چگونه می‌توانید جهان را نجات دهید؟

از دختر بچه‌ها شروع کنید

لسلی اسکریونر

مترجم: جعفر خیرخواهان

دای مانجو دختر خجالتی ۱۳ ساله‌ای بود که در کلبه‌ای در مناطق کوهستانی مرکز چین زندگی می‌کرد. والدین وی که به سختی گذران زندگی می‌کردند، فایده‌ای در فرستادن دختر ۱۳ ساله خود به مدرسه نمی‌دیدند چون که آینده وی قطعا به جان کندن در مزرعه و کارهای خانه ختم می‌شد. با اینکه وی دختر زرنگی در مدرسه بود والدینش به وی گفتند کلاس ششم را ناتمام رها کند. او اطاعت کرد، اما هنوز اطراف مدرسه پرسه می‌زد به امید اینکه تکه‌هایی از علم و معرفت را به چنگ آورد.

وقتی نیکلاس کریستوف و شریل وودون روزنامه‌نگاران برنده جایزه پولیتزر درباره دای مانجو در نیویورک تایمز در ۱۹۹۰ گزارشی نوشتند، یک خواننده که از عشق و علاقه دخترک به مدرسه رفتن تکان خورده بود، ۱۰۰۰۰ دلار پول هدیه کرد تا بابت خرج تحصیل به وی پرداخت شود (در اصل این اشتباه بانک بود- آن خواننده فقط ۱۰۰ دلار فرستاده بود، اما بانک تفاوت را تکمیل کرد.) و مدیر مدرسه دای مانجو از این هدیه غیرمنتظره خیلی خوشحال شد و توانست هزینه تحصیل آن دختر و سایر دختران منطقه را تامین کرده و مدرسه جدیدی بنا کند.

کریستوف و وودون این داستان را در کتاب جدید شوق‌برانگیز خود «نیمی از آسمان» نقل کردند که در آنجا استدلال می‌کنند تحصیل و پایان دادن به سرکوب زنان و دختران، سنگ بنای پیشرفت اقتصادی در کشورهای در حال توسعه است. آنها این را آرمان سده بیست و یکم می‌نامند، دقیقا همانطور که جنبش ضد برده‌داری، چالش اخلاقی درجه اول در سده نوزدهم بود.

دعوت آنها به جهاد برای تحصیل دختران، در زمانی می‌آید که یک سازمان عمران بین‌المللی به نام طرح والدین فاستر، گزارش جامع ۳۰۴ صفحه‌ای خود درباره دختران در اقتصاد جهانی را منتشر می‌کند.

دو سال پیش، در نخستین گزارشات سالانه درباره وضعیت دختران جهان، برنامه والدین فاستر به‌ندرت می‌توانست سازمان دیگری را پیدا کند که مایل به شریک شدن با آنها باشد، سارا هندیکس یکی از نویسندگان گزارش امسال که عنوان آن هست «چون من دختر هستم»، می‌گوید گزارش بسیار تاثیرگذار بوده و در سایر بررسی‌ها نقل می‌شود. اکنون به نظر می‌رسد که لحظه موعود برای دختران کشورهای در حال توسعه فرا رسیده است. وودون می‌گوید «ما واقعا فکر می‌کنیم به نقطه عطف رسیده‌ایم.»

سازمان‌های بین‌المللی مثل بانک جهانی و سازمان ملل اکنون توجه خود را معطوف به تحصیل دختران و زنان جوان کرده‌اند. شرکت‌هایی مثل نایک و سایرین نیز دختران را در مرکز کمک‌های نیکوکارانه خود قرار دادند.

هندریکس می‌گوید: «جنبش جهانی برای تغییردادن وضعیت دختران در حال سرعت گرفتن است. این را باید در قلب یک انقلاب اقتصادی جای داد. فقدان تمرکز بر سرمایه‌گذاری در دختران و زنان جوان یک فرصت از دست‌رفته شرم‌آور و تاسف‌انگیز است، در حالی که جهان دست و پنجه نرم می‌کند تا چگونه از رکود جاری خارج شود.»

کمتر داستانی بهتر از ماجرای دای‌مانجو نشان می‌دهد که منافع سرمایه‌گذاری در دختران چقدر است. هزینه تحصیلات وی تا زمانی که امتحانات را با موفقیت گذراند پرداخت شد و او توانست دبیرستان و دانشکده حسابداری را طی کند. او در استان گوانگدونگ به شغل حسابداری مشغول شد و به مدت چند سال کار کرد و سپس مشاغلی برای دوستان و فامیل پیدا کرد. پولی که وی برای والدینش فرستاد آنها را یکی از ثروتمندترین‌ها در دهکده ساخت که امکان خرید اقلام لوکسی مثل لوازم برقی، اجاق گاز و تلویزیون را یافتند. در سال ۲۰۰۶ دای مانجو مدیر یک شرکت الکترونیکی شد و امیدوار است که کسب‌و‌کار خصوصی خود را شروع کند، حرکتی که رییس وی هم پشتیبانی می‌کند.

در همین اثنا، سایر دخترانی که از کمک هزینه تحصیل در روستای وی بهره‌مند شدند، کاری در کارخانه پیدا کردند و پول‌های دریافتی را به خانه بازگرداندند که امکان پرداخت خرج تحصیل برادر و خواهر کوچکترشان را فراهم کرد. آنها همچنین به دنبال مشاغل پردرآمدتر راه افتادند. به زودی جاده‌ای ساخته شد که جایگزین مسیر خاکی ۵/۶ کیلومتری شد که کریستوف و وودون به روستای دای طی طریق کرده بودند. منافع تحصیل دای مانجو به تمام مردم روستا سرریز شد.

دانشمندان اجتماعی تقریبا به مدت دو دهه است که درباره توانایی زنان و دختران برای بیرون آوردن خانواده‌هایشان از فقر بحث کرده‌اند. لورنس سامرز، اقتصاددان ارشد بانک جهانی در دهه ۱۹۹۰ این‌طور نوشت

«شاید بالاترین بازدهی موجود در کشورهای در حال توسعه با سرمایه‌گذاری در سوادآموزی دختران به دست آید.»

اما تا چند سال قبل نیروی محرکه اندکی وجود داشت.

گزارش «چون من دختر هستم» سومین شماره از مطالعات سالانه برنامه والدین فاستر است. گزارش سال قبل درباره دختران در مناطق جنگی بود و گزارش نخست مقدمه‌ای کلی بر مساله بود. گزارش قصد دارد زندگی ۱۴۲ دختر را در نه کشور از زمان تولد تا نهمین سال تولدشان در سال ۲۰۱۵ دنبال کند. در سال گذشته چهار تا از این دخترها بر اثر بیماری و سوانح مختلف در خانه مردند.

گزارش این نکته را از نظر آماری و روایتی به اثبات رسانده است که با اینکه دختران غذای کمتری از پسران می‌خورند و در بیشتر کشورها با احتمال زیاد از مدرسه برداشته می‌شوند، این دختران هستند که توانایی ارتقای جوامع خود را دارند. وقتی دختران در مدرسه باشند حاملگی خود را به تاخیر می‌اندازند و احتمال بیشتری می‌رود که بچه کمتر اما سالم‌تری بیاورند که با بزرگ شدنش به مدرسه نیز فرستاده خواهد شد.

یک بررسی بلندمدت در نیجریه نشان داد که زنان به ازای هر چهار سال تحصیلات ابتدایی بیشتر، یک بچه کمتر می‌آوردند.

همبستگی مستقیمی در کشورهای آفریقایی بین میزان تحصیلات و کاهش مرگ و میر کودکان وجود دارد. هندریکس می‌‌گوید وقتی مادران پنج سال یا بیشتر تحصیل دارند،

۴۰ درصد احتمال بیشتری می‌رود که بچه‌ها بیش از ۵ سال زنده بمانند. مادر باسواد ۵۰ درصد احتمال بیشتری دارد که بچه‌هایی مصون از بیماری داشته باشد.

