نگاهی به تاریخ نگاری در عصر چپاول مغولان(۲)
روایت ویرانی
امین تریان: روز گذشته بخش نخست از مقاله «نگاهی به تاریخ نگاری در عصر چپاول مغولان»را خواندید. اینک بخش دوم (پایانی) این مقاله را می خوانید که در آن نمونه هایی از کتاب های تاریخی این دوره و ویژگی های خاص آنها بررسی می شود. چنگیزنامه یا شهنشاهنامه: این تاریخ منظوم اثر احمد تبریزی است و مشتمل بر ۱۸ هزار بیت و متضمن حوادث تاریخ مغول تا سال ۷۳۸ هجری است. این منظومه به نام سلطان ابوسعید موشّح شده و در بحر متقارب به شیوه شاهنامه فردوسی سروده شده است[۱].
تاریخ منظوم: این اثر منظوم تاریخ مغول از آغاز دوره اسطورهای و افسانهای آن قوم تا سلطان اولجایتو است.
امین تریان: روز گذشته بخش نخست از مقاله «نگاهی به تاریخ نگاری در عصر چپاول مغولان»را خواندید. اینک بخش دوم (پایانی) این مقاله را می خوانید که در آن نمونه هایی از کتاب های تاریخی این دوره و ویژگی های خاص آنها بررسی می شود. چنگیزنامه یا شهنشاهنامه: این تاریخ منظوم اثر احمد تبریزی است و مشتمل بر ۱۸ هزار بیت و متضمن حوادث تاریخ مغول تا سال ۷۳۸ هجری است. این منظومه به نام سلطان ابوسعید موشّح شده و در بحر متقارب به شیوه شاهنامه فردوسی سروده شده است[۱].
تاریخ منظوم: این اثر منظوم تاریخ مغول از آغاز دوره اسطورهای و افسانهای آن قوم تا سلطان اولجایتو است. نویسنده تاریخ منظوم یعنی شمسالدین کاشانی بر اساس تاریخ مغول یا تاریخ مبارک غازانی به سرایش اثرش پرداخته است.[۲]
تواریخ عمومی
الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (۵۵۶-۶۳۰ ه.ق) نویسنده این اثر است. الکامل تاریخ عمومی جهان تا سال ۶۲۸ و به زبان عربی است. نوشته ابن اثیر درباره فتوحات مغولان از لحاظ بیان و شرح وقایع بسیار بااهمیت است. وی همچنین شرح حوادث حکومت قراختائیان - نخستین حکومت ترک مسلمان در آسیای مرکزی- را در اثر خود آورده است. نویسنده در بخش خوارزمشاهیان اطلاعات ارزشمندی در اختیار خواننده قرار میدهد. ابناثیر از بسیاری از منابع مانند تاریخ طبری، تجارب الامم ابن مسکویه و فتوح البلدان بلاذری استفاده کرده است[۳].
جامع التواریخ: خواجه رشیدالدین فضلالله (۶۴۵-۷۱۸) نویسنده این اثر، وزیر سه پادشاه بزرگ غازان، الجایتو و ابوسعید بود.
رشیدالدین فضلالله به زبانهای فارسی، عربی، مغولی، ترکی، عبری و شاید چینی مسلط بود و در زمینه علوم گوناگون تبحر داشته است[۴]. رشیدالدین فضلالله به فرمان غازانخان نگارش جامع التواریخ را آغازید. تاریخ او حوادث عالم را تا روزگار خود و تاریخ مغول را تا سال ۷۰۳ یعنی وفات غازان در بر دارد. رشیدالدین عزم آن داشت که تاریخ سلطان الجایتو را نیز بنویسد و ضمیمه جلد سوم کند، اما محتمل است که به دلایلی نتوانستهاست این منظور را به انجام برساند. بهعلاوه، بحث درباره سلطانی که در حال حکومتکردن بود هدفی جز ستایش نمیتوانست داشته باشد و انجام چنین منظوری که درباره غازان به نسبت آسان بود، درباره الجایتو که شکوه ایلخان پیشین را نداشت، مشکل بود[۵].
