توزیع درآمد بر مبنای بهره‌وری نهایی

نام جان بیتس کلارک (۱۹۳۸-۱۸۴۸) برای همیشه با یکی از بدترین اشتباهات علم اقتصاد جدید پیوند خورده است و آن استفاده از نظریه بهره‌وری نهایی برای توجیه اخلاقی توزیع درآمد است که به موجب آن صاحبان عوامل تولید دقیقا آنچه را شایسته آنند - یعنی محصول نهایی‌شان را - به دست می‌آورند. به‌رغم چنین لغزش خطرناکی که دیگران به فوریت انکارش کردند، کلارک، یکی از علمای پیشرو اقتصاد آمریکا است که در خصوص نظریه نهایی توزیع، صاحب نظر به شمار می‌آید و عقاید خود را در سلسله مقالاتی مستدل در سال ۱۸۸۹ و ۱۸۹۱ (که تقریبا همزمان با تلاش‌های اقتصاددانان دیگری نظیر استورات وود (۱۹۱۴-۱۸۵۳)، ویک استید، والراس و بارون در همین زمینه است) منتشر کرد. قابل‌ذکر است که کتاب ترقی و تنگدستی تالیف هنری جورج که در سال ۱۸۷۹ منتشر شد، علی‌الظاهر کلارک را برانگیخته تا نظریه «سود اضافی» ریکاردو را تعمیم دهد و اصل بازده نزولی را، نه فقط در مورد زمین بلکه در مورد هر عامل دیگری که ثابت نگه‌داشته شده و با مقادیر غیرثابتی از عوامل تولید دیگر ترکیب می‌شود، به کار برد. از این رو، هر گونه درآمدی را می‌توان به منزله مازادی شبیه به سود اضافی حاصل از زمین دانست. خلاصه اینکه، انتقاد گزنده هنری جورج باعث شد تا کلارک نظریه بهره‌وری نهایی در مورد توزیع را شرح و بسط دهد.کلارک در طول عمر خود به تدریج از مواضع چپ به مواضع راست گرایش یافته است. او در سال ۱۸۴۷ در شهر پروویدنس در ایالت رودآیلند آمریکا متولد شد.خانواده او در ایام جوانی‌‌اش به ایالت مینه‌سوتا نقل‌مکان کرد و پدرش در آن ایالت کسب و کار کشاورزی کوچکی را اداره می‌کرد. تحصیل کلارک در مدرسه عالی امرست به دلیل مشکلات مالی، به دفعات دچار وقفه شد، به طوری که کلارک تا سال ۱۸۷۲ یعنی سن ۲۵سالگی فارغ‌التحصیل نشد. سپس برای مدت سه سال به اروپا رفت که بخشی از آن را در دانشگاه هایدلبرگ گذراند و زیر نظر کارل کنیس که یکی از پیشکسوتان مکتب تاریخی آلمان محصوب می‌شود، به تحقیق پرداخت. او در سال ۱۸۷۵ به مدرسه عالی کارلتون بازگشت و کار روی نخستین اثر خود یعنی فلسفه ثروت را آغاز کرد. کلارک تحت تاثیر استادان آلمانی خود به انتقاد از نظام سرمایه‌داری پرداخت. لیکن، همچنین به نظریه مطلوبیت نهایی در مورد ارزش که توسط جونز و منگر ارائه شده بود، توجه داشت. او مدت ۱۲سال (۹۳-۱۸۸۱) را در مدرسه عالی اسمیت و دو سال (۹۵-۱۸۹۳) را در دانشگاه جان هاپکینز گذراند. وی سپس به دانشکده تازه‌تاسیس علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا پیوست. نخستین اظهارنظر او در خصوص نظریه بهره‌وری نهایی در کتابی تحت عنوان توزیع ثروت آمده که در سال ۱۸۹۹ منتشر شد، متعاقب آن کتاب مبانی نظریه اقتصادی را در سال ۱۹۰۷ منتشر کرد که در آن سعی کرد از تجزیه و تحلیل ایستای خود در مورد موضوعی که کاملا پویا به حساب می‌آمد، فاصله بگیرد. کلارک دو کتاب کوچک ولی موثر دیگر نیز تحت عنوان کنترل انحصارها (۱۹۱۰) و مساله انحصار (۱۹۰۴) در مورد نقش رقابت غیرمنصفانه و کتابی در حفظ صلح تحت عنوان صلح شکننده (۱۹۳۵) - موضوعی که مدام به آن می‌اندیشید - تالیف کرد. او در سال ۱۹۳۸ در ۹۱سالگی درگذشت.

مورخ اقتصادی

ویلیام کانینگم (۱۹۱۹-۱۸۴۹) اقتصاددانی است که بیش از هر کس دیگر در جا انداختن تاریخ اقتصادی به عنوان شاخه‌ای مستقل، در دانشگاه‌های انگلستان تلاش کرده است. کتاب رشد صنعت و تجارت انگلستان که در سال ۱۸۸۲ منتشر شد، رئوس و روش تدریس این مبحث را نشان داد و تا حدود زیادی تعلیم و تحقیق در این زمینه را برانگیخت. آلفرد مارشال در مقدمه کتاب اصول علم اقتصاد، تاریخ اقتصادی اروپا را به اختصار مرور کرده و رابطه میان نظریه اقتصادی و تاریخ اقتصادی را نشان داده است. کانینگم در مقاله‌ای تحت عنوان تحریف تاریخ اقتصاد که در سال ۱۸۹۲ در مجله اقتصادی به چاپ رساند، به مارشال تاخته است. این یکی از معدود انتقاداتی است که مارشال به آن پاسخ گفته و در نشرهای بعدی کتاب اصول علم اقتصاد بحث تاریخ اقتصاد را به بخش ضمائم کتاب برده و اذعان داشته که هرگز مدعی نبوده که اولین کسی است که به مسائل تاریخی اقتصاد پرداخته است.کانینگم و مارشال در مورد جایگاه تاریخ اقتصاد در آموزش علم اقتصاد اختلاف نظر داشتند. کانینگم، مثل طرفداران مکتب تاریخی آلمان، به نسبیت آموزه اقتصاد معتقد بود و می‌گفت، مطالعه تاریخ اقتصاد باعث خواهد شد که توجه به حقایق جلب شود و لذا بهترین مقدمه ممکن برای مطالعه اقتصاد است. گذشته از این، کانینگم که به عظمت ملی بریتانیا و مسوولیت‌های سلطنتی معتقد بود، با هر چه که بوی آزادی تجارت می‌داد مخالفت می‌ورزید و هوادار سرسخت «حمایت‌گرایی» بود. کتاب او ظهور و سقوط نهضت آزادی تجارت که در سال ۱۹۰۴ منتشر شد، بایستی بسیار بر مارشال گران آمده باشد، ولی مع‌هذا مارشال از گشودن باب مجادله با کانینگم سرباز زده است.ویلیام کانینگم در سال ۱۸۴۹ در شهر ادینبورگ انگلستان متولد شد و فرزند وکیل دعاوی برجسته‌ای از اهالی اسکاتلند بود. او پس از مدت کوتاهی که در دانشگاه‌های ادینبورگ و توبینگن آلمان گذراند، در سال ۱۸۷۳ وارد کالج «کایوس» در کمبریج شد و به مطالعه علم اخلاق پرداخت و سه سال بعد با درجه ممتاز فارغ‌التحصیل شد. کانینگم در سال ۱۸۷۳ وارد امور مذهبی شد و از این پس امور دانشگاهی را با مذهب درآمیخت و بالاخره هم به مقام سر اسقفی رسید. در فاصله زمانی ۱۸۷۴ تا ۱۷۸۷، کانینگم در شهرهای صنعتی شمال انگلستان به ایراد سخنرانی پرداخت. او در سال ۱۸۷۸ به عنوان مدرس تاریخ به دانشگاه کمبریج بازگشت. کانینگم در سال ۱۸۹۱ به عنوان استاد اقتصاد کالج کینگز لندن برگزیده شد، ولی کماکان به کار در کالج ترینیتی و کالج کایوس ادامه داد (و لذا وقتی با مارشال به مجادله پرداخته بود، عملا همکار او در دانشگاه بود). کانینگم دو بار در سال‌های ۱۸۹۹ و ۱۹۱۴ برای تدریس تاریخ اقتصاد به دانشگاه هاروارد آمریکا سفر کرد. او یکی از بنیانگذاران «آکادمی بریتانیا» است و در سال‌های ۱۸۹۱ و ۱۸۹۵ به عنوان رییس بخش اقتصادی «اتحادیه بریتانیا» و در فاصله زمانی ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ به عنوان رییس «انجمن سلطنتی تاریخ» بریتانیا خدمت کرده است. کانینگم در سال ۱۹۱۹ در ۷۰سالگی درگذشت.