آندرس ولاسکو *
منبع: پروجکت سیندیکیت
سیاستمداران اغلب متهم می‌شوند به دادن وعده‌هایی که تحقق پذیر نیستند، اما در آرژانتین برای یک بار هم که شده اقتصاددان‌ها سیاستمداران را فریب دادند.

شکست آنها باعث شد که کشورشان به یکی از وخیم‌ترین بحران‌های مالی و سیاسی چند دهه اخیر وارد شود. رییس‌جمهور فرناندو دلا روآ در نهایت با شورش‌هایی از قدرت پایین کشیده شد که دست کم ۲۹ کشته برجای گذاشت. مردمی که دستمزدهایشان پرداخت نشده بود، حساب‌های بانکی‌شان مسدود شده و نرخ بیکاری شان به ۲۰ درصد رسیده بود، بهای پیامدهای دو توهم بزرگ اقتصادی را پرداختند.
اولی بخشیدن اختیاراتی به یک شورای پولی بود که تصور می‌شد به راحتی بازپس گرفتنی است. این را می‌شود نام گذاشت توهم «چوب جادویی». وقتی در 1991 آرژانتین پزو را به دلار گره زد و اجازه نداد که بانک مرکزی آزادانه پزو چاپ کند همه جهان برایش دست زدند - که دلیل خوبی هم برای کارشان داشتند. این سیاست به دهه‌ها تورم بالا و تغییر مرتب پایه پولی پایان داد، اما آن هیات پولی تنها یک نهاد سیاستی نبود، بلکه یک تغییر استراتژیک بود. این زیاده روی سرآغاز انحطاط آرژانتین شد.
گفته می‌شد دلیل اینکه پیش‌تر چنین اصلاحاتی در کشور انجام نشده این است که تا آن زمان نیازی به آنها نبوده است. اگر اتحادیه‌ها دستمزدهای درخواستی شان را خیلی بالا می‌بردند، کاهش ارزش پول جواب مساله بود؛ اگر استانداری‌ها ولخرجی می‌کردند، چاپ فوری پزوهای تازه جواب تمام مشکلات را می‌داد. تورم روغنی بود که چرخ دنده‌های نظام سیاسی آرژانتین را می‌چرخاند.
اقتصاددان‌ها گفتند جلوی نشت پزو را بگیرید و نظام سیاسی خودش را اصلاح خواهد کرد. بدون فشار تورمی بازار کار مجبور خواهد شد خودش را مدرن کند و دستمزدها به پزو آنقدر پایین خواهند آمد که کشور سرانجام می‌تواند در عرصه رقابت بین‌المللی وارد شود. سیاست مالی هم سامان می‌گیرد چون دیگر بانک‌های مرکزی نقش وام‌دهندگان دقیقه نود را بازی نمی‌کنند. بانک‌های محلی و شرکت‌ها دیگر هرگز در استقراض زیاده روی نمی‌کنند، زیرا که می‌دانند در هنگام سقوط این بار تور نجاتی نیست که در آخرین دقیقه به فریادشان برسد. حتی سیاستمداران هم از این تئوری استقبال کردند، زیرا که پس از آن می‌توانستند نظام پولی سختگیرانه را برای وعده‌های محقق نشده شان سرزنش کنند. این چوب جادو در آرژانتین اختراع نشده بود. درست مثل خیلی چیزهای دیگر این کشور، این هم از اروپا وارد شده بود. خیلی از اقتصاددانان اروپایی می‌گفتند، اگر پول واحد را بپذیرید عقب‌مانده‌های مالی‌ای مثل ایتالیا و یونان شکل می‌گیرند. در اروپا ترکیب پرداخت‌های انتقالی از شمال و طعنه و سرزنش کشورهای ثروتمند نقش چماق و هویج را بازی کرده و کار را پیش برد. بیشتر ملت‌های جنوب اروپا امروزه وضعیت مالی بخش عمومی‌شان از شدت پروا و ملاحظه کاری به پیروان کلیسای لوتری شباهت دارد.
در آرژانتین هم هیات پولی در آغاز همین وظیفه را بر عهده داشت. اوایل تا اواسط دهه نود تمام کسری بودجه‌ها به مازاد بودجه تبدیل شد، نظارت مالی و بانکی شدت گرفت و برای اصلاح بازار کار نیز چندان بار تلاش شد (هرچند که هیچگاه واقعا به نتیجه نرسید). آرژانتین برای مدت کوتاهی دوست وال استریت شده بود. بعد ناگهان بحران مکزیک از راه رسید و سپس بحران روسیه و به دنبال آن هم کشورهای آسیایی. اقتصاد جهانی یکباره علاقه‌اش را به بازارهای نوظهور از دست داد. در آن برهه آرژانتین قربانی دومین وعده مغالطه‌آمیز شد - می‌توانید نامش را بگذارید توهم «پسر طلایی.»
معلم‌های سیاستگذاری به سیاستمداران آرژانتینی گفتند مادامی که شما به فکر خودتان باشید، اقتصاد جهانی هم به فکر شماست و کمک تان خواهد کرد. اگر یک بار اسیر بحران شدید اشکالی ندارد، جلو بروید تا دومی‌اش نیامده است. اگر نیاز به استقراض دارید، بازار جهانی با نرخ‌های قابل قبول منابع را در اختیارتان می‌گذارد. هرچه هم شد به هیات پولی دست نزنید، چون اعتبارتان زیر سوال می‌رود.
