آخرین سخنرانی رونالدکوز در دانشگاه میزوری
چرا علم اقتصاد تغییر خواهد کرد
موضوعی که امروز میخواهم در مورد آن صحبت کنم این است که چرا علم اقتصاد تغییر خواهد کرد؟ من به این دلیل در مورد این موضوع صحبت میکنم که نه تنها معتقدم که علم اقتصاد تغییر خواهد کرد، بلکه اعتقاد دارم این علم باید تغییر کند. این امر موضوع چندان سادهای نخواهد بود، اما خوشحالم که اعضای حاضر در این دانشگاه (میزوری) مایل به انجام این وظیفه دشوار میباشند. حرفهای امروز من تنها حس یک سخنران که میخواهد فریاد جنگ سر دهد نیست، بلکه تنها یک گفتوگو پیرامون این موضوع است که چرا من معتقدم علم اقتصاد تغییر خواهد کرد.
مترجم: محمدرضا فرهادیپور
موضوعی که امروز میخواهم در مورد آن صحبت کنم این است که چرا علم اقتصاد تغییر خواهد کرد؟ من به این دلیل در مورد این موضوع صحبت میکنم که نه تنها معتقدم که علم اقتصاد تغییر خواهد کرد، بلکه اعتقاد دارم این علم باید تغییر کند. این امر موضوع چندان سادهای نخواهد بود، اما خوشحالم که اعضای حاضر در این دانشگاه (میزوری) مایل به انجام این وظیفه دشوار میباشند. حرفهای امروز من تنها حس یک سخنران که میخواهد فریاد جنگ سر دهد نیست، بلکه تنها یک گفتوگو پیرامون این موضوع است که چرا من معتقدم علم اقتصاد تغییر خواهد کرد. این یک اعتراض است، و برای اقتصاد شوک مهمی است، نسبت به سیمای علم اقتصاد که دارای ویژگی آماری است. علم اقتصاد فعلی هنوز همان چیزی است که آدام اسمیت آفریده است. هنوز هم اقتصاد به همان شکل است و مسائل امروز آن همان مسائل دوران اسمیت میباشد. اگرچه اکنون ما پیشرفت نموده و برخی از اشتباهات را تصحیح کردهایم، اما هنوز هم میتوان مسیر اقتصاد را بر اساس عقاید آداماسمیت پیمود.
آدام اسمیت مرد بزرگی بود، او شاید بزرگترین اقتصاددانی باشد که تا کنون پا به عرصه گیتی گذاشته است، اما تفاوت میان آنچه در علم اقتصاد اتفاق افتاده است و آنچه که ما در میان علوم طبیعی مانند فیزیک، شیمی یا زیست شناسی میبینیم کاملا غیر معمولی است. اسحاق نیوتن هم مرد بزرگی بود و یک قانون بزرگ را کشف کرد، اما امروزه شما در علم فیزیک سخنرانیای در مورد او نمیشنوید، یا در علم شیمی بر اساس نظرات لاوازیه و یا در زیست شناسی در مورد چارلز داروین. چارلز داروین هم انسان بزرگی بود، اما بشر مدت زمان زیادی بینشهای او را در مورد وراثت و اینکه تکامل چگونه رخ میدهد، نپذیرفت. تغییر در علوم فیزیک، شیمی و زیست شناسی امروز نیز ادامه دارد.
برای مدت کوتاهی من به تحصیل در رشته شیمی پرداختم. آنچه که امروز به عنوان شیمی تدریس میشود کاملا با گذشته این علم متفاوت است. فرانسیس کریک شیمی قدیم را تنها مجموعهای از دستورالعملها نامیده است و این حرف کاملا با یافتههای من سازگار بود.
شما امروز نمیتوانید شاخهای از علم شیمی را بر اساس اعتقادات پنجاه سال پیش بنا نهید و اگر به سراغ زیست شناسی بروید متوجه میشوید که این کار غیر ممکن است، این علم به طور کامل توسط کریک و واتسن از طریق DNA تغییر کرده است.
اما در شرایط فعلی و در مسیر مدرن علم اقتصاد شما هنوز اصول مارشالی علم اقتصاد را که در سال ۱۸۹۰ منتشر شده، مورد استفاده قرار میدهید. یا هنوز کتاب علم اقتصاد ساموئلسون که فکر میکنم ویرایش اول آن در حدود سال ۱۹۴۸ منتشر شده را به کار میبرید. حقیقت این است که در بنیانهای علم تغییری ایجاد نشده است و این موضوعی است که من میخواهم در مورد آن صحبت کنم. توماس کوهن در ساختار انقلابهای علمی اشاره میکند که دانشمندان پذیرای پیشنهاداتی برای تغییر در علمی نمیشوند، مگر اینکه آنها از دیدگاهها و بینشهای گذشته ناراضی باشند. او این پدیده را شیفت پارادایم مینامد.
خوب همه شواهد حاکی از این است که اقتصاددانان از شرایط حاکم بر علم اقتصاد راضی هستند. با رفتن به یکی از جلسات انجمن اقتصاددانان امریکا میتوان صدها اقتصاددان از خود راضی را دید. تنها یک دلیل وجود دارد که چرا چنین است. آنها اقتصاد را مفید و کاملا راضیکننده یافته و بنابراین به استفاده از آن میپردازند. مفاهیمی که برای حل مسائل متفاوت اقتصادی ارائه شدند اکنون برای حل طیف وسیعی از مشکلات مورد استفاده قرار میگیرند. هزینههای فرصت، برنامههای عرضه و تقاضا، هزینههای نهایی، درآمدهای نهایی، حداکثر ساختن سود، اینها همه مفاهیمی هستند که شما میتوانید به راحتی نه تنها در مورد مسائل اقتصادی بلکه در مورد همه مسائل و مشکلات از آنها استفاده کنید.
انجام کار تجربی خیلی مفید خواهد بود. من کار اداره ملی تحقیقات اقتصادی را یک کار بسیار مهم میدانم، اما فعالیتهای این موسسه در حد تغییر بینش اقتصادی حاکم بر علم اقتصاد نیستند و کسی فکر نمیکند که نظام اقتصادی در مسیری متفاوت از علم اقتصاد قرار دارد. برای مثال این اداره در مورد این موضوع مطالعه میکند که اگر نرخهای مالیاتی بالا بروند چه اتفاقی برای درآمدهای مالیاتی خواهد افتاد؟ ممکن است این دریافتهای مالیاتی افزایش یا کاهش یابند و حتی ممکن است آنها ثابت بمانند. آنچه این اداره ملی انجام میدهد شرح این فرآیند است. اما از آنجا که همیشه یکی از این حالات اتفاق میافتد پس این فعالیت بینش اقتصادی را تغییر نمیدهد. گرچه این فعالیت اطلاعات مفیدی را در اختیار شما قرار میدهد، اما اینها در واقع اطلاعات درون همان نظام موجود میباشند.
آنچه که ما در شرایط فعلی به آن نیاز داریم انجام کاری تجربی است که واقعا دیدگاه ما را نسبت به این مساله تغییر دهد. ببینیم اقتصاددانان علم اقتصاد را چگونه توصیف میکنند؟ من به نظرات برخی اقتصاددانان بزرگ اشاره میکنم. برای مثال جان مینارد کینز، او میگوید که اقتصاد یک روش است، یک شیوه تفکر است و نه یک دکترین.
ما نیازمند کارهای تجربی هستیم که واقعا دیدگاه ما را نسبت به این مساله تغییر دهند.
جان هیکس میگوید که «اقتصاد یک نظم است، نه یک علم». لیونل رابینز در مورد علم اقتصاد میگوید که «اقتصاد مطالعه رفتار انسان به عنوان یک رابطه میان اهداف و رویکرد او برای رسیدن به این اهداف میباشد» و گری بکر در مورد یک رویکرد اقتصادی گفتوگو میکند. در واقع آنچه آنها میگویند این است که «اقتصاد یک جعبه ابزار» است، روشی برای تحلیل مسائل است و شکی در این موضوع وجود ندارد. همه این خواص هم در واژه «امپریالیسم اقتصادی» خلاصه شده است. یعنی کاربرد ابزار و تحلیل مسائل اقتصادی. من دو علم اقتصاد و حقوق را میشناسم و شکی وجود ندارد که در مطالعه سیستم قضایی استفاده از ابزار اقتصادی میتواند بسیار مفید باشد. این نکته توضیح میدهد که چرا اقتصاددانان از وضعیت خود راضی هستند. آنها این ابزار را در اختیار دارند و نه تنها به دنبال پیشرفت علم اقتصاد بلکه به دنبال بهبود وضعیت سایر مشکلات نیز میباشند. درست است که شکایات زیادی در مورد رعایت آیین و آداب و ظاهرپرستی در علم اقتصاد وجود داشته است، اما دلیل عقیم ماندن و نازایی آن نبود واقع گرایی در مباحث اقتصادی است. اگر شما همانند کینز به عنوان یک روش تفکر و فقط تفکر، موضوعی را به سادگی مورد بررسی قرار دهید، وقوع این امر کاملا طبیعی است. اما اگر شما احتمالا علاقهمند به انجام کار تجربی نیستید پس رعایت آیین و آداب ظاهری نیز کاملا طبیعی به نظر میرسد.
آنچه اشتباه است شکست در نگرش به نظام اقتصادی به عنوان موضوع مطالعه است.
حالا با این وضعیت چه چیز اشتباه است؟ چه چیز همراه با فعالیت اقتصاددانان در دستهبندی این روش اشتباه است؟ اجازه دهید داستانی در مورد یک اقتصاددان انگلیسی به نام «الی دیونز» برای شما نقل کنم. در کنفرانسی بودم که او میگفت: «اگر یک اقتصاددان بخواهد اسبها را مورد مطالعه قرار دهد چه خواهد کرد؟ اقتصاددان با خود میگوید اسب چه میکند، بعد به مطالعه او میپردازد و فکر میکند که اگر من یک اسب بودم چه میکردم؟ او نتیجه گیری میکند که من (اسب) «مطلوبیت خود را حداکثر میکردم». او ما را به دوردستها نمیبرد، اگر ما خیلی به اسبها علاقهمند بودیم اما ما به طور کلی به اسبها علاقهمند نیستیم. آنچه دیونز گفت بخشی از صورت مساله مورد توجه ما است اما همه آن را در بر نمیگیرد. من فکر میکنم کمبود واقعگرایی در حوزه علم اقتصاد واقعا مهمترین مساله نیست.
من فکر میکنم نکته مهم این است که اقتصاددانان به مطالعه نظام اقتصادی نمیپردازند. آنها در مورد هیچ سیستم اقتصادی با تمام ارتباطات متقابل درونیش نه فکر میکنند و نه میاندیشند. اگر یک زیستشناس گردش خون را بدون توجه به بدن مطالعه کند چه خواهد شد. این فکر کمی عجیب و غریب است و حرف تازهای برای شما در بر نخواهد داشت. در این صورت نمیتوان به طور منطقی در مورد گردش خون بحث کرد و این دقیقا همان چیزی است که در حوزه علم اقتصاد رخ میدهد. شما شرکتهای بزرگ و کوچکی دارید، شرکتهایی متفاوت و متمایز، شرکتهایی که به صورت عمودی ادغام شدهاند و شرکتهایی تک بعدی، از طرف دیگر شما سازمانها و شرکتهای غیر دولتی را نیز دارید که به دنبال کسب سود نیستند، تمامی این شرکتها در یک نظام اقتصادی با هم فعالیت میکنند. اما پیوند آنها چگونه است، ارتباط متقابل میان آنها چیست، این سیستم واقعا چگونه کار میکند، و این آن چیزی نیست که اقتصاددانان مطالعه میکنند. آنچه اشتباه است شکست در نگرش به سیستم اقتصادی به عنوان موضوع مورد مطالعه است.
اقتصاددانان به مطالعه نظام اقتصادی نمیپردازند. آنها در مورد هیچ سیستم اقتصادی با تمام ارتباطات متقابل درونیش نه فکر میکنند و نه میاندیشند.
