یادداشت
سیاستمداران دستودلباز و اقتصاددانان حسابگر
چرا باتوجه به اینکه هدف نهایی علمای اقتصاد رشد منافع ملی است باز به گفته دیوید کلندر به اندازه کارگران زباله روب اهمیت ندارند؟
در شمارههای گذشته در همین صفحه تحلیل مطالب مهمیاز استادان بزرگوارم بیان شد در این شماره نیز این حقیر قصد دارم تا از زاویهای دیگر به بیان منشاء این جدایی وصفناپذیر و این شکاف عمیق میان اقتصاددانان و سیاستمداران بپردازم.
چرانقش اقتصاددانان در جامعه کمرنگ است؟
چرا باتوجه به اینکه هدف نهایی علمای اقتصاد رشد منافع ملی است باز به گفته دیوید کلندر به اندازه کارگران زباله روب اهمیت ندارند؟
در شمارههای گذشته در همین صفحه تحلیل مطالب مهمیاز استادان بزرگوارم بیان شد در این شماره نیز این حقیر قصد دارم تا از زاویهای دیگر به بیان منشاء این جدایی وصفناپذیر و این شکاف عمیق میان اقتصاددانان و سیاستمداران بپردازم. بر همه روشن است که عامل نهایی عدم موفقیت برنامههای اقتصادی در کشورها به خصوص کشورهای درحال توسعه تنها فقدان ظرفیتهای بالقوه اقتصادی نیست، بلکه ممکن است تاحدود زیادی منوط به فقدان خواست سیاسی مدیران و تصمیمگیرندگان باشد چرا که هدف نهایی هر دولت بقا بوده و این بقا جز با جلب حمایت مردم امکانپذیر نیست و باتوجه به اینکه رضایت اکثریت عامه مردم با دستودلبازیهای دولتمردان ارتباط نزدیکتر داشته تا حسابگریها و تدبیرهای بلندمدت اقتصاددانان، راه این دو از هم جدا شده و این شکاف عمیقتر خواهد شد. مردم ضعیف و دردمند در یک اقتصاد بیمار معمولا به مسکنها علاقمندتر هستند تا به علاج واقعی طولانی مدت.
دولتها برای جلب حمایت عمومیاز راهکارهایی نظیر یارانههای هدایت نشده، تسهیلات ارزان قیمت، برنامهها و طرحهای کوتاه مدت درمان موقت، آمارهای مجازی، تثبیت قیمتها با واردات بیرویه، افزایش بیرویه نقدینگی برای رفع معضل بیکاری و هزاران هزار برنامه کوتاهمدت کارشناسی نشده بهره میجویند و از طرفی خواست مسوولان سیاسی اعم از فقرزدایی، عدالت و اشتغالزایی مستلزم توانایی فوقالعاده در داشتن یک دید بلند مدت و قرار دادن منافع ملی و اجتماعی فراتر از خواستههای عامه مردم است و این امر نیازمند همکاری برگزیدگان اقتصادی است که موقعیت خود را بر اثر اجرای چنین برنامههایی در خطر میبینند، اقتصاددانان در چنین وضعیتی اگر سیاسی شوند وجه علمیاقتصادی خود را از دست میدهند و اگر اقتصادی محض باشند جایگاهی در دولت نخواهند داشت.
پس نهایتا به همان تدریس در دانشگاه بسنده میکنند و اگر طرح و برنامه یا نظری داشته باشند فقط در خلا خواهد بود وبس. با این وصف برخی از اقتصاددانان دانشگاهی به جای آنکه به مسائل مهمیهمچون فقر، بیکاری و توسعه روستایی و رشد اقتصادی بپردازند، در مورد الگوهای ریاضی بسیار پیچیده و گاه نامناسب و غیرواقعی اقتصاد رقابتی تحقیق و آن را تدریس میکنند و این انزوا منجر به آن خواهد شد که خیلی از طرحهای اقتصادی در دولتهای برگزیده به صورت آزمون و خطا اجرا شود. طرحهایی که درگذشته در زمانها و مکانهای مختلف موفقیت یا عدم موفقیت آن بهصورت علمی یا تجربی محرز شده و نیازی به صرف هزینههای گزاف آزمون و خطا نیست.
شاید مطالب بیان شده یکی از دلایل فراوان این شکاف و جدایی باشد، لیکن برهان موثر و غیر قابل انکاری است که باید برای سعادت و رفاه جامعه در صدد حل آن بر آمد و باید دولتها بر آن باشند تا ضمن راهکارهای کوتاه مدت برای بقا، با تدبیر بلندمدت به فکر نام نیکو نیز در تاریخ جامعه خویش باشند.
سید مجتبی فائزی
ارسال نظر