درست تا دقیقه نود یا زمانی که دیگر دیر شده بود، آرژانتین همان کاری را کرد که بهش توصیه می‌کردند. رییس‌جمهور دلا روآ با افزایش مالیات‌ها در برابر شوک‌هایی که از خارج به رابطه مبادله و نرخ بهره وارد می‌شد ایستاد، حتی اگر این کار به قیمت کوچک‌تر شدن اقتصاد تمام می‌شد. برخلاف باور مرسوم، دولت شروع به ولخرجی و زیاده روی نکرد. با وجود این وسوسه که دولت آنقدر هزینه کند تا اقتصاد از رکود بیرون بیاید، هزینه‌های غیربهره‌ای آرژانتین تقریبا ثابت ماند. سال ۲۰۰۰ مازاد بودجه معادل یک درصد تولید ناخالص داخلی بود که البته اگر هزینه بهره به آن افزوده می‌شد در مجموع تبدیل به ۴/۲ درصد کسری می‌شد. بدهی عمومی هم در سطح معقول
45 درصد تولید داخلی بود.
در یک کلام، آرژانتین تمام کارهایی را که از پسر طلایی سابق انتظار می‌رفت انجام داد. بازارهای جهانی سرمایه در این راه همکاری نکردند. اسپرد وام‌هایی که به آرژانتین داده می‌شد از زیاد به غیرقابل تحمل تبدیل شد. هزینه بهره کسری را بیشتر کرد، سرمایه‌گذاران هم به نوبه خود وحشت‌زده شدند و اسپردهای بالاتری طلب می‌کردند که این هم باز خود باعث افزایش بیشتر کسری بودجه می‌شد. اکثر دولت‌هایی که مجبور شوند روی وام‌های دلاری‌شان سالی ۴۰ درصد یا بیشتر بهره بپردازند خیلی زود به ته خط می‌رسند و باید دست از بازی بکشند. برای آرژانتین هم همین اتفاق افتاد.
در نهایت، پیامدهای مهیب سیاستی که بر پایه توهمات بنا شده بود چهره زشت‌اش را نشان داد. دیسیپلین موقتی اعمال شده توسط هیات پولی باعث شده بود که فقدان اصلاحات اساسی‌تر نادیده گرفته شود. سست‌ترین حلقه زنجیر رژیم مالی بود که دولت فدرال را با بقیه کشور پیوند می‌داد و هیچ قابل اعتماد نبوده و مملو از راه‌های فرار کوچک و بزرگ بود. هرچه که وضعیت بودجه وخیم‌تر شد، پرداخت‌هایی که از بوینس آیرس به استانداری‌ها صورت می‌گرفت بیشتر جنبه چانه زنی سیاسی روزانه به خود می‌گرفت. فقدان چارچوبه مستحکم مالی اعتماد به دولت رتا هم خدشه‌دار کرد.
وقتی اعتبار زایل شد، آرژانتین پا به ورطه گرداب پادتورمی گذاشت. کاوالو وعده حذف کسری بودجه داده بود و می‌گفت دولت تنها آن اندازه که عایدی داشته باشد خرج می‌کند. کاهش بودجه به کاهش تقاضا و تولید انجامید و آن هم به نوبه خودش باعث کاهش درآمد شد که باز به مراتب کاهش بیشتر بودجه را ایجاب می‌کرد. وقتی سیاست پولی توسط هیات مربوطه تغییرناپذیر شده بود و سیاست مالی هم به خاطر نبود توان بودجه‌ای از کار افتاده بود، واضح است که اقتصاد در آن شرایط راهی جز نزول نداشت. سازوکارهای جذب شوک برای کشوری که خودش را پسر طلایی می‌پنداشت همه کنار گذاشته شده بودند (فراموش نکنید که آرژانتینی‌ها تصور می‌کردند بازار سرمایه جهانی از رکود نجات شان خواهد داد) و در این برهه ناگهان اهمیت حیاتی شان درک می‌شد.
با دفاع از هیات پولی و تلاش برای فرار از اعلام ورشکستگی برابر کسانی که دارایی‌هایی شان به پزو بود، آرژانتین در نهایت مجبور شد در برابر همه اعلام ورشکستگی کند: کارکنان دولت که حقوق شان یا پرداخت نشده بود یا به شدت کاهش یافته بود؛ استانداری‌ها که از پرداخت‌هایی که طبق قانون حق شان بود محروم شده بودند؛ سپرده‌گذاران که دیگر نمی‌توانستند آزادانه منابع‌شان را از بانک بردارند؛ و از همه مهم‌تر به خطر افتادن تمام دموکراسی با شورش‌ها و طغیان‌هایی که علیه رییس‌جمهور منتخب مردم به راه افتاد.
حالا وقتش رسیده است که از این دو توهم دست برداریم. آرژانتینی‌ها فهمیدند وقتی هیچ‌کس نجات شان نمی‌دهد، این خودشان هستند که باید به داد خودشان برسند. یک گام مهم این بود که تبدیل‌پذیری پول حذف شده، به پزو اجازه نوسان آزاد داده شود، در عین حال تعهدات پذیرفته شده اجرایی شوند تا ترازنامه بانک‌ها و شرکت‌های داخلی با خطر ورشکستگی روبه‌رو نشود. وقتی رییس‌جمهور رودریگز سا نیز روی کار آمد با اعلام ضرب‌العجل برای پرداخت بدهی‌های بین‌المللی به این فرآیند کمک کرد.
وقتی نرخ ارز به جایی رسید که آرژانتین دوباره توان رقابت یافت، بازسازی اقتصادی آغاز شد. با حذف هرگونه هیات پولی که توهم وجود دیسیپلین ایجاد کند، اصلاحات نهایی واقعی آغاز به کار کرد. وضعیت مالی استانداری‌ها به تدریج درحال اصلاح است. البته فرآیند طولانی و دردناکی خواهد بود، اما این بار آرژانتین دیگر فریب آرزوهای رویایی را نخواهد خورد.
*آندرس ولاسکو وزیر مالی سابق شیلی و استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد است