سیاستهای کنترل جمعیت در مناطق محروم ناموفق بوده است
تاثیر «بعد خانوار» بر فقر در مناطق محروم ایران
در شرایطی که داشتن ۷ یا ۸ فرزند برای یک خانوار در استانهای بسیار محرومی مانند سیستان و بلوچستان یا هرمزگان کاملا طبیعی قلمداد شده و یکی از عوامل تشدید فقر ساکنان این استانها محسوب میشود، اما...
در شرایطی که داشتن ۷ یا ۸ فرزند برای یک خانوار در استانهای بسیار محرومی مانند سیستان و بلوچستان یا هرمزگان کاملا طبیعی قلمداد شده و یکی از عوامل تشدید فقر ساکنان این استانها محسوب میشود، اما...
کاهش قابلتوجه متوسط تعداد فرزندان خانوار در استانهای توسعهیافتهای مانند تهران و اصفهان باعث شده است که تعدادی از مدیران اجرایی کشور و حتی تعدادی از چهرههای آکادمیک که همگی در استانهای توسعهیافته کشور ساکن هستند، با قاطعیت از موفقیت کامل برنامههای «کنترل جمعیت» در کشور سخن بگویند.
به عبارت دیگر به نظر میرسد ماهیت برنامههای آموزشی و تبلیغاتی مرتبط با کنترل زاد و ولد به گونهای بوده است که در استانهای به شدت محروم کشور، یعنی در مناطقی که بیشترین نیاز را به برنامههای مذکور دارند، موفقیت کمتری در پی داشته است و به این ترتیب بالا بودن میانگین تعداد فرزندان هر خانوار، جزو پارامترهایی است که براساس مدلهای آماری و اقتصادسنجی، توانایی توضیح بخش محسوسی از فقر حاکم در استانهای مذکور را دارا است.
با این اوصاف، هماکنون حاکم بودن میانگین بالای «بعد خانوار» (Family Size) در مناطق محروم کشور، یکی از عواملی است که به تشدید شرایط «تله فقر» (Poverty Trap) در مناطق مذکور منجر شده و رهایی خانوارهای فقیر از چنگال فقر را مشکلتر ساخته است.
مفهوم تله فقر، به وضعیتی اشاره دارد که یک خانوار فقیر، بر اثر داشتن تعداد فرزندان بالا، مجبور به کاهش هزینههای مربوط به تغذیه، آموزش و بهداشت فرزندان خود شده یا برای مثال مجبور به جلوگیری از تحصیل فرزندان خود میگردد؛ وضعیتی که از طریق کاهش «سرمایه انسانی»
(human Capital) فرزندان، به پایدارتر شدن شرایط فقر و به عبارت دیگر به ارث رسیدن فقر در مناطق فقیر منجر میشود.
لازم به توجه است که اگر برای مثال پژوهشهای آماری و اقتصادسنجی دقیق مشخص سازند که در استان سیستان و بلوچستان، کاهش یک نفری متوسط تعداد فرزندان هر خانوار میتواند به طور خالص نرخ فقر در این استان را به میزان ۸ درصد کاهش دهد، بودجه لازم به منظور طراحی برنامههای آموزشی و تبلیغاتی کافی به منظور کاهش یک نفری متوسط تعداد فرزندان هر خانوار، به مراتب کمتر از هر برنامه فقرزدایی دیگری خواهد بود که با هدف کاهش ۸ درصدی نرخ فقر در این استان انجام گیرد.
این مساله؛ یعنی بودجه بسیار ناچیز مورد نیاز برای کاهش متوسط تعداد فرزندان در مناطق محروم، زمانی پررنگتر میشود که توجه کنیم براساس نتایج برخی پژوهشهای غیررسمی، در حدود 30 درصد از زاد و ولدها در استانهای بسیار محروم کشور ایران ناشی از بارداریهای ناخواسته بوده و در نتیجه به سادگی میتوان از طریق گسترش آموزشهای مربوط به کنترل بارداریهای ناخواسته، متوسط تعداد فرزندان هر خانوار را به طور محسوسی کاهش داد.
از طرف دیگر وجود پارهای مسائل، وضعیت مذکور یعنی حاکم بودن نرخ زاد و ولد بالا را بغرنجتر میسازد. به عنوان مثال پرداخت یارانه نقدی به هر نوزاد از ابتدای تولد، بدون شک در استانهای بسیار محروم کشور (که متوسط هزینه صرفشده رایج برای هر کودک بسیار ناچیز است) به منزله مشوقی برای افزایش بیش از پیش زاد و ولد عمل خواهد نمود.
