینه‌سازی مطلوبیت باشد. افزون بر آن، تکامل ژنتیک نسبتا آرام در قیاس با تکامل به میانجی مم‌ها(به ویژه در ۱۰۰ سال گذشته) نتیجه‌ای دیگر را نیز در پی می‌آورد: کاملا ممکن است که برخی عواطف اجتماع‌گرایانه که بنیان ژنتیک‌شان درصد هزار سال گذشته یا بیشتر از آن تکامل یافته است، با دنیای مدرن ناسازگار باشند.
این روزها تحقیق تکاملی روی ژن‌ها و مم‌ها نتایجی بسیار موقتی را به بار آورده است. بخشی از رفتار انسانی، رفتار پستانداران (و حتی شاید خزندگان)، بخشی از آن رفتار انسان‌های نخستی و بخشی نیز رفتار انسان‌های هومینید (hominid) است. هر چند برخی ادعا کرده‌اند که بخش بزرگی از روان‌شناسی انسان در دشت‌ها شکل گرفته، اما روشن نیست که کدام بخش از روان آدمی در آن زمان یا پیش یا به اندازه‌ای کمتر، پس از آن شکل گرفته است؟ همچنین تنها تصویری ابتدایی از زندگی انسان در دشت‌ها داریم و از این رو مدل‌های تکاملی مربوط به این دوره بسیار نظرپردازانه هستند. افزون بر این‌ها روشن نیست که آیا انتقال رفتار از طریق ژن‌ها صورت می‌گیرد یا از راه مم‌ها. در روی دیگر سکه به نظر می‌رسد که فضای زیادی برای تحقیقات بیشتر وجود دارد و فکر می‌کنیم که در دهه آینده، پیشرفت‌های فراوانی در این حوزه رخ خواهد داد.


پاورقی‌ها:
۱- fitness، ساز‌گاری یا تناسب، اندیشه‌ای بنیادین در نظریه تکامل و به معنای توانایی در بقا و تولید مثل است.
2- واژه «دیگرنگرانه» (other-regarding) این مشکل را که رفتار دیگرخواهانه و فداکارانه می‌تواند احساس خوبی به فرد دهد و از این رو می‌تواند رفتاری خودخواهانه نامیده شود، از میان می‌برد.
۳- genetic transmission، انتقال اطلاعات ژنتیک از والدین به فرزندان که تقریبا هم‌معنا با وراثت است.
4- دلیل مخالفت بازیکنان B آن است که فردی که پول را تقسیم کرده، «عادل» نبوده است.
۵- co-evolution، تاثیر‌گذاری گونه‌های نزدیک به هم بر روند تکامل یکدیگر.
6- memes، اندیشه، رفتار یا اسلوبی که از فردی به فرد دیگر درون یک فرهنگ گسترش می‌یابد. مم‌ها در نقش واحدی برای انتقال نماد‌ها، اندیشه‌ها یا اقدامات فرهنگی که می‌توانند به میانجی نوشته‌ها، سخنرانی‌ها، مناسک و آیین‌ها و دیگر پدیده‌های تقلید‌پذیر از ذهنی به ذهن دیگر منتقل شوند، عمل می‌کنند.
۷- این گفته‌ها تنها فضای بحث را نشان می‌دهند. باز هم باید تاکید کرد که تحقیقی که خلاصه‌ای از آن در این جا به دست داده شده، مدل‌های پیش‌گفته را به دقت به کار گرفته است.
چالش محققین در این میدان آن است که ویژگی‌های موقعیتی را شرح دهند که انتقام‌جویی در آن پابرجا می‌ماند، اما چنان فراگیر نمی‌شود که روابط اجتماعی را تحلیل برد. در همین حال، پژوهشگران باید این امکان را در نظر گیرند که ممکن است گونه‌های غیرانتقام‌جو بخواهند از انتقام‌جوها تقلید کنند. دست آخر این که محقق باید مم‌ها و ژن‌ها را به گونه‌ای در‌هم‌آمیزد که در تعادلی پایدار قرار گیرند.