هندریکس می‌گوید: «یکی از دام‌های به مخمصه افتادن زنان جوان، ازدواج و حاملگی زودهنگام است که نه فقط زندگی دختر را تغییر می‌دهد، بلکه هزینه‌ای سنگین بر دوش اقتصاد می‌گذارد، توان درآمدزایی در طول عمر و حضور به صورت فعال اقتصادی را کاهش می‌دهد.» یک بررسی جدید توسط بنیاد نایک و بانک جهانی نشان می‌دهد حاملگی در بین دختران و زنان جوان برای کنیا حدود ۵۰۰ میلیون دلار سالانه هزینه برمی‌دارد در حالی که سرمایه‌گذاری در دختران توانایی افزودن ۲/۲ میلیارد دلار به اقتصاد را دارد.

همانطور که داستان دای مانجو نشان داد وقتی زنان کار می‌کنند، درآمد خود را با برگرداندن به خانواده‌هایشان دوباره سرمایه‌گذاری می‌کنند. نود درصد دستمزد زنان در مقایسه با ۳۰ تا ۴۰ درصد دستمزد مردان به خانواده برمی‌گردد.

کریستوف و وودون همچنین مشاهده کردند در کشورهایی که تروریسم گسترش یافته است، زنان نقش ناچیزی در اقتصاد کشور ایفا می‌کنند. برای مثال در یمن زنان فقط ۶ درصد نیروی کار غیرکشاورزی را تشکیل می‌دهند. پس امکان ایجاد جهانی امن‌تر فراهم می‌شود اگر زنان در چنین مکان‌هایی تحصیل‌کرده‌تر باشند و نفوذ بیشتری در خارج از خانه داشته باشند.

در حالی که مادران در جهان در حال توسعه می‌گویند دوست دارند دخترانشان باسواد شوند، وقتی بی‌پول می‌شوند احتمال بیشتری دارد که دختران را از مدرسه خارج کرده یا به دانشگاه نفرستند.

این اتفاق برای جولین زوریتا افتاد، دختر باهوش ۱۷ ساله که در جزیره فیلیپینی پورو زندگی می‌کند. جولین از طریق یک برنامه دوستی از راه دور با جامی استیل دختر ۱۶ ساله تورنتویی ارتباط پیدا کرد.

در ۱۹۹۷ در یکی از نخستین نامه‌هایی که بین این دو خانواده رد و بدل شد، مادر جولین نوشت: «من آولینا رودریگوئز زوریتا هستم که در ۱۰ نوامبر ۱۹۴۷ به دنیا آمدم ... من از خانواده بسیار فقیری هستم، اما منش اخلاقی خوبی دارم.» جامی و مادرش دیانا روو سه سال پیش از جولین و خانواده‌اش دیدن کردند.

مدتی پیش دختران که معمولا هر چند ماه نامه می‌نوشتند برای نخستین بار با اسکایپ صحبت کردند. جولین توضیح داد که دبیرستان را تمام کرده است و می‌خواست از برنامه‌های جامی بداند.

جولین گفت من می‌خواهم به دانشکده بروم. من می‌خواهم پرستار شوم. تو چکار می‌کنی؟

جامی که کلاس ۱۲ را در دبیرستان اینگلنوک می‌گذارند، گفت مطمئن نیستم، اما فکر کنم می‌خواهم آموزگار شوم.

جولین که با نمرات خوبی فارغ‌التحصیل شده است، می‌گوید «به خاطر مشکلات مالی نمی‌توانم درسم را ادامه بدهم.» اکنون او به مادرش در آشپزی خانه کمک می‌کند و با یک موتور سیکلت مادرش را به سر کار می‌برد. یکی از برادرانش با کمک خواهر بزرگ‌ترش توانست دو سال به دانشکده برود، اما مجبور به ترک تحصیل است؛ چون که هزینه دانشکده خیلی زیاد است.