منابع رشیدالدین را میتوان به دو دسته کلی شفاهی و مکتوب تقسیم کرد: منابع شفاهی او سخنان پولاد چینگ سانگ سفیر دربار قاآن در دربار غازان، حکمای ختا و تاتار مانند یسامی و مکسون و شخص غازانخان است. منابع مکتوب رشیدالدین که کمتر به آنها اشاره کردهاست با مقابله با دیگر آثار شامل این کتابها است: تاریخ طبری، تاریخ عتبی، راحه الصدور راوندی، مشارب التجارب ابن فندق، جهانگشای جوینی و تحقیق ماللهند بیرونی[۶].
رشیدالدین کار گردآوری مواد و مطالب درباره تاریخ اسلام و تاریخ ایران (جدای از تاریخ ترک و مغول) که اغلب رونوشت یا اقتباساتی از کتابهایی است که تا آن زمان تالیف شده بود[۷] بر عهده معاونان و دستیاران خود گذاشته بود. این بخشها به وسیله رشیدالدین بررسی نشده و در نتیجه مطالب بدون ویرایش و پیرایش، بدون ارزش تحقیقی و تاریخی و با سبکهای متفاوت وارد جامع التواریخ شده است؛ به همین علت تمام ارزش تالیف رشیدالدین به مجلد نخست آن یعنی تاریخ خاص مغول است و مجلد دوم آن به استثنای برخی قسمتها مانند تاریخ فرنگ و روم و تاریخ پاپها که متضمن فراید و حاوی مطالب بدون سابقه قبلی نسبت به دیگر کتب تاریخ است، ارزشی ندارد[۸].
اثر رشیدالدین برای عصر ایلخانان اگرچه مهمترین منبع است، اما منحصر به فرد نیست. تاریخ وصاف گزارشهای او را تکمیل و گهگاه نیز تصحیح میکند. رشیدالدین به دلیل رابطه نزدیک با غازان و الجایتو، ناگزیر بود برخی وقایع را گزارش نکند یا آن را جرح و تعدیل کند. او اقدامات ویرانگر چنگیزخان و جانشینان وی را آنطور که مورخان همعصر آنان چون ابن اثیر و نسوی به تفصیل بیان داشته بودند، شرح نمیدهد. رشیدالدین در توصیف وقایع هرچه به زمان خود نزدیکتر میشود، بیشتر ملاحظه هیات حاکمه مغول را میکند. به این سبب باید بخش سلطنت غازان را در اثر وی با قید احتیاط مطالعه کرد. برای نمونه تقتغاخان دشت قپچاق در سال ۱۳۰۱م. مدعی فرمانروایی نواحی قفقاز - که عملا جزو قلمرو ایلخان بود - شد، بیآنکه موفقیتی به دست آورد؛ رشیدالدین اصلا از این ادعا ذکری نمیکند. شاید او چنین ادعایی را در برابر ولینعمت خود ننگآور میدانست؛ یا فرمانروایی «بایدو» را که در سال ۶۹۴ ه.ق. به دست غازان برچیده شد، مسکوت میگذارد و او را غاصبی جلوه میدهد که پس از قتل گیخاتو میخواسته است به تاج و تخت فرمانروایی دست اندازد، اما موفق نشده است[۹].
مجمع الانساب: محمدبن حسین بن ابی بکر شبانکارهای از مردم شبانکاره فارس است که در حدود سال ۶۹۷ در همان شهر زاده شده و از شعرای دربار ابوسعید ایلخان بوده است. وی در سال ۷۳۳ آغاز به نگارش مجمعالانساب کرد و آن را در ۷۳۶ به پایان رساند و به خواجه غیاثالدین تقدیم کرد تا به عرض سلطان برسد اما پیش از آن، ایلخان فوت کرد و در غارت ربع رشیدی نسخه اصلی این کتاب از بین رفت. شبانکارهای بار دیگر در ۷۴۳ به نگارش کتاب خود پرداخت و این بار رویدادهای دوران ابوسعید را نیز بر آن افزود[۱۰]. کتاب تاریخی عمومی از روزگار آدم تا دوران مغول است.
در مجمع الانساب در باب تاریخ محلی شبانکاره، هرمز و لرستان مطالبی دیده میشود که در سایر کتابها نیست. پندنامه سبکتکین غزنوی به پسرش سلطان محمود در کمتر کتابی به این تفصیل دیده میشود[۱۱]. شبانکارهای این کتاب را به زبان ساده و با استفاده از واژههای متداول زمان خود نوشته است[۱۲].
شبانکارهای به برخی از منابع مورد استفاده خود در نگارش اثرش اشاره کرده است. آن منابع اینها است: تاریخ یمینی، قابوسنامه کیکاوس بن وشمگیر، کلیله و دمنه، پندنامه کیکاوس بن وشمگیر، جامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی و تاجنامه صابی[۱۳].
شبانکارهای در مقدمه اثرش در باب فواید تاریخ به این موارد اشاره میکند: «یکی آنکه علم دین و تفسیر کلام مجید از آن دانسته شود»، دوم «هر کس از ملوک و سلاطین که در اخبار ملوک و گذشتگان نیکو تامل کند، بداند که بزرگان پیشین، تحمل مشقتها کردهاند و چه رنجها خورده تا کار جهان را به حسن تدبیر راست داشته و چون احوال نکبت شخص بزرگی بخوانند که خلل کار او از چه بوده یا سبب دولت پادشاهی معلوم گردد که زندگانی او به چه وجه بوده تا شایسته سلطنت شده و این مطامع از آن اجتناب واجب داند و بر این اقدام نماید، لاکلام(لاجرم) فایده یابد.» [۱۴]
تقسیمبندی مجمع الانساب به اقسام، طبقات، گروهها و طایفهها بسیار پیچیده، اما بسیار ناقص است. بعضی بخشها به طور کلی حذف شده و بعضی دیگر کوتاهتر از آن است که بتوان از آن استفاده کرد. برخی سلسلهها نیز فقط فهرستی از نامشان ارائه شده است[۱۵].
تاریخ کبیر یا نهایه الارب فی فنون الادب: اثر امام شهابالدین احمد بن عبدالوهاب بن محمد بن عبدالدائم البکری النُّویری (متوفی سال ۷۳۲)، در ۳۰ جلد است[۱۶].
تاریخ گزیده: این کتاب اثر حمدالله مستوفی است. نویسنده به حرفه آبا و اجدادی خود، یعنی مستوفیگری میپرداخت. کتاب او از شش باب و فصلهای متعدد و متنوعی تشکیل شده که در هر فصل آن موضوعی خاص را بیان کرده است. باب چهارم و فصل دوازدهم کتاب درباره پادشاهان مغول است[۱۷].
منبع اصلی حمدالله مستوفی، جامع التواریخ بوده است[۱۸]. مستوفی کتاب خود را «گزیده» این کتابها میداند: سیر نبی و قصص النبیاء، رساله قشیری، تذکره والانبیاء تجارب الامم، مشارب التجارب، دیوان النسب، تاریخ طبری، تاریخ ملوک الارض و الانبیاء حمزه اصفهانی، الکامل ابن اثیر، زبده التواریخ کاشانی، نظام التواریخ قاضی ناصرالدین بیضاوی، عیون التواریخ خازن بغدادی، المعارف ابن قتیبه دینوری، جهانگشای جوینی، ترجمه تاریخ عتبی، شاهنامه فردوسی، سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری، مجمع آثار الملوک قاضی رکنالدین خویی، استظهار الاخبار قاضی احمد دامغانی و جامع التواریخ رشیدالدین فضلالله[۱۹].
حمدالله مستوفی اثر دیگری به نام ظفرنامه دارد. در آن اثر کوشید تاریخ عمومی مفصلی را از هجرت پیامبر اسلام(ص) تا زمان خود منظوم سازد و در حقیقت حماسه حکیم ابوالقاسم فردوسی را تکمیل کند. اساس این تاریخ منظوم، تاریخ مغول رشیدالدین فضلالله است[۲۰]. این منظومه در ۷۵ هزار بیت در بحر متقارب سروده شده است. سرایش ظفرنامه در سال ۷۳۵ هجری به پایان رسیده است[۲۱].
مستوفی به جغرافیا نیز علاقهمند بود و به نگارش نزهه القوب در این زمینه پرداخت.
تاریخ بناکتی (روضه اولی الالباب فی معرفه التواریخ و الانساب): این کتاب اثر داوود بناکتی است. داوود بناکتی از شهر بناکت بر کنار سیحون است. او از ادیبان و شاعران عهد غازان، اولجایتو و ابوسعید بود.
این تاریخ عمومی در سال ۷۱۷ تالیف شده و تاریخ را از آفرینش آدم تا به تخت نشستن ابوسعید در بر دارد. این کتاب برخلاف دیگر تواریخ اسلامی، شامل شرح مبسوط و دقیقی از احوال ملل غیرمسلمان مثل یهودیان، عیسویان، چینیها و مغولهاست. بناکتی در نگارش اثرش از چند کتاب تاریخی بهویژه جامع التواریخ بهره برده است. بهعلاوه اطلاعاتی را از غازان و درباریان کسب کرد[۲۲].
کتاب دارای نثری ساده است. مطالب کتاب با نظم خاصی در فصول گوناگون گرد آمده و رویدادهای تاریخی با قید ماه و سال و گاهی روز درج شده است[۲۳].
مختصرالدول: گریگوریوس (غریغوریوس) ابوالفرج بن اهرون معروف به ابن العبری در سال ۶۲۴ در شهر ملطیه پایتخت ارمنستان زاده شد. به مقام اسقفی نیز رسید. او در ۶۰ سالگی در مراغه درگذشت[۲۴]. دو اثر تاریخی دارد: تاریخ عام سریانی[۲۵] و مختصر الدول به عربی. تمامی آنچه ابن عبری در اثر سریانی خود، درباره تاریخ خوارزمشاهیان، اسماعیلیه و مغول آورده است به نقل از جهانگشای جوینی است و در مختصرالدول که به زبان عربی است برخی فصول را به طور کامل یا خلاصه از جهانگشا نقل و ترجمه کرده است بدون آنکه به منبع سخن خود اشاره کند[۲۶]. منابع او در نگارش مختصرالدول، آثار ابن هشام، علی بن حسین مسعودی، یعقوبی ابن اثیر بوده است[۲۷].
ارزش تاریخ عام سریانی در تشریح اوضاع زمان خود و بهویژه اوضاع مسیحیان است. با خواندن اثر وی میتوان بهروشنی، نقش مسیحیان را در قلمرو ایلخانان دریافت[۲۸]. ابن عبری چون خود حکیم، طبیب و منجم بود، زندگی حکما، اطبا و منجمان را ذکر کردهاست و از این جهت مختصر الدول او منبع خوبی است. مختصرنویسی و خودداری از درازگویی از دیگر نکات مثبت این اثر است. نویسنده خود شاهد حوادث زمان مغول بودهاست از این جهت نوشتههای او بهترین مدرک تاریخی آن عهد محسوب میشود[۲۹].
ابن عبری در مختصر الدول بسیاری از اخبار مربوط به مسیحیان را حذف کرده است؛ در حالی که وجود این اخبار یکی از محاسن بزرگ کتاب سریانی است. نویسنده به کتب عهد عتیق و عهد جدید اعتماد میکند و مطالبی را عینا و بدون تحقیق ذکر میکند، مثلا مطالب اغراقآمیزی از تورات مبنی بر طول عمر انسانها را ذکر کرده است[۳۰]. به گفته ابن عبری، در مختصرالدول تنها به مسائلی میپردازد که «ذکر آن دارای یکی از دو فایده ترغیب یا ترهیب در امور مربوط به حکمرانان و حکما و خیر و شر آنها بوده باشد.» [۳۱]
طبقات ناصری: نویسنده این اثر قاضی منهاجالدین سراج در سال ۵۸۹ ه.ق متولد شد. او با دربار سلاطین غور (آل شنسب) محشور بود؛ اما اثر خود را در سال ۶۵۷-۶۵۸ هجری به نام ناصرالدین محمودشاه از سلاطین هند تالیف کرد و به همین دلیل آن را طبقات ناصری نامید. نویسنده ناظر حوادث تاریخی اوایل خروج مغول بود[۳۲]. کتاب در دو جلد نوشته شده و شامل ۲۳ طبقه در تاریخ انبیا و خلفا و ملوک عجم و غیره در تاریخ ایران و هند دوره اسلامی است[۳۳].
اثر جوزجانی حاوی اطلاعات تازه نیست؛ اما گزارشهای ابن اثیر و نسوی را درباره ویرانگری مغولان تایید میکند[۳۴]. با این وجود گزارشهای وی درباره غزنویه، ملوک غور و خوارزم اهمیت ویژهای دارد[۳۵].
کتاب با نثری ساده نوشته شده است. در این کتاب واژههای مغولی برای نخستین بار وارد زبان فارسی شده است[۳۶].
