جغرافیای سیاسی غـذا
مترجم: یاسر میرزایی
منبع: فارین پالیسی
از خاورمیانه تا ماداگاسکار، قیمتهای بالا یک به یک سرزمینها را به تصرف خود در میآورد و دیکتاتورها را برکنار میکند. به جنگ غذایی قرن ۲۱ خوش آمدید.
مترجم: یاسر میرزایی
منبع: فارین پالیسی
از خاورمیانه تا ماداگاسکار، قیمتهای بالا یک به یک سرزمینها را به تصرف خود در میآورد و دیکتاتورها را برکنار میکند. به جنگ غذایی قرن ۲۱ خوش آمدید.
در ایالاتمتحده وقتی قیمت جهانی گندم ۷۵ درصد بالا میرود، (مثل سال پیش که چنین شد) یعنی تفاوت میان قرص نانی که پیش از این ۲ دلار بود و حالا ۲ دلار و ۱۰ سنت شده است؛ اما اگر شما در دهلی نو باشید این جهش قیمتها واقعا مهم است: دو برابر شدن قیمتهای جهانی گندم؛ یعنی گندمی که شما از بازار به خانه میبرید تا آرد کنید و با آن نان بپزید، دو برابر هزینه دارد. همین مطلب در مورد برنج هم صادق است. اگر قیمت جهانی برنج دو برابر شود، قیمت برنج در بازار همسایه شما یعنی جاکارتا دو برابر میشود. این یعنی
دو برابر شدن هزینه یک کاسه برنج بخارپز شده در سفره نهار یک خانواده اندونزیایی.
به وضعیت اقتصاد غذایی سال ۲۰۱۱ خوش آمدید: قیمتها دارند اوج میگیرند، اما ضرباتش همه را به یک اندازه مشت و مال نمیدهد. برای آمریکاییهایی که کمتر از یک دهم درآمدشان را خرج سوپرمارکتها میکنند، بالا رفتن قیمتهای غذا که برای سال پیش رو پیشبینی میشود، موجب رنجش هست، اما مصیبت نیست، اما برای ۲ میلیونی که فقیرترین مردم این کره خاکی هستند، کسانی که ۵۰ تا ۷۰ درصد درآمدشان را صرف غذا میکنند، این اوجگیری قیمتها شاید به معنای یک وعده شدن دو وعده غذاییشان باشد. کسانی که به وضوح به پایینترین پله نردبان اقتصاد جهانی آویزان هستند، تمام نیرویشان را از دست خواهند داد. این میتواند موجب جنبشها و انقلابها شود - همانطور که شده است.
فهرست قیمتهای غذایی سازمان ملل، قیمتهای جهانی را تمام وقت، بالا نشان میدهد؛ چنانکه در ماه مارس برای هشت ماه پیاپی قیمتها رو به تزاید بوده است. با توجه به برداشت محصول امسال که پیشبینی میشود کم شود، دولتهای خاورمیانه و آفریقا که در اثر قیمتهای بالا در حال تلوتلو خوردن هستند و بازارهای پریشان که شوکی را پس از شوک دیگر متحمل میشوند، به زودی غذا، پیشبرنده پنهان سیاستهای جهانی خواهد بود. و بحرانهایی چنین، میرود که امری عادی شود. به نظر میرسد که جغرافیای سیاسی جدید غذا در کل دارد فرارتر - و خشنتر - از آنچه همیشه بوده است، میشود. کمبود، وضعیت معمول جدید است.
تا همین اواخر، اوج گرفتن ناگهانی قیمت زیاد مهم نبود؛ چون سریعا با بازگشتی به سمت قیمتهای نسبتا پایین همراه بود که به شکلگیری پایداری سیاسی اواخر قرن بیستم در میان تقریبا تمام کره منجر میشد؛ اما اکنون هم علل و هم نتایج به شکلی نفرینشده متفاوت است.
از بسیاری از جهات، بحران اخیر غذایی، بازگشت بحران سالهای 2007 تا 2008 است که علت رفع مقطعیاش اتحاد جهان برای حل همیشگی مساله غله نبود، بلکه به خاطر کسادی بزرگ بود که رشد تقاضا را فروکاست و همچنین آب و هوای مساعد بود که به کشاورزان کمک کرد بیشترین برداشت محصول را تجربه کنند. از نظر تاریخی تغییرات قیمتی محصولات غذایی بیش از هر چیز وابسته به آب و هوای نامعمول بوده است - مثلا یک باد موسمی بد در هند، خشکسالی در شوروی قدیم، باد گرم در سرزمینهای میانی ایالاتمتحده. چنین اتفاقاتی همیشه سبب گسیختگی، اما خوشبختانه غیرمتناوب است. متاسفانه، بالا رفتن قیمتها در حال حاضر در اثر عللی است که هم تقاضا را افزایش داده است و هم افزایش تولید را با دشواری همراه کرده است؛ در میان آنها میتوان از افزایش شدید جمعیت، افزایش دمایی که محصولات را میپژمرد و چشمههای آبی که رو به خشکی میرود، نام برد. هر شب، 219 هزار نفر به سفره جهانی شام اضافه میشود.