به عنوان مثالی دیگر در حال حاضر بخش قابلتوجهی از برنامههای کنترل جمعیت کشور، بر ارائه آموزشهای پیشگیری از بارداریهای ناخواسته در دانشگاهها متمرکز بوده و به این ترتیب بخش قابلتوجهی از ساکنان استانهای محروم کشور را پوشش نمیدهد. نتیجه چنین وضعیتی، افزایش پیش از پیش فاصله موجود بین میانگین «بعد خانوار» در استانهای توسعهیافته و استانهای محروم کشور خواهد بود؛ مسالهای که یکی از موتورهای محرکه تشدید فقر و نابرابری در اقتصاد کشور محسوب میشود.
با این توضیحات، مقاله پیش رو میکوشد تا اهمیت توجه به مقوله بالا بودن زاد و ولد در استانهای محروم کشور را مورد بررسی قرار دهد؛ مسالهای که با وجود آسان بودن و کمهزینه بودن نسبی کنترل آن، همچنان یکی از عوامل مهم تاثیرگذار بر تشدید فقر و محرومیت در استانهای مذکور به حساب آمده و از طریق مهاجرت گسترده ساکنان این استانها به استانهای توسعهیافته کشور، به افزایش جلوههای محرومیت و فقر شدید در حاشیه شهرهای بزرگ دامن میزند.
نگارنده امیدوار است که تجربیات موفق برخی کشورهای در حال توسعه در طراحی برنامههای بسیار کمهزینهای برای کنترل زاد و ولد در مناطق بسیار محروم (به عنوان مثال تجربه بسیار موفق کاهش متوسط زاد و ولد در ایالت «کرالا»ی هندوستان)، به زودی در دستور کار مدیران اجرایی ارشد کشور و نیز گروههای خیریه مردمنهاد بومی قرار گیرد:
بررسی برخی آمارهای مرتبط
با مراجعه به دادههای آماری منتشره توسط مرکز آمار ایران در زمینه تحلیل «بودجه خانوار» (HIE)۱، مشاهده میشود که با وجود موفقیت قابلتوجه کشور در زمینه کنترل نرخهای رشد جمعیت بالا حاکم در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰، اما همچنان بخش بزرگی از خانوادههای کشور دارای جمعیت ۶ نفره و بالاتر هستند.
در جدول یک ملاحظه میشود که بالغ بر 24 درصد از خانوارهای شهری کشور دارای جمعیت 6 نفره و بالاتر هستند که با توجه به پرجمعیتتر بودن خانوارهای روستایی در مقایسه با خانوارهای شهری، درصد خانوارهای دارای جمعیت بالای 6 نفر در میان خانوارهای روستایی به مراتب بالاتر است. ضمنا بدیهی است که دادههای آماری فوق در یک سال مشخص (سال 1384) جمعآوری شدهاند و به این ترتیب بخشی از خانوارهایی که در این آمار دارای جمعیت کمتر از 6 نفر هستند، در آینده به خانوارهای دارای جمعیت بالای 6 نفره خواهند پیوست.
از طرف دیگر، با مراجعه به دادههای آماری رسمی کشور مشاهده میشود که متاسفانه بخش عمده آمار مربوط به خانوارهای پرجمعیت، به خانوارهایی تعلق دارد که سطح تحصیلات والدین در آنها پایین است. به این ترتیب این دسته از خانوارها به طور همزمان از جمعیت بالا و نیز سطح تحصیلات پایین والدین رنج میبرند؛ عواملی که هر ۲ بر افزایش احتمال فقیر بودن خانوار تاثیرگذار هستند.
به عنوان مثال براساس دادههای آماری مرکز آمار ایران، ارتباط بعد خانوار با تحصیلات مادر به صورت جدول دو است.
مشاهده میشود که در بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۸۰، میانگین تعداد فرزندان در خانوارهایی که مادران آنها بیسواد بودهاند، اندکی افزایش یافته و در میان خانوارهای دارای مادرانی با تحصیلات ابتدایی، با ثابت ماندن میانگین تعداد فرزندان مواجه بودهایم. به این ترتیب مشاهده میشود که برنامههای کنترل جمعیت تاثیر بسیار ناچیزی بر خانوارهایی داشته که سطح تحصیلات مادران آنها پایین بوده است.
