بازار برای آزادی
بازار خودنظارتی
بوروکراتهای دولتی و همپیمانانشان در حکم شکلدهندگان افکار عمومی موثر حال حاضر در خصوص ماهیت بازار آزاد، شیوه گمراهسازی و ارائه اطلاعات غلط را برگزیدهاند. در حقیقت آنها بازاری از بیثباتی و بیعدالتی اقتصادی را به تصویر میکشند و آن را به غلط بهعنوان منشا هزاران شیطان که از فقر به جامعه مرفه و ثروتمند ختم میشود، جلوه دادهاند.
بخش پایانی
بازار خودنظارتی
بوروکراتهای دولتی و همپیمانانشان در حکم شکلدهندگان افکار عمومی موثر حال حاضر در خصوص ماهیت بازار آزاد، شیوه گمراهسازی و ارائه اطلاعات غلط را برگزیدهاند. در حقیقت آنها بازاری از بیثباتی و بیعدالتی اقتصادی را به تصویر میکشند و آن را به غلط بهعنوان منشا هزاران شیطان که از فقر به جامعه مرفه و ثروتمند ختم میشود، جلوه دادهاند. محرکههای به کار گرفته در تصویر چنین جامعهای به وضوح قابل رویت هستند، اگر مردم را وادار به این باور بکنیم که سیستم اقتصاد آزاد یک بازار آزاد غیرمنظم ذاتا اشتباه است، آن هنگام است که بوروکراتها (صاحبمنصبان روسای دولتی) و گروهشان در مجامع علمی و ادارات برنامهریزی برای اصلاح چنین وضعیتی دعوت به کار میشوند. در چنین شرایطی، قدرت و نفوذ به سمت بوروکراتها جریان خواهد داشت و آنها موفق به در دستگیری قدرت میشوند.
این سیستم بازار آزاد که بوروکراتها و سیاستمداران شدیدا برای تقریبا همه چیز آن اشکالتراشی میکنند، چیزی نیست جز افرادی که با یکدیگر در بازاری فارغ از دخالتهای سیاسی به دادوستد میپردازند. به علت مزایای بیشمار تجارت همیشه بازارها وجود خواهند داشت. بازار شبکهای از مبادلات اقتصادی داوطلبانه است که شامل تمام مبادلات موافق و مورد نظر دو طرف است به جز استفاده از زور علیه شخص دیگری، بنابراین در چنین بازاری اگر A ، B را برای کشتن C استخدام کند، این یک رویداد بازار نیست، بلکه استفاده از زور و خشونت برفرد C است، زیرا خشونت و زور ارزشها را نابود می کند و تجارت را دچار اختلال میکند.
بازار تنها میتواند در محیطی آرام، صلحمدار و آزاد اعلام موجودیت کند و در نتیجه چنین زور و خشونتی، بازار از بین رفته است.
تجارت امری ضروری و حیاتی
اگر هیچ تجارتی نبود، هر شخص میبایست به تنهایی آنچه را که میتوانست پس از کشف و فرآوری مواد خام تولید و مورد استفاده قرار دهد. قطعا بدون تجارت بیشتر جمعیت جهان از گرسنگی میمردند و مابقی نیز به سطح رفاه زندگی بهشدت فقیرانهای قناعت میکردند و در نتیجه میتوان گفت تجارت حیات انسان را ممکن میکند.
هنگامیکه هر نفر با یکدیگر تجارت کنند هر کدام انتظار کسب سود را از آن دارند که اگر غیر از این باشد هیچ تجارتی صورت نمیگیرد و اگر هر تاجری به درستی تخمین بزند که چه مقدار برای جنس مورد معامله باید بپردازد هر دو طرف سود خواهند برد. به عنوان مثال، وقتی که شما ۳۰ سنت برای یک کنسرو لوبیا میپردازید، این کار را بدین دلیل انجام میدهید که کنسرو لوبیا برای شما باارزشتر از ۳۰ سنت است که اگر این طور نبود این خرید را نمیکردید. اما برای یک خواربارفروش که ۶۰ قوطی کنسرو لوبیا دارد، ۳۰ سنت پرداختی شما خیلی باارزشتر از یک قوطی کنسرو لوبیای او است. بنابراین هر دوی شما، خریدار و خواربارفروش، بر طبق چارچوبهای ارجاعی مختلف خود، از این تجارت سود میبرید. در هر معاملهای که دادوستدکنندگان به درستی ارزشهای خود را تخمین میزنند و در آن براساس چنین ارزشهای درونی مختار و آزاد در تجارت کردن هستند، بدون هیچگونه مزاحمتهای بیرونی هم خریدار و هم فروشنده میبایست سود بهدست آورند.
