نگاهی به روند رو به رشد ازدواج ایرانیها با افغانیها
ازدواج با افغانی، چرا؟!
عکس تزیینی است
دو کیسه گندم و یک گاو، دیگر کار تمام است و معامله انجام شده . پدر دختر راضی است و البته دختر. خانواده پسر هم خوشحالند هر چند که نمیدانند قضاوت مردم وقتی بشنوند عروسی افغانی گرفتهاند، چطور میشود.
مریم خباز
عکس تزیینی است
دو کیسه گندم و یک گاو، دیگر کار تمام است و معامله انجام شده . پدر دختر راضی است و البته دختر. خانواده پسر هم خوشحالند هر چند که نمیدانند قضاوت مردم وقتی بشنوند عروسی افغانی گرفتهاند، چطور میشود. اما پسر مشکلی ندارد و از اینکه خرج زیادی روی دستش نمانده راضی است. او کارگر یک چاپخانه است و ۳۰۰هزار تومان در ماه حقوق میگیرد. میگوید اگر بخواهد دختر هموطنش را بگیرد دستکم ۱۰میلیون تومان خرج برمیدارد ولی افغانیها به یکمیلیون تومان هم راضی میشوند، همان دو کیسه گندم و یک گاو. تازه او برای دختر، مهریه هم تعیین نکرده و به بهای گندم و گاو او را از پدرش خریده است.
میگوید زن افغانی خیلی قانع است و هرچه بگویی گوش میدهد، چشم و گوشش هم زیاد باز نیست و خیلی چیزها را نمیداند. او دختر را در کوچه پسکوچههای محله «امامزاده یحیی» پیدا کرده همان محل خوشنام و اصیل قدیم و کابل امروز.
افغانیها اینجا خیلی زیادند و در خانههای زهوار دررفته هفتاد، هشتاد سال پیش در خانوادههای چند ده نفره زندگی میکنند از پدربزرگ و مادربزرگ تا بچههای قد و نیم قد. آنها آنقدر خوب از روی چهرهشان شناخته میشوند که زیرکانهترین ترفندها هم آنها را از یک ایرانی نمایان میکند هر چند که با از دست دادن هویتشان لباسهای گشاد و سوزندوزیشان را با شلوار جین و مانتوی کوتاه عوض کردهاند. بعضیها میگویند ایرانی و افغانی مثل آب و روغنند و با هم قاطی نمیشوند ولی پسر که تازه ازدواج کرده میگوید «چرا، میشوند.»
او مثل اینکه استدلالهایی قوی پشت تصمیمش خوابیده، موضوع «ملیت» را پیش میکشد و گفتههای آنانی را که افغانیها را
قابل اعتماد نمیدانند رد میکند.
همه اینها شاید علتهای خوبی برای برگزیدن زن افغانی به همسری باشد ولی هرچقدر هم منطقی به نظر برسد هنوز هم خیلی از ایرانیها حاضر به ازدواج با افغانیها نیستند. به باور بسیاری از مردم، افغانیها بیشتر به درد همکاری میخورند تا همسری ولی آن عدهای که حاضر به وصلت با آنانند، میگویند پشتکار افغانیها و جدی بودنشان در کار علت خوبی برای ازدواج با آنها است. اما شاید این نگاه خوشبین فقط برای مردهای ایرانی مناسب باشد؛ چرا که قانون و مذهب دستشان را برای ازدواج با دخترانی از سراسر جهان باز گذاشته است. برابر قوانین کشور یک مرد ایرانی وقتی با دختری غیر ایرانی ازدواج میکند هیچ یک از حقوق و مزایای شهروندیاش را از دست نمیدهد به طوری که حتی قادر میشود زن و فرزندانش را نیز به راحتی به ایران بیاورد. ولی ورق بخت وقتی برمیگردد که یک پای معادله ازدواج، دختری ایرانی و پای دیگرش مردی خارجی میشود. برای قانونگذار هیچ فرقی ندارد که زن ایرانی با اتباع کدام کشور ازدواج میکند؛ چرا که به محض جاری شدن صیغه عقد، تابعیت ایرانی از روی زن برداشته میشود و او به همان جایی متعلق میشود که شوهرش از آنجا آمده است.
عشق بود یا اجبار
معلوم نیست جرقهاش از کجا زده شد. شاید فقط از یک نگاه شاید هم اجبار پدری برای فرستادن دختر جوانش به خانه بخت از روی فقر و تنگدستی یا شاید هم فروش زنی جوان به مردی بیگانه برای رهانیدن خانوادهای از بار مشکلات اقتصادی. ولی هر چه هست نتیجهاش عروس همسایه شدن دختر است و دربهدری و تولد فرزندانی بیهویت. زنی که بین ترک وطن و بریدن از ریشههای اجدادیاش و طلاق از شوهر خارجی و خداحافظی با فرزندانی که حاصل ازدواجش شده، میماند تا شاید راه سومی را انتخاب کند همان راهی که سالها است در حال رخ دادن است. زنی که قانون از او حمایت نکرده، زندگیاش پنهانی میشود و بدون آنکه جرات به ثبت رساندن ازدواجش را داشته باشد، تولد فرزندانی را شاهد میشود که نه هویتی دارند و نه شناسنامه. البته برای مردان خارجی بد هم نیست شاید معاملهای ارزان که به گرفتن اجازه اقامت در ایران منجر میشود؛ چرا که آنان میدانند در ماده ۵ قانون ورود و اقامت اتباع بیگانه یکی از شرایط صدور اجازه اقامت دائم، داشتن زن و فرزند ایرانی است. اما در این میان باز هم بازنده اصلی زن است. ماده ۱۰۶۰ قانون مدنی کشور ازدواج زن ایرانی با اتباع خارجی را به کسب اجازه مخصوص از طرف دولت موکول کرده بهطوری که به فرزندان زنان ایرانی که با مجوز رسمی با مردان خارجی ازدواج میکنند به شرطی که در ایران متولد شوند شناسنامه داده میشود. این قانون یعنی زنانی که از دولت اجازه رسمی نگیرند، نباید منتظر هیچ حمایتی باشند چرا که نه تنها نام فرزندانشان هیچگاه در شناسنامهشان ثبت نمیشود که حتی نمیتوانند اجازه اقامت دائم در سرزمین مادری را بگیرند. البته در سال ۸۱ تلاش شد تا مشکل این دسته از زنان و البته آنانی که فقط با اتباع افغانی ازدواج کردهاند با تمدید مدت اقامتشان در ایران برطرف شود ولی در همان زمان این مساله از نظرها دور ماند که دختران ایرانی نه فقط بامردان افغان که با تمامی مردهای همسایه ازدواج کردهاند.
مجلس چه کرد
اکنون آن دسته از خانوادههایی که از روی ناآگاهی یا از روی آگاهی اما به خاطر خلاص شدن از دست دخترانشان آنان را عروس همسایه کردهاند، ماندهاند و هزاران مشکلی که با دست روی دست گذاشتن قابل حل نیست. البته دامنه وسیع ازدواج زنان ایرانی با افغانها و رشد روزافزون آن سبب شد تا مجلس هفتمیها آستین بالا زده و به فکر اصلاح قانون ازدواج با اتباع بیگانه بیفتند.
ولی نتیجه بحثها همانی شد که قابل پیشبینی بود.در مجلس هفتم یک مشکل وجود داشت و آن استدلال نمایندگان مخالفی بود که میگفتند ازدواج زنان ایرانی با بیگانه سبب ورود سیل جمعیت خارجی به ایران و در نتیجه گسترش جمعیت کشور میشود. البته این عده از مخالفان فراموش کرده بودند که اگر سیل مهاجرت و گسترش جمعیت، استدلال محکمی برای پاک کردن صورت مساله است؟ چرا در مورد مردان این استدلال صدق نمیکند و آنان به راحتی میتوانند با زنان هر قاره و هر دین و مسلکی ازدواج کنند.
حال بد نیست قانونگذاران به آمارهایی که مسوولان مربوط با اتباع خارجی ارائه میدهند نیز توجه کنند. گفته میشود مهاجران افغانی تاکنون بیش از ۳۰هزار ازدواج در ایران داشتهاند که تولد هزاران فرزند بیهویت نیز نتیجه آن بوده است. این در حالی است که بیش از ۸۰۰هزار نفر از افغانها ادعای تابعیت ایرانی دارند که بیش از ۱۶هزار نفر از آنها پروانه اشتغال دارند و بیش از ۸۰۰هزار فرصت شغلی در کشور را اشغال کردهاند. این در شرایطی است که طبق آمار سازمان زندانها ۱۳درصد قتلها در کشور به وسیله افغانها انجام میشود و آنها چهار بار بیشتر از ایرانیها مجرمند. این آمارها وقتی اهمیتش جدیتر میشود که به گفته محمد حسن صالحی مدیر کل وقت اشتغال اتباع خارجی وزارت کار و امور اجتماعی کشورمان نیز نگاهی کنیم. او گفته است «اتفاقاتی که در سه دهه اخیر در کشور رخ داده موجب هجوم سیلآسای مهاجران عراقی و افغانی به ایران شده است؛ اما افغانهایی که با هدف نرفتن به کشورشان در ایران حضور دارند با گرایش و اقدامات سازمانی در ایران فعالیت دارند.» به گفته او «افغانها به سرعت در حال زاد و ولد هستند و در ۲۰ سال آینده جمعیتشان ۱۰ برابر میشود این در حالی است که اگر نوع جرایم آنها در گذشته به صورت فردی بوده امروزه جرائم سازمانی و گروهی انجام میدهند.»
در چنین شرایطی است که ازدواج دختران متعلق به خانوادههای بیبضاعت ایرانی با افغانها شکل میگیرد. در ابتدای سال ۲۰۰۸ میلادی حضور ۹۱۰ هزار پناهنده نامنویسی شده افغانی در کشور به ثبت قانونی رسیده که به طور قطع این آمار با توجه به کسانی که از مسیرهای غیر قانونی وارد ایران شدهاند، بیش از این تعداد خواهد بود.کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان البته به خاطر میزبانی از این حجم وسیع از افغانیها ایران را همواره مورد قدردانی قرار داده و برنامههایی را برای رفاه حال افغانها پایهریزی کرده است. این کمیساریا که از سال ۱۹۹۲ فعالیتش در کشورمان را گسترش داده همواره مراقب است تا ضمن حمایت از حقوق افغانها از این مساله نیز مطمئن شود که دولت ایران آنها را مجبور به بازگشت به کشورشان نکند. شاید این برنامه سازمان ملل است که سبب شده در شش ماهه نخست سال ۲۰۰۸ تنها ۱۵۰۰ نفر از افغانیها به کشورشان بازگردند. این در شرایطی است که گویی کمیساریای عالی پناهندگان، ضایع شدن حقوق زنان ایرانی در پی ازدواج با آنها و درگیر بودن افغانها در بیشتر پروندههای جنایی را از یاد برده است.
البته به یقین، این کمیساریا مسوول حمایت از حقوق زنان ایرانی نیست چرا که آن زمان که دولتمردان، سیاست درهای باز را برگزیدند باید به سرانجام ورود بیرویه اتباع افغان به کشور میاندیشیدند.
ارسال نظر