خوب، حالا چگونه باید به آن سیستم نگاه کرد؟ پیچیدگی آن سیستم مورد سوال نیست، اگر ما این کار را شروع کنیم وقت زیادی نمیگیرد و ما امیدوار به مطالعه این سیستم هستیم. ممکن است این مطالعه صد یا دویست سال طول بکشد. اما هرچقدر هم که این مطالعه طول بکشد ما باید آن را آغاز نماییم.
شما بعد از شنیدن این مقدمه تعجب نخواهید کرد، من فکر میکنم کلید توسعه یک تحلیل منطقی، مقایسه میان «تولیداضافی» ناشی از آرایش مجدد فعالیتها (آرایش مجددترتیبات نهادی) و «هزینهمبادله» مورد نیاز برای ایجاد این آرایش مجدد (نهادها) است. اگر شما میتوانید تولید اضافی داشته باشید، استاندارد بالاتر زندگی را نیز در نتیجه این آرایش مجدد ترتیبات (نهادی) به دست خواهید آورد و اگر «هزینههای مبادله» کمتر از «منفعتی» است که به دست میآورید، شما این کار را انجام خواهید داد. بنابراین اگر بتوانید هزینههای مبادله را کاهش دهید این فعالیت ادامه خواهد یافت، دوباره آرایشهای مجددی به وجود خواهد آمد و بنابراین سیستم اقتصادی با تولید بیشتر مواجه خواهد بود. به نظر من «هزینههای مبادله به عامل مهمی تبدیل میشود که بهرهوری سیستم اقتصادی به آن بستگی دارد».
با این حال همانگونه که ما از اقتصاد نهادگرایی جدید آموختیم هزینههای مبادله به عملکرد نظام قانونی (نظام حقوق مالکیت، الزام به اعمال حقوق مالکیت، توانایی پیشبینی تصمیمات نظام قانونی) بستگی دارد. همچنین هزینههای مبادله به نظام سیاسی، نظام آموزشی و نظام اجتماعی نیز بستگی دارند. پس اقتصاددانان باید از حمایت وکلا، جامعهشناسان و انسانشناسان به منظور درک درست از هزینههای مبادله برخوردار باشند. البته این امر با امپریالیسم اقتصادی متضاد است. ما باید به منظور درک عملکرد واقعی نظام اقتصادی سایر متخصصان فعال در حوزههای دیگر را نیز به قلمرو علم اقتصاد دعوت نماییم.
این موضوع اخیرا در مقالهای در نیویورک تایمز در ژانویه همین سال مورد بحث قرار گرفته است. این مقاله توسط پروفسورهال واریان از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی نوشته شده است. او میگوید «علم اقتصاد مدرنی که همراه با اقتصاد واقعی حرکت کند وجود ندارد. مطمئنا مباحث زیادی در مورد بازدهیهای صعودی، اثرات شبکهای و هزینههای تغییر وضعیت مطرح خواهد بود. اینها مفاهیم جدیدی هستند و در طی چند دهه بخشی از ادبیات اقتصادی را به خود اختصاص دادهاند. به عبارت دیگر اگرچه اینها عقاید مهمی هستند اما ایدههای بزرگی نمیباشند. آنها یک پدیده معین را به خوبی تشریح میکنند اما دسترسی محدودی دارند. به راستی همه آنها در جستوجوی یک ایده بزرگ و واقعی مجبور به بازگشت به ادبیات گذشته علم اقتصاد هستند. اقتصاددانان با «مقاله ماهیت بنگاه ۱۹۳۷ گل کاشتهاند.....» جالب توجه است که مقالهای در سال ۱۹۳۷ اکنون به بخشی از ادبیات مربوط به اینترنت تبدیل شده است. البته این موضوع قابل فهم است. باید دید کاهش هزینههای مبادله چه اثراتی دارند؟
اگر شما میتوانید در نتیجه آرایش مجددترتیبات نهادی تولید اضافی داشته باشید و اگر هزینههای مبادله کمتر از منفعتی است که به دست میآورید، شما این کار را انجام خواهید داد.