البته، اگر برخی تاثیرات بیرونی مثل یک گانگستر و یا یک سیاستمدار تجارتکنندگان را از انجام معامله باز دارند و مانع آنها شوند یا آنها را مجبور به انجام تجارت با استفاده از شیوههای غیرقابل قبول برای یکی یا هردوطرف معامله بکند، در این صورت حتما یا خریدار و یا فروشنده و یا هردوی آنها متضرر خواهند شد. این رویداد زمانی اتفاق میافتد که قوانین موجود قیمتها، کیفیت کالا، زمان و مکان خرید کالا، نحوه ارسال آن به خارج از مرزها (نرخ بهره و تعرفهها، محدودیتها و موانع تجارت بینالمللی) یا سایر موارد دخیل در تجارت را کنترل میکنند. تنها یک تجارت اختیاری میتواند تجارتی کاملا مناسب و سودمند باشد و این تجارتی است فارغ از قوانین و محدودیتهای دولتی دست و پاگیر که در نتیجه به خلاقیت و رشد و شکوفایی بازار میانجامد. پول به عنوان وسیلهای استاندارد در مبادلات و به منظور محاسبه در تجارت مورد استفاده قرار میگیرد که فرآیند آن را نیز تسهیل میبخشد و شمار انواع مختلف تجارتهای ممکن را افزایش میدهد. بدون چنین معیار و وسیلهای حضور و حیات بازار غیرممکن است.
روابط تجارت اختیاری با ممنوعیات، قوانین وضع شده، مالیاتها، سوبسیدها و غیره برخوردی نخواهد داشت، زیرا بازار آزاد است. از زمانی که دولتها همواره به تداخل در بازار اقدام میورزیدهاند و در عوض بسته به چنین مداخلههایی در قالب مالیاتها، گواهینامهها و غیره و حضور گستردهشان در بازار، بازاری کاملا آزاد که پیشرفته و نسبتا بزرگ بود، شکل میگیرد.
ایالات متحده آمریکا، اگرچه ظاهرا کشوری آزاد است، اما به واقع از حجم غیرقابل باور قوانین بازاری آسیب میبیند. اگرچه، اغلب این کشور را، کشوری سرمایهداری محسوب میکنند، اما در حقیقت اقتصاد مختلط و متناقضی دارد، یعنی آمیزهای از برخی آزادیها، مقداری سوسیالیسم و تاحد زیادی فاشیسم است. سوسیالیسم سیستمی است که دولت مالکیت و کنترل درآمدهای حاصل از تولید را در اختیار دارد، بنابراین فرض که به صلاح مردم است و به نفع آنها است تا درآمدهای خود را در اختیار دولت قرار دهند، ولی در حقیقت، نفع و سود اصلی متوجه سیاستمداران است. فاشیسم نیز سیستمی است که در آن دولت مالکیت ظاهری خود را از درآمدهای حاصل از تولید رها میکند و آن را در اختیار افراد خصوصی قرار میدهد، از طرفی فعالیتها از طریق قوانین و مقررات وضع شده از سوی دولت به شدت کنترل میشود و بیشتر سود نیز به واسطه مالیاتهای بالا به جیب دولت سرازیر میشود. در نتیجه، فاشیسم به سادگی شکل هوشمندانهتری از مالکیت دولت است تا سوسیالیسم. تحت سیستم فاشیسم، تولیدکنندگان اجازه دارند که به عنوان ظاهری خود را نسبت به اموالشان و همچنین تمام خطرات درگیر در تجارت و بازرگانی را حفظ کنند، در حالی که بیشترین قدرت واقعی و همچنین جمع زیادی از سود را در اختیار دارد، بدون اینکه متحمل قبول کوچکترین ریسک و خطری شود. آمریکا به طور فزایندهای در حال حرکت از اقتصاد بازار آزاد به سمت توتالیتاریانیسم (جباریت) فاشیستی است.
معمولا در بین طرفداران نظام حاکم فعلی آمریکا چنین تصور میشود که بازار میباید یکسری کنترلها و محدودیتهای بیرونی از سوی دولت داشته باشد تا از افراد تنها و بیچاره در برابر استشمار بتوان حمایت کرد. همچنین تنظیم و سازگارسازی دولتی برای جلوگیری از تزلزل بازار مثل شکوفایی و یا افت نیاز است. تعداد زیادی از اقدامات دولتی بر مبنای این تئوری استوار است که بازار بدون قوانین و مقررات به سرعت راه اشتباهی در پیش خواهد گرفت و به همین دلیل این اقدامات به مشکلات مالی و خسارات اقتصادی منجر میشود. وقتی که سیاستمداران که گاهی اوقات اقتصاددان نیز خوانده میشوند، صحبت از تنظیم و سازماندهی بازار میکنند، چیزی که آنها واقعا پیشنهاد میکنند وضع قانون برای نظارت و حکومت بر مردم است و آنها را از انجام معامله باز میدارند، در حالی که خودشان چنین معاملاتی را انجام میدهند و یا مردم را مجبور میکنند که تجارتها و معاملاتی که به وجود نیامده خلق کنند. بازار شبکهای است از روابط تجاری و یک رابطه در صورتی نظاممند است که بتواند افراد درگیر را نظارت و مدیریت کند.
نمونه نظارت دولتی در بازار «کنترل قیمت» است. قیمت مقدار پولی است (یا سایر ارزشها معادل پول) که فروشنده موافق به گرفتن و فروشنده نیز موافق به دادن آن برای دریافت کالا یا خدمات است. قیمت چیز هوشمندی نیست، بنابراین خریداران و فروشندگان بدان توجه نشان میدهند و آن را کنترل میکنند و اگر قیمت در سطح غیر واقعی نگه داشته شود آنها باید کنترل آن را در دست بگیرند. کنترل قیمت مانند سایر کنترلها و قوانین سیاسی دیگر به واسطه نیروی قانونی تحمیل شده بر بازار در حقیقت کنترل مردم به طریق فاشیستی است.
لیندا و موریس تانهیل
مترجم: مینو امیدی
ارسال نظر