آنچه بیشتر ترسناک است اینکه جهان تواناییاش را برای تعدیل اثرات این کمبود از دست داده است. در اوجگیری پیشین قیمتها، ایالاتمتحده، بزرگترین تولیدکننده غله جهان، به نحوی تاثیرگذار میتوانست جهان را از مصیبت احتمالی نجات دهد. از میانه قرن ۲۰ تا سال ۱۹۹۵، ایالاتمتحده هم مازاد تولید داشت و هم زمینهایی بدون کشت که در صورت ورود به بحران میشد از آنها استفاده کرد. مثلا وقتی بادهای موسمی محصولات هند را در سال ۱۹۶۵ از بین برد، دولت لیندون جانسون، یک پنجم محصول گندم را به هند فرستاد و مصیبت را با موفقیت دفع کرد. ما دیگر نمیتوانیم چنین کاری کنیم؛ لایه حفاظتی از بین رفته است.
به همین دلیل است که بحران غذایی سال 2011 واقعی است و میتواند با خود شورشهای نان به علاوه انقلاب سیاسی را به همراه آورد. چه میشود اگر خداحافظی با دیکتاتورهایی چون زینالعابدین بن علی در تونس، حسنی مبارک در مصر و معمر القذافی در لیبی(کشوری که 90 درصد غلهاش را وارد میکند)، پایان داستان نباشد، بلکه آغازی بر آن باشد؟ کشاورزان و وزرای خارجه! برای دورانی جدید که در آن کمبود جهانی غذا سیاستهای جهانی را جهت میدهد، آماده باشید.
دو برابر شدن قیمت غله از ابتدای سال ۲۰۰۷ به دو دلیل عمده است: رشد سریع تقاضا و افزایش مشکلات بر سر راه بالا بردن سریع تولید. نتیجه، جهانی است که به نحو زنندهای متفاوت از جهان بخشنده قرن پیش است. جغرافیای سیاسی غذا در دوران جدیدی که مشخصه آن کمبود است، چیست؟ حتی در این صحنههای آغازین میتوانیم حداقل، طرحهای کلی اقتصاد غذایی نوین را ببینیم.
کشاورزان با منابع واضحی از افزایش فشار تقاضا مواجه هستند. اولین آنها رشد جمعیت است. هر سال کشاورزان جهان باید به 80 میلیون نفری که اضافه شدهاند، غذا بدهند، کسانی که اکثرشان در کشورهای در حال توسعه هستند. جمعیت جهان نسبت به سال 1970 تقریبا دو برابر شده است و قرار است در میانه قرن سر به 9 میلیارد بکشد. در این میانه نزدیک به 3 میلیارد نفر تلاش میکنند تا در زنجیره غذایی، خود را بالا بکشند، گوشت، شیر و تخممرغ بیشتری مصرف کنند. وقتی خانوادههای بیشتری در چین و جاهای دیگر به طبقه متوسط وارد میشوند، انتظار دارند که غذای بهتری بخورند؛ اما وقتی مصرف جهانی محصولات چهارپایانی که غله میخورند بالا میرود، تقاضای بیشتری برای غلات و سویا به وجود میآید تا بتواند همه آن چهارپایان را سیر کند. (مثلا مصرف غله نسبت به فرد در ایالاتمتحده، چهار برابر هند است، جایی که غلات کمتر به پروتئین حیوانی تبدیل میشوند.)
