یادداشت
هرکه ناموخت از گذشت روزگار...
فرخ قبادی / اقتصاددان
تردیدی نیست که اقتصاد ایران با مشکلات متعددی روبهرو است. بخشی از این مشکلات ریشه در ساختارهای معیوبی دارند که سالها است اقتصاد کشور ما را آزار میدهند و بخشی دیگر زائیده سیاستهای نسنجیده و مخربی هستند که از نیمه دوم دهه ۱۳۸۰ آغاز شد و عملا کشتی اقتصاد کشور را به گل نشاند. انتظار حل و فصل این مشکلات در یک دوره چهارساله، هم خوش خیالی است و هم بیانصافی.
پوپولیسم از وجود این مشکلات و از نارضایتیهای ناشی از آن بهره میگیرد و با حمله به وضعیت موجود، آن هم با چاشنی اغراق، میکوشد تا خود را ناجی اقتصاد کشور قلمداد کند.
فرخ قبادی / اقتصاددان
تردیدی نیست که اقتصاد ایران با مشکلات متعددی روبهرو است. بخشی از این مشکلات ریشه در ساختارهای معیوبی دارند که سالها است اقتصاد کشور ما را آزار میدهند و بخشی دیگر زائیده سیاستهای نسنجیده و مخربی هستند که از نیمه دوم دهه ۱۳۸۰ آغاز شد و عملا کشتی اقتصاد کشور را به گل نشاند. انتظار حل و فصل این مشکلات در یک دوره چهارساله، هم خوش خیالی است و هم بیانصافی.
پوپولیسم از وجود این مشکلات و از نارضایتیهای ناشی از آن بهره میگیرد و با حمله به وضعیت موجود، آن هم با چاشنی اغراق، میکوشد تا خود را ناجی اقتصاد کشور قلمداد کند. اما مشکل اصلی جامعه ما با پدیده پوپولیسم، در بیان مشکلاتی نیست که همه از آنها باخبرند. مساله اصلی، بیتوجهی عامدانه پوپولیستها به علل و عوامل پیدایش مشکلات موجود، دادن آدرسهای غلط در مورد مسوولان واقعی وضعیت کنونی و ادعای حل و فصل معجزهآسای این مشکلات به شیوههایی است که نهتنها علم اقتصاد که عقل سلیم نیز آنها را برنمیتابد.
خوشبختانه هنوز اکثر مردم فراموش نکردهاند که در نیمه دوم زمامداری دولت دهم، اقتصاد کشور در چه ورطه خطرناکی گرفتار شده بود. بیاعتنایی به ابتداییترین اصول تجربه شده علم اقتصاد، تدوین و اجرای سیاستهای نسنجیده و خسارت بار اقتصادی، تنش آفرینی و دشمن تراشیهای بیمورد، کاغذ پاره خواندن و عملا استقبال از تشدید تحریمها و البته فساد فراگیر و بیسابقه، اقتصاد کشور را به مرز فروپاشی نزدیک کرده بود.
آیا نیازی هست که با عدد و رقم، وخامت شرایط اقتصادی کشور در پایان دولت دهم را به اثبات رساند؟ آیا کاهش ۱۱ درصدی تولید ناخالص داخلی سرانه، یا سقوط ۲۳ درصدی درآمد ملی سرانه، فقط طی دوسال ابتدایی دهه ۱۳۹۰، در کنار تورمی که به مرز ۴۰ درصد در سال نیز نزدیک شد، برای نشان دادن وخامت بحرانی که اقتصاد کشور گرفتار آن بود، کفایت نمیکند؟ و آیا نارضایتی شهروندان از کاهش سهم شان از «کیک اقتصادی» کشور جای تعجب دارد؟
واقعیت این است که دولت یازدهم، اقتصادی به شدت بحرانزده و زیر تیغ شدیدترین تحریمها را از دولت دهم تحویل گرفت و اندکی بعد، سقوط درآمدهای نفتی امکانات مالی دولت برای ترمیم خسارتها را نیز به شدت محدود ساخت. هیچ کس ادعا نمیکند که مشکلات یاد شده طی چهار سال گذشته برطرف شدهاند و اقتصاد کشور در جاده رونق به پیش میتازد. اما این هم حقیقتی است که در همین دوره کوتاه، به برکت برجام، تحریمها به شدت محدود شدند، تورم تازنده مهار شد و اقتصاد کشور آرامشی را تجربه کرد که شرط لازم برای افزایش سرمایهگذاری و رونق تولید بود. از یاد نبریم که «تشکیل سرمایه ثابت» که از سال ۹۰ رو به کاهش نهاده و تا سال ۹۴ نیز این کاهش ادامه یافته بود، در سال ۹۵ به میزان قابلتوجهی افزایش یافت که نشانهای از خوشبینی نسبی تولیدکنندگان بود.