با این وجود، با حرکت به سمت خانوارهایی که سطح تحصیلات مادران آنها بالاتر است، تاثیرگذاری برنامههای کنترل جمعیت کاملا محسوس بوده و در میان خانوارهایی که مادران آنها تحصیلات بالاتر از دیپلم دارند، با افت قابلتوجه متوسط تعداد فرزندان در فاصله سالهای 1370 تا 80 مواجه بودهایم.
به عنوان یک بررسی آماری دیگر، اگر فقر مطلق را بر اساس هزینه سرانه (متوسط هزینه هر فرد در طول سال) تعریف کنیم، مشاهده میشود که با افزایش بعد خانوار، احتمال فقیر بودن اعضای خانوار افزایش مییابد. جدول۳، احتمال فقیر بودن اعضای یک خانوار شهری ایرانی در سال ۱۳۸۴ را به تفکیک جنسیت سرپرست خانوار نشان میدهد.
به این ترتیب ملاحظه میشود که از یک طرف در حدود یک چهارم از خانوارهای ایرانی دارای جمعیت بالا (6 نفره و بالاتر) هستند و از طرف دیگر با افزایش بعد خانوار، احتمال قرار گرفتن اعضای خانوار در زیر خط فقر به طور محسوسی رشد مییابد. همچنین متاسفانه خانوارهای پرجمعیت، معمولا دارای برخی ویژگیهای نامناسب دیگر (مانند سطح تحصیلات پایین والدین) هستند که میتواند احتمال قرار گرفتن خانوار در زیر خط فقر را به صورت مضاعفی افزایش دهد.
نتایج ۳ جدول فوق را میتوان به این صورت جمعبندی نمود:
اولا: با وجود موفقیت نسبی برنامههای کنترل جمعیت در کشور، همچنان بخش قابلتوجهی از خانوارهای کشور دارای جمعیت بالای
۶ نفره هستند.
ثانیا: ویژگیهای حاکم بر برنامههای آموزشی و تبلیغاتی کنترل جمعیت، به گونهای بوده است که اغلب اقشار تحصیلکرده را تحتتاثیر قرار دادهاند و با حرکت به سمت اقشار دارای تحصیلات پایینتر، کاهش تاثیرگذاری برنامههای مذکور مشاهده میشود.
ثالثا: با حرکت به سمت خانوارهای پرجمعیتتر در ایران، احتمال فقر خانوار به شدت رشد میکند.
فقر و بعد خانوار
امروزه پژوهشهایی با هدف بررسی دقیق شدت تاثیرات «بعد خانوار» بر احتمال فقر خانوار در کشورهای در حال توسعه، یکی از عوامل کلیدی تاثیرگذار بر سیاستهای توسعه منطقهای در این کشورها محسوب میشود. به عنوان مثال میتوان به پژوهشهایی اشاره نمود که میکوشند تا با ارائه مدلهای آماری و اقتصادسنجی جداگانهای در ایالتهای مختلف یک کشور در حال توسعه، به بررسی شدت تاثیر «بعد خانوار» بر احتمال فقر خانوار در هر ایالت پرداخته و از طریق رتبهبندی ایالتها، نتایج مشاورهای ارزشمندی در مورد اولویتبندی ایالتها در برنامههای آموزشی و تبلیغاتی کنترل جمعیت، برای مدیران اجرایی ارشد کشور فراهم نماید.
به عنوان مثال میتوان به Meenakshi, J. & Ray, R. (۲۰۰۲) (بررسی شدت تاثیر
«بعد خانوار» بر فقر در ایالتهای مختلف هندوستان)، Chaudhry, I. (2004) (بررسی شدت تاثیر «بعد خانوار» بر فقر در مناطق جغرافیایی مختلف پاکستان) و Aniceto C. Orbeta, Jr. (2005) (بررسی شدت تاثیر «بعد خانوار» بر فقر در مناطق مختلف کشور فیلیپین) اشاره نمود.