در همین زمان، ایالاتمتحده که زمانی میتوانست همچون سپر دفاعی در برابر کم محصولی هر نقطه دنیا عمل کند، اکنون حجم زیادی از غله را به سوخت ماشینها تبدیل میکند، درست زمانی که مصرف غله جهان که اکنون دقیقا ۲/۲ میلیارد تن در سال است، با نرخ فزایندهای رشد میکند. یک دهه پیش، رشد مصرف ۲۰ میلیون تن در سال بود. اخیرا این نرخ به ۴۰ میلیون تن در سال رسیده بود؛ اما نرخ رشدی که ایالاتمتحده، غلات را به سوخت اتانول تبدیل میکند، بسیار سریعتر است. در سال ۲۰۱۰ ایالاتمتحده نزدیک به ۴۰۰ میلیون تن غله تولید کرد که ۱۲۶ میلیون تن از آن به دستگاههای تقطیر اتانول فرستاده شده است(این مقدار در سال ۲۰۰۰، ۱۶ میلیون تن بوده است.). وقتی این حجم وسیع از غلات به سوخت تبدیل میشود؛ یعنی قیمت غله تختهبند قیمت نفت شده است. اگر نفت به بشکهای ۱۲۰ دلار یا بیشتر برسد، قیمت غله نیز به دنبال آن بالا میرود، البته تا آنجا که تبدیل غله به سوخت، منفعت داشته باشد و این تنها پدیدهای منحصر به ایالاتمتحده نیست: برزیل که اتانول را از نیشکر تولید میکند، مقام دوم را پس از ایالاتمتحده دارد و اتحادیه اروپا نیز به دنبال این هدف است که ۱۰ درصد
انرژی حمل و نقلش را از منابع تجدیدپذیر خصوصا سوختهای گیاهی تامین کند و این یعنی در سال ۲۰۲۰، محصولات غذایی زمین، مسیری دیگر را خواهند پیمود.
این فقط داستانی در مورد افزایش شدید تقاضا برای غذا نیست. همه چیز از پایین آمدن میزان بارندگیها تا فرسایش زمین و گرم شدن کره این معنا را در خود دارند که عرضه غذایی جهان به هیچ وجه رشد میل و اشتیاق ما را پوشش نخواهد داد. تغییرات آب و هوایی را در نظر بگیرید: یک حساب سرانگشتی در میان متخصصان کشاورزی هست که میگوید به ازای هر یک درجهای که دما از میزان بهینه در فصل رشد بالاتر برود، کشاورزان باید انتظار ده درصد افت محصول را داشته باشند. شاهدی بر درستی این رابطه باد گرم سال 2010 در روسیه بود که برداشت محصول غله در کشور را نزدیک به 40 درصدکاهش داد.
وقتی دما بالا میرود، میزان منابع آب کم میشود چون کشاورزان مجبور میشوند حجم بیشتری آب برای آبیاری بالا بکشند. این وضعیت به صورت مصنوعی تولید غذا را بالا میبرد، اما حبابی تولید میکند که آنگاه منفجر میشود که ذخایر آب رو به نزول بگذارند و آن وقت کشاورزان مجبورند نرخ پمپاژ آب از چاهها را تغییری اساسی دهند. در خشکستان عربستان سعودی، آبیاری با استفاده از چاهها کشور را برای بیش از بیست سال نسبت به گندم خودکفا کرد؛ اکنون تولید عملا از بین رفته است زیرا چاههای تجدیدناپذیر کشور که مورد استفاده قرار گرفته بود، شدیدا تهی شدهاند. زودا که سعودیان همه غله مورد نیاز خود را وارد کنند.
عربستان سعودی تنها یکی از 18 کشوری است که گرفتار حباب غذایی هستند. روی هم رفته بیش از نیمی از مردم جهان در کشورهایی زندگی میکنند که منابع آبشان افول کرده است. کشورهای عربی خاورمیانهای که به جهت سیاسی دچار مشکل شدهاند، اولین منطقه جغرافیایی هستند که در آنها تولید به نقطه اوج خود رسیده است و دارد به خاطر کمبود آب مسیر نزول خود را میپیماید؛ این در حالی است که جمعیتشان در حال افزایش است. تولید غلات هماکنون در سوریه و عراق پایین آمده است و به زودی یمن نیز به آنها میپیوندد، اما بزرگترین حبابهای غذایی در هند و چین است. در هند که کشاورزان نزدیک به 20 میلیون حلقه چاه زدهاند، منابع آب کاهش یافته است و چشمهها در حال خشک شدن هستند. بانک جهانی گزارش میدهد که 175 میلیون هندی با غلهای تغذیه میکنند که توسط چاهها آبیاری میشود. در چین، چاههای آب در جلگههای شمالی متمرکز شدهاند؛ جایی که نصف گندم چین و یک سوم ذرتش را تولید میکند. یک تخمین میگوید در حال حاضر 130 میلیون چینی به خاطر وجود چاههای آب، تغذیه میشوند. این کشورها با کمبود حتمی ناشی از تهی شدن مخازن آب چه خواهند کرد؟
در حالی که ما داریم چشمههای آبمان را خشک میکنیم، خاکمان را نیز به درستی مدیریت نمیکنیم؛ بنابراین بیابانهای جدید خلق میکنیم. فرسودگی خاک در اثر شخمزدن بیش از حد و مدیریت نادرست خاک موجب نابودی توان تولیدی یک سوم زمینهای بایر جهان شده است. دشوار به نظر میرسد؟ نگاهی به تصاویر ماهوارهای بیندازید؛ دو منطقه بیابانی جدید خواهید دید، یکی در شمال و غرب چین و مغولستان کشیده شده است و دیگری در مرکز آفریقا. وانگ توا، رییس یک مرکز تحقیقات بیابانی در چین، گزارش میدهد که هر سال ۱۴۰۰ مایل مربع زمین در شمال چین به بیابان تبدیل میشود. در مغولستان و لسوتو [کشوری در شمال آفریقا .م.]
محصول غلات در طول چند دهه گذشته به نصف یا کمتر کاهش یافته است. کره شمالی و هائیتی نیز از فرسودگی شدید خاک رنج میبرند؛ هر دوی این کشورها اگر کمکهای بینالمللی نباشد، با قحطی مواجهند. تمدن بشری میتواند با تمام شدن ذخایر نفتیاش زنده بماند، اما با تمام شدن ذخایر خاکیاش نمیتواند!
علاوه بر تغییرات محیطزیستی که تامین تقاضای انسان را دشوار ساخته است، عاملی پنهان نیز وجود دارد که باید بدان توجه کرد: در نیم قرن گذشته، ما عادت کردیم که پیشرفت کشاورزی را امری حتمی بدانیم. دهه به دهه، تکنولوژی پیشرفته، به طور مداوم تولید غله زمینها را بالا میبرد. در حقیقت تولید غله در یک واحد زراعی، از سال ۱۹۵۰ به این سو، سه برابر شده است، اما اکنون آن دوره در برخی از کشورها به جهت کشاورزی پیشرفته در حال پایان است، جایی که کشاورزان هماکنون همه تکنولوژیهای در دسترس برای افزایش تولید را به کار میبرند. عملا کشاورزان به دانشمندان رسیدهاند. پس از صعود به مدت یک قرن، میزان تولید برنج در هر واحد زراعی ژاپن، در ۱۶ سال گذشته بالا نرفته است. در چین، میزان تولید احتمالا به زودی پایین میآید. این دو کشور به تنهایی یک سوم محصول برنج دنیا را تولید میکنند. در همین زمان زمینهای گندم در بریتانیا، فرانسه و آلمان رو به فرسودگی است؛ این سه، بزرگترین تولیدکنندگان گندم در اروپای غربی هستند.
در این دوره قبض عرضه غذا در جهان، توانایی تولید غذا دارد به سرعت تبدیل به یک اهرم قدرت سیاسی جغرافیایی میشود و کشورها تلاش میکنند تا منافع منطقهای خودشان را با مایه گذاشتن از کالاهای عمومی حفظ کنند.
اولین نشانههای بحران در سال ۲۰۰۷ نمودار شد، وقتی که کشاورزان در تامین رشد تقاضای جهانی برای غله دشواریهایی داشتند. قیمت غله و سویا شروع به افزایش کرد و در میانه سال ۲۰۰۸ به سه برابر رسید. در مقابل بسیاری از کشورهای صادرکننده سعی کردند با محدودیت صادرات، قیمت غذا را در محل خود کنترل کنند. روسیه و آرژانتین از این جمله بودند که هر دو از صادرکنندگان عمده گندم هستند. ویتنام، صادرکننده شماره دو برنج، صادرات را به طور کامل برای چندین ماه در ابتدای سال ۲۰۰۸ منع کرد. برخی از دیگر صادرکنندگان کوچکتر غله نیز چنین کردند.
وقتی کشورهای صادرکننده، صادرات را در سال 2007 و 2008 محدود کردند، کشورهای واردکننده ترسیدند. دیگر نمیتوانستند به بازار برای عرضه غلهای که احتیاج داشتند، اعتماد کنند؛ بنابراین چندین کشور قدمی جدید برداشتند و برای بستن توافقهای بلندمدت عرضه غله با کشورهای صادرکننده وارد مذاکره شدند. مثلا فیلیپین، توافقی سه ساله با ویتنام بست که بر اساس آن سالی 5/1 میلیون تن برنج وارد کند. هیاتی از یمنیها با هدفی مشابه به استرالیا سفر کردند، اما موفقیتی کسب نکردند. فروشندگان تمایلی به تن دادن به تعهدات بلندمدت ندارند.
برخی کشورهای ثروتمندتر از جمله عربستان سعودی، کره جنوبی و چین از ترس آن که نتوانند غله مورد نیازشان را از بازار تامین کنند، در سال ۲۰۰۸ قدمی غیرمعمول برداشتند و زمینهایی را در دیگر کشورها خریدند یا اجاره کردند تا بتوانند برای خود غله بکارند. بسیاری از این زمینها در آفریقا است و برخی از کشورها آنها را به قیمت کمتر از ۱ دلار به ازای هر مترمربع در سال اجاره کردهاند. در میان کشورهای اجارهدهنده زمین، اتیوپی و سودان بودند، یعنی جایی که میلیونها نفر با غذایی که از سوی برنامه غذایی سازمان ملل تامین میشود، ادامه حیات میدهند. اینکه دولتهای این دو کشور زمینهایشان را به خارجیها میفروشند در حالی که مردم خودشان گرسنهاند، حقیقتی دردناک است.
تا پایان سال 2009، صدها قرارداد مربوط به اجاره زمینها بسته شد که برخی از آنها بالغ بر میلیونها مترمربع زمین بود. یک تحلیل سال 2010 بانک جهانی گزارش میدهد که در کل نزدیک به 140 میلیون مترمربع زمین مشمول این قراردادها شده است - مساحتی که بیش از آن زمینهایی است که در ایالاتمتحده گندم و ذرت میکارند. این قراردادهای اجاره معمولا حق آب را هم در بر دارد، که یعنی این قراردادها تمام مناطق تحت پوشش رودها را نیز تحتتاثیر قرار خواهد داد. هر آبی که از پایین رود نیل زمینهای اتیوپی و سودان را آبیاری میکرد، اکنون به مصر نخواهد رسید و سیاستگذاری بر سر آب نیل برای مصر دشوارتر خواهد شد چون اکنون باید با کشورهایی که اضافه شدهاند نیز مذاکره کند.
پتانسیل نزاع - نه فقط بر سر آب - بالاست. بسیاری از معاملات زمین در خفا شکل میگیرد و در بسیاری از موارد زمینهای فروخته شده یا اجاره داده شده، محل استفاده روستاییان بوده است. کشاورزان قدیم زمینها اکنون نه در کار مشارکت داده میشوند و نه اصلا از ترتیبات جدید آگاهند. و چون معمولا هیچ مالکیت رسمی بر زمینها در بسیاری از روستاهای کشورهای در حال توسعه وجود ندارد، کشاورزانی که زمینهایشان را از دست میدهند، مدارک قلیلی برای ارائه به دادگاه خواهند داشت [تا زمینهایشان را پس بگیرند]. ژان ویدال گزارشگری که در «آبزرور» بریتانیا مینویسد به نقل از نیکا اوچالا از منطقه گامبلای اتیوپی میگوید: «تعداد زیادی شرکتهای خارجی آمدهاند، زمینهای مردم که برای قرنها در آن کشاورزی میکردند را گرفتهاند. مردم بومی هیچ نمایندهای ندارند. معاملات در خفا صورت گرفته است. تنها چیزی که مردم دیدهاند بیگانگانی هستند که با تراکتورهای بیشمار آمدهاند تا زمینهای آنها را غصب کنند.»
عداوت محلی علیه چنین قراردادهایی قاعده است و نه استثنا. در سال 2007، وقتی قیمتهای غذایی در حال بالارفتن بود، چین توافقنامهای با فیلیپین امضا کرد که بر اساس آن 5/2 میلیون مترمربع زمین را برای تولید غذا صاف کند. وقتی خبرها درز کرد، مردم_بسیاری از آنها کشاورزان فیلیپینی بودند - اعتراض و پایتخت را مجبور به لغو توافق کردند. شورشی مشابه، ماداگاسکار را لرزاند؛ در آنجا یک شرکت کره جنوبی، حق استفاده بیش از سه میلیون مترمربع زمین را خریده بود. در حقیقت کمتر چیزی است که مثل زمین میتواند مردم را خشمگین کند. ابزارهای کشاورزی به راحتی ویران شدند. اگر زمینهای غله آتش زده شوند، همه چیز به سرعت میسوزد.
