نگاه - ترس از تورم ناگهان ناپدید شده است
اینها همه به خاطر رشد است
مترجم: یاسر میرزایی
منبع: ایندیپندنت
پیمایشهای صورت گرفته از اطراف جهان پیامی تیرهگون دارند: تکانه رشد کند شده است.
استفن کینگ
مترجم: یاسر میرزایی
منبع: ایندیپندنت
پیمایشهای صورت گرفته از اطراف جهان پیامی تیرهگون دارند: تکانه رشد کند شده است. در ابتدای سال چنین به نظر میرسید که تورم معضلی بزرگ بود. در پاسخ بانک مرکزی اروپا نرخهای بهره را بالا برد. شاهینهای هیات سیاست پولی بانک انگلستان (منظور از شاهینها کارشناسان اقتصادیای هستند که سرسختانه با تورم مخالفت میکنند.م) خواستند از این سیاست پیروی کنند و بسیاری از سرمایهگذاران گمان کردند، پیش از آن که سال تمام شود، بانک مرکزی آمریکا نیز چنین میکند، اما امور تغییر کرد. ناگهان ترس از تورم ناپدید شد. حالا مشکل بزرگ رشد بود. پیمایشهای فعالیتهای صنعتی سراسر جهان، همگی پیامی تیرهگون داشتند: تکانه رشد کند شده است و اگر چه که این نتیجهای خوشایند برای بخشی از جهان نوظهور است، چون تورم واقعا برایشان تبدیل به یک تهدید شده است، اما برای کشورهای پیشرفته خطری بزرگ است، چون بهبود هنوز در ابتدای راه است. اگر قدمهای توسعه در ایالاتمتحده و بسیاری از بخشهای اروپا تاکنون ناامیدکننده بود، وضعیت، اکنون بدتر نیز شده است. در یک سطح همه اینها تقریبا تعجببرانگیزند. با توجه به نرخهای بهره نزدیک به صفر، کسری بودجه کلان و با توجه به پول پخش کردن بانکهای مرکزی که کافی است دکمه دستگاه انتشارشان را بزنند، به نظر حجم تحریکهای اقتصادی عظیم میآید. پس چرا اینها کار نکرده است؟ اجازه دهید من از یک استعاره استفاده کنم. فرض کنید که هوا ابری است و زمین یخ زده است. شما دارید با ماشین از یک تپه بالا میروید. نزدیک قله، شما مجبورید سر یک دوراهی باشید، اما وقتی دوباره تلاش میکنید تا راه بیفتید، متوجه میشوید که چرخها روی یخ سر میخورند. ماشین هیچ کششی ندارد. هر چه سختتر تلاش کنید، نتیجه کمتری میگیرید. ماشین سر جایش است. ماشین شما زور زیادی دارد، اما این زور به هیچ دردی نمیخورد. در نهایت شما چارهای ندارید جز این که از ماشین پیاده شوید. آنچه در انتظار شماست، پیادهروی طولانی، آرام و در هوای سوزناک است.
سیاستگذاران با مشکلی مشابه مواجهاند. سیاستهای آنها کشش کمی دارد. مردمی که با مقادیر بالای بدهی مواجهاند - در بخش خصوصی و این روزها به طور فزایندهای در بخش عمومی - تمایل ندارند یا نمیتوانند به مشوقهایی که از سوی بانکهای مرکزی یا دولتها پیشنهاد میشود، پاسخ مثبت دهند.
اندیشه «بازآرایی» کینزی - این اندیشه که یک تحریک بزرگ اجازه میدهد که اقتصاد از وضعیت بیکاری شدید به وضعیت اشتغال کامل، «جهش» کند - تا به الان رخ نداده است. واضحترین مثال در این موارد ایالاتمتحده است. چند روز پیش ما متوجه شدیم که اشتغال آمریکاییها در ماه مه تنها ۵۴۰۰۰ نفر افزایش یافته است، ولی نرخ بیکاری به ۱/۹ درصد افزایش یافته است. بدتر این که برای ملتی با سنت دیرینه «راحت اخراج کن و راحت استخدام کن» - بله من آگاهانه این کلمات را به معنای مورد نظر خودم اختیار کردهام - بسیاری از شهروندان ایالاتمتحده برای یافتن شغل جدید در کش و قوساند.
با وجود تمام این ضعفها، عجیب نیست که سرمایهگذاران دیگر باور نمیکنند که بانکهای مرکزی دیر یا زود نرخهای بهره را بالا خواهند برد. یک راه ارزیابی این مساله انداختن گوشه چشمی به بازده (yields) دهساله اوراق قرضه دولتی است. سرمایهگذاران، اخیرا تصمیم گرفتهاند که تردیدشان را نسبت به کسری بودجه ایالاتمتحده کنار بگذارند و در عوض بر ضعف اقتصاد ایالاتمتحده تمرکز کنند که حاصل آن تخمین پایین آمدن آتی نرخهای بهره برای مدتی طولانیتر است. در اثر این طرز تفکر بازدههای دهساله ناگهان در همین اواخر به زیر ۳ درصد کاهش یافت و این شک و دودلی را نسبت به بهبود اوضاع بیشتر میکند.