پیشفرض کلیدی کلیه پژوهشهای مذکور آن است که از یک طرف به دلیل متفاوت بودن میانگین بعد خانوار در ایالتهای مختلف هر کشور و از طرف دیگر به سبب حاکم بودن شرایط فرهنگی و اجتماعی - اقتصادی (Socioeconomic) متفاوت در ایالتهای مختلف، شدت تاثیرگذاری «بعد خانوار» بر فقر در ایالتهای مختلف میتواند متفاوت باشد. به این ترتیب بدیهی است که طراحی مدلهای مناسب آماری و اقتصادسنجی به منظور تخمین کمی هر چه دقیقتر شدت تاثیر
«بعد خانوار» بر فقر در ایالتهای مختلف هر کشور، میتواند درجه اولویت هر ایالت در میزان نیاز به برنامههای کنترل جمعیت را مشخص نموده و سپس طراحی برنامههای ویژه با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی متفاوت مربوط به هر ایالت، در دستور کار قرار میگیرد.
در کشور ایران، شاخصهای جمعیتشناختی خانوارها تا حد زیادی به میزان توسعهیافتگی محل سکونت خانوار وابستهاند. مثلا شاخصهای متوسط بعد خانوار و نیز نرخ باروری زنان۲، در استانهای سیستان و بلوچستان و ایلام بیشترین و در استان تهران کمترین است. این در حالی است که میدانیم استانهای سیستان و بلوچستان و ایلام در مقایسه با سایر استانهای کشور، از کمترین سطح توسعهیافتگی برخوردار بوده و بالاترین میزان فقر را دارا میباشد.
به این ترتیب اگر بپذیریم که بالا بودن مقدار شاخصهای مذکور باعث افزایش احتمال فقیر ماندن یک خانوار میشود، میتوان گفت که بخشی از علت بالا بودن میزان فقر در دو استان سیستان و بلوچستان و ایلام را میتوان به وسیله ویژگیهای جمعیتی حاکم بر خانوارهای ساکن این دو استان توضیح داد. برای مثال بالا بودن بعد خانوار، باعث میشود که خانوارهای ساکن استانهای سیستان و بلوچستان و ایلام، نتوانند مخارج کافی برای تغذیه، بهداشت و آموزش فرزندان خود داشته باشند و بیش از پیش به هزینههای دولتی در این زمینهها محتاج شوند.
از طرف دیگر، اگر بپذیریم که بالا بودن بعد خانوار به کاهش قابلتوجه پسانداز خانوادههای فقیر منجر میگردد، در آن صورت خانوارهای ساکن این دو استان، بیش از پیش به هزینهها و وامهای دولتی، حتی برای کوچکترین امور روزمره خود محتاج خواهند شد. لازم به توجه است که به دلیل فقدان زیرساختهای لازم، بهرهوری سرمایهگذاری در این دو استان بسیار پایینتر از سایر نقاط کشور بوده و بنابراین قابلانتظار نیست که در چارچوب بانکداری خصوصی، منابعی به این استانها تزریق گردد. در نتیجه قابلانتظار است که ادامه چنین وضعیتی، منجر به ایجاد نوعی تله فقر۳ در این دو استان شده و به بازتولید۴ نرخهای بالای فقر در این دو استان منجر گردد؛ بازتولیدی که انرژی بسیار بالایی برای نجات از آن لازم خواهد بود.
اکنون فرض کنیم که بالاتر بودن «بعد خانوار» و نیز بالاتر بودن «نسبت تعداد کودکان به تعداد اعضای خانوار» در دو استان مذکور نسبت به میانگین کشور، بتواند چیزی در حد 15 درصد از نرخ بالای فقر در این دو استان را توضیح دهد. به این معنا که بعد از ارائه مدل اقتصادسنجی مناسب و ورود متغیرهای کنترلی کافی به مدل رگرسیون، مشاهده شود که در صورت کاهش بعد خانوار در این دو استان و رسیدن این رقم به متوسط کشوری و با فرض ثابت ماندن سایر شرایط، 15 درصد از تعداد افراد فقیر در این دو استان کاسته شود.
در این صورت باید توجه کنیم که کاهش ۱۵ درصدی فقرای این دو استان از طریق بسترسازی برای رشد اشتغال یا نظایر آن، به صرف منابع مالی بسیار هنگفتی نیاز خواهد داشت، در حالی که تلاش برای کاهش بعد خانوار در این دو استان، به منابع مالی ناچیزی نیاز داشته و تنها با سیاستهای فوقالعاده کمخرجی مانند فرهنگسازی عمومی برای کاهش بارداریهای ارادی و نیز گسترش آموزش فقرا در زمینه استفاده از روشهای کنترل بارداریهای غیرارادی میتوان به چنین هدفی دست یافت.