من دوباره به نقل قول از هال واریان میپردازم: «طرفداران اقتصاد نوین، ایده هزینه مبادله را ایدهای گریزناپذیر و جذاب میدانند. در نتیجه با وجود اینترنت هزینههای مبادله برقراری ارتباط کاهش یافتهاند. این امر باید هزینههای مبادله را کاهش دهد و محدودیتهای پیش روی شرکت را تغییر دهد. نتیجه اینکه کوچکسازی شرکتها غیرقابل اجتناب است و آنها باید عملیات غیر ضروری را کنار بگذارند و مبادلات بیشتر و بیشتری را با استفاده از اینترنت به جای memos داخلی انجام دهند. هال واریان میگوید: همانطور که اینترنت هزینههای مبادله میان شرکتها را کاهش داده است، به همین ترتیب هزینه ارتباطات درونی شرکتها نیز کاهش یافته و بنابراین ایجاد سازمانهای بزرگتر را نیز آسانتر ساخته است.
علاوه بر این، عوامل دیگری نیز وجود دارند که باید آنها را نیز مد نظر قرار داد. زمانی که «هزینههای مبادله کاهش مییابد میتوان فعالیتهای ناکارآمد را کنار گذاشت». صرفنظر از فعالیتهایی که شما در آنها ناکارآمد هستید کاهش هزینههای مبادله درون سازمانی شما را قادر به کاهش هزینههای فعالیتهای اصلیتان میسازد. بنابراین شما نمیتوانید بگویید که شرکتها واقعا میخواهند بزرگتر شوند یا کوچکتر. برخی شرکتها به عنوان شرکتهای کوچک ظهور میکنند چراکه افراد در شرایط فعلی آنها را یافته و با آنها ارتباط برقرار میکنند، برخی از شرکتها به دلیل تمرکز آنها بر یک فعالیت خاص و کارآیی در انجام آن ظهور میکنند و آنها بزرگتر خواهند بود. در حقیقت این امر در کل موضوعی بسیار پیچیده است چرا که هزینههای فعالیتهای متفاوت تغییر میکنند اما نه به همان طریق. پس تقاضا برای فعالیتهای مختلف با یک تغییر شکل روبهرو خواهد شد. از سوی دیگر هزینههای پایینتر برخی فعالیتهای تجاری ناشی از تولید بیشتر میباشد، اما برخی از این تولیدات عوامل تولید لازم برای سایر کالاها میباشند، بنابراین هزینههای آنها نیز تغییر خواهد کرد. پس مجموعهای از عوامل به هم پیوسته وجود دارد که محصولات را تولید میکنند. این تنها مثالی از پیچیدگیهایی است که شما هنگام بررسی یک سیستم اقتصادی واقعی با آن مواجه میشوید.
قراردادها عصبهای حسی نظام اقتصادی هستند.
متاسفانه ما به طور کلی برای انجام فعالیتهای ضروری با کمبود اطلاعات مواجه هستیم. ما میتوانیم آنچه به نظر را امکانپذیر میرسد مشخص نماییم. اما مشخص نمودن آنچه به طور دقیق اتفاق میافتد به میزان دسترسی ما به اطلاعات بستگی دارد و این حادثه در جایی مانند همین دانشگاه میزوری رخ خواهد داد. موسسه تحقیقاتی سازمانها و قرادادها اینجا در دانشگاه میزوری است و میتواند وظیفه تهیه اطلاعاتی را بر عهده بگیرد که ما را قادر به کنار هم گذاشتن این عقاید مبهم میسازد. این کار باید در همین دانشگاه انجام شود. جمعآوری قراردادها توسط این موسسه کمک بزرگی خواهد بود، چراکه قراردادها ابزار اصلی ارتباط یک شرکت با شرکت دیگر یا یک سازمان با مشتری خود است. قراردادها عصبهای حسی نظام اقتصادی هستند. من به شما که در این دانشگاه هستید حسادت میکنم. وقتی حقیقت زندگی تنها یکبار تکرار میشود، اگر اعتقاد نداشتم که این کار بیشترین اهمیت را برای علم اقتصاد دارد هرگز به اینجا نمیآمدم. علم اقتصاد تغییر خواهد کرد و تغییر در این بخش رخ خواهد داد به دلیل اینکه این کاری است که اینجا در دانشگاه میزوری کلمبیا انجام خواهد شد.
ارسال نظر