نه تنها چنین معاملاتی خطرناک است بلکه سرمایهگذاران خارجی که غذا را در کشوری مملو از مردم گرسنه تولید میکنند با مساله سیاسی دیگری نیز روبهرو هستند که آن چگونگی خارج کردن آن محصول از کشور است. آیا روستاییان اجازه میدهند ماشینهای باری مملو از غله زمینها را به قصد بندرها ترک کنند، در حالی که خود در گرسنگی به سر میبرند؟ پتانسیل ناپایداری سیاسی در کشورهایی که روستاییان، زمینها و وسایل معاششان را از دست دادهاند، بسیار بالاست. ایجاد نزاع میان کشورهای سرمایهگذار و کشورهای میزبان بسیار ساده است.
این واگذاریهای زمین نشاندهنده سرمایهگذاری بالقوهای حدود 50 میلیارد دلار در بخش کشاورزی کشورهای در حال توسعه است، اما سالها طول میکشد تا تولید درست و حسابی به دست آید. زیرساختهای عمومی برای کشاورزی مدرن بازارمحور در بسیاری از بخشهای آفریقا هنوز وجود ندارد. در برخی کشورها سالها طول میکشد تا راهها و بنادری ساخته شود که برای صدور محصولات و ورود ابزارها بدانها نیاز است. علاوه بر آن، کشاورزی مدرن زیرساختهای مربوط به خود را نیز لازم دارد. روی هم رفته به نظر میرسد توسعه زمین بسیار به کندی پیش میرود.
با این احوال خروجی همه این توسعههای غذایی جهان چه قدر است؟ نمیدانیم، اما تحلیل بانک جهانی پیشبینی میکند که تنها ۳۷ درصد پروژهها به محصولات غذایی اختصاص خواهد یافت. بسیاری از محصولات زمینها صرف سوختهای گیاهی و دیگر محصولات صنعتی خواهد شد.
حتی اگر برخی از این پروژهها در نهایت تولید زمینها را افزایش دهد، چه کسی منتفع خواهد شد؟ اگر واقعا همه ورودیها از بیرون آورده شوند و همه محصولات به بیرون از کشور فرستاده شوند، آن چه نصیب اقتصاد کشور میزبان میشود ناچیز خواهد بود. در بهترین حالت، محلیها میتوانند به عنوان کارگران زمینها کار کنند، اما وقتی فرآیندها شدیدا مکانیزه شده باشند، این فرصتهای کاری نیز بسیار محدود است. در بدترین حالت، کشورهای فقیری مثل موزامبیک و سودان با زمینهای بیحاصل و آبی کمرمق رها میشوند تا با همین وسایل از رونقافتاده
جمعیت گرسنهشان را سیر کنند؛ بنابراین چنین زمینخواریهایی بیش از آنکه تولید غذا کنند، موجب آشوب هستند.
و این تقسیم کشورها به فقیر و غنی بسیار پر سر و صداتر رخ میدهد و سریعتر. همین ژانویه قدمی جدید از سوی کشورهای واردکننده غله برای تامین غذا برداشته شد. کره جنوبی که 70 درصد از غله مصرفیاش را وارد میکند، اعلام کرد که نهادی خصوصی - عمومی ایجاد شده است تا بخشی از مسوولیت تهیه غله را بر عهده بگیرد. برنامه این است که با ایجاد یک دفتر در شیکاگو مسیر طولانی تجارت بینالمللی را کوتاه کنند و غله را به طور مستقیم از کشاورزان ایالاتمتحده خریداری کنند. از آنجا که کرهایها به دنبال تامین غله خود هستند، ممکن است قراردادهایی چند ساله با کشاورزان ببندند که بر طبق آن توافق شود که مقادیر خاصی گندم، ذرت و سویا با قیمتی ثابت خریداری شود.
دیگر واردکنندگان بیکار نمینشینند تا کره جنوبی بخشی از محصولات غله ایالاتمتحده را قبل از آنکه به بازار برسد، از آن خود کند. احتمالا به زودی چین، ژاپن، عربستان سعودی و دیگر واردکنندگان عمده به کره میپیوندند. اگرچه تمرکز کره جنوبی بر ایالاتمتحده - بزرگترین صادرکننده غله جهان_ است اما ممکن است بعدها وارد معامله با کانادا، استرالیا، آرژانتین و دیگر صادرکنندگان عمده نیز بشود. این اتفاق همزمان با نزدیک شدن چین - به عنوان بزرگترین واردکننده غله - به بازار غله آمریکا است. وقتی ۴/۱ میلیارد مصرفکننده چینی وارد رقابت بر سر محصولات غله با مصرفکنندگان آمریکایی میشوند به نظر میرسد غذای ارزان که بسیاری از آمریکاییها آن را جزو حقوق اولیه خود میدانند، رو به پایان است.
هیچکس نمیداند این رقابت رو به تشدید برای غذا به کجا میرود، اما به نظر میرسد جهان از فلسفه «هر کشوری برای خودش» که برای دههها پس از جنگ جهانی دوم غالب بود، دور میشود. ملیگرایی در مساله غذا ممکن است نیاز غذایی کشورهای غنی را تامین کند، اما کمتر کاری میتواند برای امنیت غذایی جهان کند. در واقع به نظر میرسد موقعیت غذایی کشورهای با درآمد کم که میزبان زمینخواران هستند یا غله وارد میکنند رو به زوال است.
پس از خونریزی دو جنگ جهانی و اشتباهات اقتصادی که منجر به کساد بزرگ شد، کشورها در سال ۱۹۴۵ گرد هم آمدند تا سازمان ملل را تاسیس کنند؛ در نهایت آنها درک کردند که در جهان جدید ما نمیتوانیم در انزوا زندگی کنیم، هر چند چنین وسوسهای وجود داشته باشد. صندوق بینالمللی پول برای این ایجاد شد تا نظام پولی را مدیریت کند و پایداری و توسعه اقتصادی را ترفیع بخشد. درون سازمان ملل، کارگروههایی چون سازمان سلامت جهانی و سازمان خواربار و کشاورزی ایجاد شدند که نقشی اساسی در جهان بازی میکنند. همه اینها همکاریهای بینالمللی را قوت میبخشند.
اما در حالی که سازمان بینالمللی غذا و کشاورزی، اطلاعات جهانی کشاورزی را جمعآوری و تحلیل میکند و کمکهای فنی ارائه میدهد، هیچ تلاش سازمانی برای اطمینان از کفایت عرضه غذای جهانی وجود ندارد. در واقع بسیاری از مذاکرات بینالمللی در مورد تجارت محصولات کشاورزی تا همین اواخر بر دسترسی به بازارها متمرکز بود و ایالاتمتحده، کانادا، استرالیا و آرژانتین با اصرار اروپا و ژاپن را تحت فشار قرار داده بودند که بازارها شدیدا بسته محصولات کشاورزیشان را باز کنند، اما در اولین دهه این قرن، دسترسی به منابع عرضه همچون مهر بطلان بر تمام دیگر مسائل عمل کرد و جهان را از دوران غذاهای اضافه به دوران کمبود غذا برد. در همین زمان برنامه کمکهای غذایی ایالاتمتحده که برای جلوگیری از تهدید خشکسالی در سراسر جهان بود تا حد زیادی جای خود را به برنامه غذایی سازمان ملل داد؛ در حالی که ایالاتمتحده بزرگترین خیر آن بود. برنامه جهانی غذا اکنون فعالیتهای کمکرسانی غذایی را در نزدیک به 70 کشور اجرا میکند و بودجه سالانه 4 میلیارد دلاری دارد. کمتر مشارکت بینالمللی این چنینی وجود دارد. رییسجمهور فرانسه، نیکلاس سارکوزی - رییس کنونی جی20 -
پیشنهاد کرده است که با جلوگیری از احتکار در بازارهای اجناس با افزایش قیمتها مقابله کنیم. گرچه این روش مفیدی است، اما تنها با نشانههای بحران غذایی بازی میکند و به سراغ علل نمیرود: چیزهایی چون رشد جمعیت و تغییرات آب و هوایی. جهان اکنون نه تنها باید بر سیاستهای کشاورزی متمرکز شود بلکه باید ساختاری بنا نهد که آن را با سیاستهای مربوط به انرژی، جمعیت وآب هماهنگ کند، زیرا هر کدام از اینها به طور مستقیم بر امنیت غذایی مؤثرند.
اما این اتفاق نمیافتد. در عوض، هر چه زمین و آب کمیابتر شوند، هر چه دمای زمین بالاتر رود و هر چه امنیت غذایی بدتر شود، سیاستهای جغرافیایی خطرناکتری برای امنیت غذایی بروز مییابد. دستاندازی به منابع آب و زمین و خرید مستقیم غلات از کشاورزان کشورهای صادرکننده، بخش عمده نزاع قدرتهای جهانی بر سر امنیت غذایی است.
وقتی انبارهای غله خالی میشود و گرمای هوا بیشتر میشود، خطرات نیز بالا میرود. ما امروز آنقدر به لبه پرتگاه نزدیک شدهایم که فروپاشی نظام غذایی میتواند هر لحظه رخ دهد. مثلا در نظر بگیرید که چه رخ داده بود اگر باد گرم سال 2010 که بر منطقه مسکو متمرکز شده بود، در عوض بر شیکاگو متمرکز میشد. با ارقام درست که بخواهیم حساب کنیم، 40 درصد کاهش محصول در روسیه نسبت به میزان انتظاری 100 میلیون تن، 40 میلیون تن ضرر به انبار غذایی جهان زد، اما همین 40 درصد وقتی برای حجم بالاتر محصول ایالاتمتحده رخ دهد - انتظار 400 میلیون تنی - ضرری 160 میلیون تنی وارد میکند. موجودی کنار گذاشته شده انبار غله جهان (آن چه هنگام آغاز برداشت محصولات جدید در انبار هست) در آن صورت تنها میتوانست 52 روز مصرف را پاسخگو باشد؛ این سطح نه تنها پایینترین مقدار ثبتشده در تاریخ است، بلکه بسیار پایینتر از موجودی کنارگذاشتهشده انبار سال 2007-2008 است که مصرف 62 روزه را پاسخگو بود و موجب شد قیمت غله در جهان سه برابر شود.
اگر یکی از این خطرات رخ دهد، چه خواهد شد؟ آشفتگی، بازار غله جهان را فرا خواهد گرفت. قیمتهای غلات از نمودارها بیرون خواهد زد. برخی کشورهای صادرکننده غله سعی خواهند کرد قیمتهای محلی غذا را پایین نگه دارند، بنابراین صادرات را محدود یا ممنوع میکنند، همانطور که در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ ممنوع کردند. اخبارهای تلویزیون نه تنها صدها آتشافروزی در حومه روسیه را نشان خواهد داد بلکه نمایشدهنده شورشهای وسیع در کشورهای کمدرآمد واردکننده غله خواهد بود و گزارشهایی که حاکی از شکست حکومتها در اثر گسترش خارج از کنترل گرسنگی است. صادرکنندگان نفتی که غله وارد میکنند سعی خواهند کرد تا نفت را با غله تهاتر کنند و کشورهای کمدرآمد واردکننده غله از دور خارج خواهند شد. وقتی دولتها واژگون شدند و اعتماد در بازار غله جهانی در هم شکست، اقتصاد جهانی شروع به حل مساله خواهد کرد. احتمالا ما همیشه اینقدر خوششانس نیستیم. مساله محل بحث اکنون این است که آیا جهان میتواند به پس نشانههای زوال وضعیت غذایی برود و در عوض علل را نشانه رود. اگر ما نتوانیم با آب کمتر و خاک کمقوتتر، محصول بیشتری تولید کنیم، بسیاری از زمینهای کشاورزی از دور
خارج میشوند و این مساله، بسیاری کسان علاوه بر کشاورزان را تحتتاثیر قرار خواهد داد. وقت عمل همین حالا است؛ پیش از آن که بحران غذایی سال ۲۰۱۱ امری عادی تلقی شود.
آینده غـــذا
الیزابت دیکنسون- اگر متخصصان را دنبال کنیم، به ما خواهند گفت بعد از این چه رخ خواهد داد. سه سال پیش وقتی بازارها رو به سقوط داشتند، مجموعهای از قیمتها پرشی شکننده و بلند کردند: قیمتهای غذا. وقتی قیمت برنج و گندم بیش از دو برابر شد، آشوبها از هائیتی و بنگلادش تا کامرون و مصر را فرا گرفت. پس از آن قیمت مواد نفتی پایین رفت و بحران رو به زوال گذاشت. امروز، این طور به نظر میرسد که آن اتفاق تنها یک خلاصی موقت بود. تورم در کشورهای در حال توسعه، قیمتهای غذایی را بار دیگر بالا برده است. سیلها و آتشسوزیهای سال گذشته بخش زیادی از محصولات گندم جهان را ویران کرد، قیمت نفت دوباره بالا رفته است و با آن هزینههای کود و حمل و نقل دریایی نیز رشد کرده است. بدتر آنکه جمعیت جهان میرود که در سال 2050، از 9 میلیارد نفر عبور کند در حالی که کره روز به روز خشکتر میشود، به نظر میرسد آن چه ما امروز بحران میخوانیم، وضعیت معمول آینده باشد. چه طور وضعیت این قدر بد شد؟ آیا راه بازگشتی هست؟
ارسال نظر