سه سرچشمه شاهنامه
جریان سوم نیز که آن هم احتمال دارد ارتباط با بزرگان پارت یا اشکانی داشته باشد ولی در عین حال با اوستا نیز در ارتباط است، حلقه داستانی پهلوانان سیستان است. این سه جریان در هم تنیده شدهاند و روایت واحدی را تشکیل دادهاند که در شاهنامه و منظومههای حماسی بعدی آن را میتوان یافت. منابعی بودهاند و ما اسم این منابع را در متونی داریم. منابعی مانند شاهنامه بزرگ ابوالموید بلخی که شاهنامهای منثور بوده است. در آن شاهنامه بهطور مفصل درباره پهلوانان سیستان سخن گفته شده است و صاحب تاریخ سیستان از آن منبع برای معرفی این پهلوانان استفاده کرده است ولی شاهنامه ابوالموید بلخی به دست ما نرسیده است. البته در روایات خداینامهای که بهعنوان نمونه به تاریخ طبری رسیده است، چندان مفصل به حلقه داستانی سیستان پرداخته نشده است. میشود گفت بیشتر منظومههای حماسیای که پس از فردوسی به ما رسیده است به نوعی استمرار حلقه داستانی سیستان است. نمونه آن گرشاسبنامه است که اختلاف زمانی چندانی هم با فردوسی ندارد. گرشاسب نیای خاندان رستم است. یا نمونه دیگری که در این زمینه میتوان مورد توجه قرار داد بهمننامه است که داستان جنگ بهمن پسر اسفندیار با فرامرز و زال برای فتح سیستان است. قهرمان اصلی این داستان فرامرز پسر رستم است. در فرامرزنامه هم قهرمان پسر رستم است. در شبرنگنامه و منظومههای متاخری مانند جهانگیرنامه یا داستان زرینقبا که به تازگی منتشر شدهاند هم همین استمرار را میبینیم. این را هم باید مدنظر قرار داد که این حلقه داستانی ارتباطی هم با روایت شاهانی دارد که ما در شاهنامه توالیشان را میبینیم. به هر حال پهلوانان سیستان در زمان شاهی مشغول زیست پهلوانی خود هستند و روابطی هم با خاندانهای پهلوانی دیگری مانند خاندان توس و خاندان گودرز دارند که از خاندانهای مهم اشکانی نشات گرفتهاند. البته این انتخاب، انتخاب فردوسی نبوده است. انتخاب شاهنامه ابومنصوری بوده است. این انتخاب هم دلایل خود را داشته و اوضاع سیاسی زمان نگارش شاهنامه ابومنصوری احتمالا بر آن تاثیر گذاشته است؛ زیرا ابومنصور عبدالرزاق سپهسالار خراسان بوده است و تلاش داشته بر ضدسامانیان قیام کند و استقلالی را برای خود رقم بزند. از این منظر جالب است که در روایتی که به دست میدهد به سرگذشت یک خاندان پهلوانی چنین توجهی میکند.
ارسال نظر