البته فعالان اقتصادی، بهویژه در حوزه تولید، انتظاراتی داشتند و دارند که هنوز برآورده نشده است. اما آنها بهتر از هر گروه دیگری میدانند که مشکلات ساختاری اقتصاد کشور ما که قدمتی چند ساله دارند و تنها در دورههای رونق نفتی آثار و عواقب آنها پوشانده میشود، عمیقتر از آن است که با طرحهای ضربتی و در مدتی کوتاه اصلاح شود. پوپولیستها البته به این مساله از زاویه دیگری مینگرند. آنها نه از مشکلات ساختاری اقتصاد کشور سخن میگویند و نه از ارتباط میان این مشکلات با بحرانهایی که هر از گاه از گوشهای سر بر میآورند، حرفی میزنند. اگر درآمد مردم کفاف گذران زندگی شان را نمیکند، وعده یارانه ۱۵۰ هزار تومانی را میدهند و اگر حتی ایجاد اشتغال ۷۰۰ هزار نفری در سال نیز نمیتواند از افزایش تعداد بیکاران جلوگیری کند، ایجاد ۵/ ۱ میلیون شغل در سال را وعده میدهند. اینکه یارانههای سه برابر شده از چه محلی باید تامین مالی شود یا اینکه در اوضاع و احوال کنونی با چه شعبدهای میتوان ۵/ ۱ میلیون شغل مولد در سال ایجاد کرد، سوالاتی است که نه پاسخش را میدانند و نه حتی نیازی به پاسخگویی برای این قبیل سوالات اساسی احساس میکنند.
بدبیاری آنها این است که مردم ما در گذشتهای نه چندان دور نیز وعدههایی از این قماش را شنیدهاند، عواقب خسارت بار آنها را شاهد بودهاند و تاوان سنگینی هم بابت خوشباوری خود پرداختهاند. ظاهرا پوپولیستها درنیافتهاند که اکثر رایدهندگان که بیشترین لطمه را از وعدههای دروغین و سیاستهای عوامفریبانه و فاجعهبار آنها خوردهاند، در مقابل خطر گزیده شدن دوباره از همان سوراخ، هشیار و تا حد زیادی مقاوم شدهاند.
با این همه، پوپولیستها هنوز امید خود به پیروزی را از دست ندادهاند. نقطه امید آنها جمعیتی است که آسمان و ریسمان را به هم میبافد تا ثابت کند که امکان اصلاحات معنیدار و بهبود وضعیت اقتصاد کشور وجود ندارد و در نتیجه رای آنها هیچ چیز را تغییر نخواهد داد. کاش این جماعت اندکی تامل میکردند و به ارتباط میان دامن زدن به تنشها، تحریمهای فلجکننده، بیثباتی اقتصاد کشور و باری گل آلود کردن آب برای ماهیگیری «خودمانیها» پی میبردند. کاش درمییافتند که بیتفاوتی و عدم مشارکت آنها در انتخابات، به هر عذر و بهانهای، ممکن است کفه ترازو را به نفع تفکری که امتحان خود را پس داده و با وعدههای فریبنده اما دست نیافتنی عملا راه اصلاحات اساسی اقتصاد را به روی خود بسته، سنگینتر کند. کاش این جماعت از هزینه سنگین بیاعتنایی به عبرتهای تاریخ آگاه میشدند.
ارسال نظر