شما ممکن است فکر کنید که ادامه نرخهای بهره پایین برای مدتی بیشتر میتواند خبری خوب باشد. چنین نیست. اقتصادی سالم که سرشار از جنبندگی و پر از خطرپذیری است باید نرخهای بهره نسبتا بالایی داشته باشد. تنها آن اقتصادهایی که نمیتوانند روی پای خود بایستند، تجربه نرخهای بهره بسیار پایین کشدار دارند. پایین بودن کنونی نرخهای بهره نشانه قوت آینده نیست، برعکس به معنای ادامه یافتن ضعف کنونی است. در این وضعیت عرضه اعتبار کم است، تقاضای اعتبار حتی کمتر است، رشد عرضه پول کند و کسل است و یک ریاضت مالی تیرهگون در جریان است. بازارهای مسکن، در این میانه، دیگر توان به حرکت واداشتن بهبودهای پر قدرت پیشین را ندارند.
منصف باشیم؛ مسائل میتوانست بسیار بدتر باشد. سیاستگذاران در مواجهه با بزرگترین بحران مالی - لااقل در خاطره زنده ما - برای دوری از بدترین پیامدها خوب عمل کردهاند و جلوی هبوط به دومین رکود بزرگ را گرفتند. بسیار ساده است که فراموش کنیم نسخه اصلی آن چه قدر بد بود: تولید ناخالص داخلی ایالاتمتحده از نقطه اوج تا حضیض ۳۰درصد فرو افتاد و بیکاری مردان به ۲۵ درصد در میان نیروی کار آمریکایی رسید. ارقام اتفاق اخیر اصلا به آن بدی نبود. این خبر خوبی است، اما بسیاری از مردم باز هم پیشتر میروند و میگویند ما نه تنها از رکود بزرگ شماره دو جان به در بردیم بلکه ما از آن نوع کسادی که ژاپن در طول بیست سال پیش تجربه کرده است نیز جان به در بردهایم. متأسفانه این مساله اندکی وضوح کمتر دارد. یکی از خصیصههای برجسته تجربه ژاپن تداوم نرخهای بهره بسیار پایین بود. حتی هر بار که نرخهای بهره بالا میرفت، فورا مجبور بود که سر جای اولش برگردد، تو گویی بانک ژاپن از رویکرد دوک بزرگ یورک در سیاستهای پولی بهره میبرد. و دلیل این که نرخهای بهره نمیتوانست بالا برود دقیقا همان چیزی بود که امروز در غرب جاری است: ژاپنیها دائما مشغول پرداخت بدهیهایشان بودند و نمیتوانستند هیچ پول اضافهای با هر نرخی از بهره قرض بگیرند. در واقع، تنها بخشی از اقتصاد که قرض میگرفت، دولت بود؛ بنابراین بدهی عمومی به سقف رسیده بود. این وضعیت برای شما آشنا نیست؟
اما اگر ما از مشکلات بدهی متفاوت با نمونه ژاپن رنج میبریم، چرا تورم این قدر بالاست؟ منصف باشیم؛ تورم بالا، بیشتر پدیدهای انگلیسی است؛ در هیچ جایی نه در آمریکا و نه در بقیه اروپا تورم این قدر بالا نرفته است. بخشی از این تفاوت ناشی از ضعف پیشین لیره استرلینگ و افزایش مالیات بر ارزش افزوده است که در نهایت از رشد میکاهد تا به تورم بیفزاید. با این همه، تورم در جهان غرب بیش از آن چیزی است که حتی با وجود ضعف مداوم فعالیتهای اقتصادی انتظار میرفت.
پاسخ در قوت قیمتهای نفت، غذا و فلزات نهفته است که تنها ناشی از انقلابهای خاورمیانه و شمال آفریقا نیست - که یقینا اثری مضاعف بر افزایش قیمتهای نفت داشته است - بلکه به رشد قدرتمند و وسیعتر جهان نوظهور نیز بر میگردد.
این قوت، از سویی دیگر، به شرایط پولی در چین و دیگر ملتهای نوظهور که هنوز ارزش ارزشان وابسته به دلار آمریکاست مربوط است. آنها از نسخههای «دست دوم» سیاستهای پولی آمریکا استفاده میکنند. وقتی بانک مرکزی سیاستی پولی را برای اقتصاد آمریکا تدارک میبیند، در حقیقت شرایط پولی بخشهای زیادی از جهان را نیز تعیین میکند.
این کشورها عمدتا مشکلات بدهی غرب را ندارند. به آنها نرخهای پایین بهره را پیشنهاد دهید؛ اقتصادشان میغرد و جلو میرود. تقاضا برای کالاها اوج میگیرد. قیمتهای اجناس سر به فلک میکشد. برای جهان غرب، تورم در مورد مواد غذایی و انرژی بالا میرود. با توجه به بازارهای اشتغال ضعیف، قیمتهای بالاتر با دستمزدهای بالاتر همراه نمیشود. این یعنی ما همگی با کاهش واقعی دستمزدها مواجهایم و کاهش سقف دستمزدها یعنی رشدی کندتر. بسیاری از مردم به شادی از برنامهای جایگزین حرف میزنند، تو گویی ممکن است به سادگی عصای جادویی را در هوا تکان دهیم و همه از این گرفتاری رها شویم، اما تا وقتی آنها با همان راهحلهایی پیش میآیند که گرفتار مشکلات شبیه به ژاپن؛ یعنی بدهی بالا و درآمدهای کم است، عصاهای جادوییشان همان قدر بیبخار است که اندیشههایشان. خیالات همه خوباند، اما گاهی اندکی واقعیت مفید است.
ارسال نظر