در واقع آموزش وسیع فقرا در زمینه تنظیم بعد خانوار که شامل تصمیم بهینه در مورد تعداد فرزندان (به منظور کاهش بعد خانوار) و نیز فاصله بین فرزندان (به منظور کاهش نسبت کودکان به کل جمعیت خانواده) است، میتواند با صرف هزینهای ناچیز، کاهش قابلتوجهی در میزان فقر پدید آورد. ضمنا به دلیل هزینههای ناچیز چنین برنامهای، حتی گروههای خیریه نیز میتوانند بخشی از کمکهای خود را به این بخش سوق دهند؛ کما اینکه برخی از گروههای خیریه در ایران، تجربیات موفقی در این زمینه داشتهاند.
از طرف دیگر باید توجه کنیم که در کشوری مانند کشور ما که ثبات ناچیزی در سیاستهای اقتصادی آن وجود دارد، ارائه هرگونه طرحی برای بهبود زیرساختها و نیز بسترسازی برای افزایش سرمایهگذاری در مناطق محروم، اگرچه تاثیر بسیار زیادی در کاهش فقر خواهند داشت، اما به دلیل بلندمدت بودن چنین طرحهایی، همواره احتمال تغییر مدیران و به تعلیق درآمدن این طرحها وجود خواهد داشت.
به عبارت خلاصه، میتوان اینطور گفت که اگرچه بهبود انواع زیرساختها در مناطق محروم کشور (از استانهای محروم گرفته تا مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ)، قطعا اساسیترین و کلیدیترین ابزار کاهش فقر محسوب میشود، اما لازم است که به سیاستهای تنظیم شاخصهای جمعیتی خانوارهای فقیر نیز، به عنوان یک برنامه مکمل توجه کافی مبذول گردد.
جمعبندی و نتیجهگیری
مهمترین دلایل اهمیت بررسی تاثیر «میانگین بعد خانوار» بر فقر در استانهای محروم کشور، عبارتند از:
* به نظر میرسد بهرغم موفقیت قابلتوجه سیاستهای کنترل جمعیت در استانهای توسعهیافته کشور، سیاستهای آموزشی و تبلیغاتی مرتبط با کنترل «بعد خانوار» در استانهای محروم کشور با شدت کمتری پیگیری شدهاند و به عنوان مثال میزان آشنایی با روشهای کنترل بارداریهای ناخواسته در استانهای محروم کشور بسیار پایین است.
* بالا بودن میانگین «بعد خانوار» در استانهای محروم کشور، یکی از عوامل مهم تاثیرگذار بر کاهش هزینههای آموزش، تغذیه و بهداشت فرزندان بوده و به این ترتیب به بازتولید و به ارث رسیدن فقر در استانهای مذکور منجر میشود؛ مسالهای که یکی از عوامل گسترش بزهکاری در برخی از استانهای محروم و به ویژه استانهای محروم مرزی کشور محسوب میگردد.
* ارائه سیاستهایی مانند پرداخت یارانه نقدی به هر نوزاد از بدو تولد و نیز طرح پرداخت هدیه یک میلیون تومانی دولت به هر نوزاد، میتواند نرخ رشد زاد و ولد را در میان خانوارهای ساکن در مناطق محروم کشور تا حد زیادی افزایش دهد. به این ترتیب لزوم طراحی سیاستهای مناسب به منظور کاهش این تاثیرات منفی، بسیار ضروری خواهد بود.
* با فرض آنکه تاثیر «بعد خانوار» بر احتمال فقیر بودن خانوارهای ساکن در استانهای محروم کشور بالا باشد، با هزینه منابع مالی کمی میتوان به گسترش تبلیغات مرتبط با کنترل جمعیت و نیز آموزشهای لازم برای کنترل زاد و ولد در این استانها پرداخت؛ هزینهای که در مقایسه با دیگر طرحهای مرتبط با فقرزدایی، بسیار ناچیز محسوب شده و در نتیجه بسیاری از گروههای خیریه مردمنهاد نیز قابلیت اجرای آن را در مناطق محروم کشور خواهند داشت.
*(m.hashemkhany@gmail.com)
پاورقی
۱- Household Income & Expenditure
2- Total fertility rate (TFR)
۳- Poverty trap
4- Reproduction
ارسال نظر