لیدیا دومینگو که برای این برنامه ویژه در فیلیپین کار می‌کند، می‌گوید برخی اوقات گفت‌وگوهای اینترنتی فراتر از «سلام» و

«حالت چطور است» جلو نمی‌رود. جولین و جامی به خاطر سال‌های زیاد تماس ارتباط عمیق‌تری دارند. دومینگو در یک ایمیل نوشت «جولین به جامی غبطه خورد که درس می‌خواند در حالی که او تحصیل را متوقف کرده است، اما ارتباط با جامی و مادرش به او روحیه داد که خیلی خوب درس بخواند.»

زنانی که تحصیلات بیشتری دارند مهارت خواندن یک قرارداد یا امضای فرم سفارش را پیدا می‌کنند به طوری که به اعتبارات خرد دسترسی یافته و کسب‌و‌کار خود را شروع می‌کنند که می‌تواند یک دکه در بازار یا گلدوزی در خانه باشد که سایر زنان محله را نیز به خدمت می‌گیرند.

اما موانع شاقی برای دسترسی بیشتر زنان به اعتبار در جهان در حال توسعه وجود دارد. برای مثال در کامرون، زنان ۷۵ درصد کار کشاورزی را انجام می‌دهند اما مالک کمتر از ۱۰ درصد زمین هستند. هندریکس می‌گوید در برخی کشورهای آفریقایی، از قبیل تانزانیا یا اوگاندا، باید وثیقه‌هایی به شکل سند زمین نشان دهید تا پول قرض بگیرید. در کشوری که ۹۰ درصد سند تمام زمین‌ها دست مردان است، چه کسی می‌تواند اعتبار بگیرد؟ مردان و جوانان. یک زن از همان روزی که به دنیا می‌آید به صورت یک بدهی و نه دارایی اقتصادی نگاه می‌شود. کاری که زنان انجام می‌دهند- خدمات و مراقبت بدون مزد- حتی کار دیده نمی‌شود هر چند که به اقتصاد خانواده کمک می‌کند.

زنان حتی کسی شناخته نمی‌شوند که در وصیت نامه نامشان آورده شود. آنها در بیشتر موارد به شکل یک بازدیدکننده دیده می‌شوند که روزی خانه را ترک خواهند کرد.

اما چه کار کنیم تا بچه‌ها و به خصوص دخترها مدرسه را ترک نکنند؟ کریستوف و ودوون که با هم ازدواج کرده و سه بچه دارند، چندین پیشنهاد عملی ارائه کردند از جمله تغذیه کودکان در مدرسه. یک برنامه به نام «فرصت» در مکزیک به خانواده‌های فقیر پول نقد می‌دهد-آن را مستقیما به مادران می‌دهد- تا بچه‌ها را در مدرسه نگه دارند و اطمینان یابند که واکسن‌هایش را زده‌اند و کنترل‌های منظم بهداشتی شده‌اند. بانک جهانی گزارش می‌دهد این برنامه باعث شد تا نرخ حضور در مدرسه برای پسران ۱۰ درصد و برای دختران ۲۰ درصد افزایش یابد.

شریل ودوون می‌گوید «ماجرای دای مانجو، نشاندهنده پایداری شخص و خوش شانسی وی است که به مدرسه می‌رود و سرنوشت خودش و سایر دختران روستا را بهتر می‌کند. پس در اینجا اثر ضریب فزاینده وجود دارد. وقتی کسی را باسواد می‌کنید او جهانی اطراف خویش خلق می‌کند. این همان چرخه مطلوب پیشرفت است.»

دختر بچه‌ای در کنار اتوبوس فرسوده‌ای که به کلاس درس تبدیل شده است در پابلونوئوو، مکزیک. برنامه‌ای به نام «فرصت‌ها» تعداد دختر بچه‌های ثبت نام شده مکزیکی در مدارس را ۲۰ درصد افزایش داده است. در این برنامه به خانواده‌های فقیری که بچه‌هایشان را به مدرسه بفرستند پول داده می‌شود.