نظامالتواریخ: این کتاب اثر ابوالخیر ناصرالدین عبدالله بن عمر معروف به قاضی بیضاوی است. نویسنده اهل بیضای فارس بوده و در شیراز سمت قاضی القضاتی داشته است. بیضاوی از فقها و مفسرین بزرگ عالم اسلام به شمار میرفت. وی در ۶۸۵ در تبریز درگذشت. نظام التواریخ خلاصهای از اخبار تاریخی است که در سال ۶۷۴ هجری به فارسی نوشته شد. کتاب در چهار قسمت دربردارنده تاریخ عمومیتا ۶۷۴ هجری بهویژه اخبار قهستانیان یا ملاحده(کافران) است. این کتاب بهرغم اختصار به دلیل آنکه نویسنده آن اهل فارس بوده و اشراف کاملی به تاریخ فارس داشته است، یکی از منابع مهم فارسشناسی است[۳۷].
بیضاوی شافعیمذهب بود و این گرایش در سراسر کتاب، بهویژه بخش سوم دیده میشود[۳۸]. وی درباره دلیل نگارش این اثر میگوید: «چون باری تعالی - جل و علا - توفیق داد تا در هر فنی از علوم دینی عجاله الوقت را در ریعان(عنفوان) شباب به تحریر پیوست، خواستم تا در علم تاریخ که معظم کتب الهی و صحاف آسمانی به ذکر آن مشحون است و فواید دین و دنیا در مطاوی آن مضمون، تجارب احوال گذشتگان، ارباب تدابیر را مرشدی مشفق و تدبیر حوادث و وقایع ایشان، راهروان را مذکری صادق، مختصری سازم مشتمل به ذکر مشاهیر انبیاء و اکابر علماء و سلاطین عظام و ملوک کرام و شطری از احوال ایشان بر وجه ایجاز بیان کنم.
نظام التواریخ، دارای نثری ساده است.
پینوشت:
[۱] مرتضوی، پیشین، ص ۵۵۷.
[۲] همان، صص۵۹۱ و ۵۹۳.
[۳] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۸.
[۴] مرتضوی، پیشین، ص ۴۶۱.
[۵] همان، ص ۴۸۵.
[۶] همان، صص ۴۴۶-۴۸.
[۷] عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعداز اسلام، چ۱۰، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۳، ص ۳۵.
[۸] مرتضوی، پیشین، ص ۴۵۰.
[۹] اشپولر، پیشین، صص ۷-۸.
[۱۰] محمد بن علی بن شبانکاره ای، مجمع الانساب، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۵ (پیش گفتار مصحح).
[۱۱] همان، صص ۳۶-۴۱.
[۱۲] همان، صص ۹-۱۰ (پیش گفتار مصحح).
[۱۳] همان، صص ۱۱-۱۲ (پیش گفتار مصحح).
[۱۴] شبانکاره ای، مجمع الانساب (نیمه اول)، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۱، صص ۱۵-۱۶.
[۱۵] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۹.
[۱۶] مرتضوی، پیشین، ص ۳۹۷.
[۱۷] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۱.
[۱۸] مرتضوی، پیشین، ص ۳۸۰.
[۱۹] حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوائی، چ۴، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۱،صص ۶-۷.
[۲۰] مرتضوی، پیشین، ص ۵۶۰.
[۲۱] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۷.
[۲۲] داوود بناکتی، تاریخ بناکتی روضة اولیالالباب فی معرفة التواریخ والانساب، به کوشش دکتر جعفر شعار، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۴۸، ص چهارده.
[۲۳] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۰.
[۲۴] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۲۰.
[۲۵] یا Chronicon Syriacum
[۲۶] جوینی، پیشین، ص عط.
[۲۷] غریغوریوس ابوالفرج اهرون ابن العبری، ترجمه تاریخ مختصر الدول، مترجمین محمدعلی تاج پور و حشمتالله ریاضی، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۴، ص ۱۲(مقدمه مترجمین).
[۲۸] اشپولر، پیشین، ص ۱۲.
[۲۹] ابن عبری، پیشین، ص ۱۳ (مقدمه مترجمین).
[۳۰] همان، صص ۱۲-۱۳ (مقدمه مترجمین).
[۳۱] همان، ص ۲۹.
[۳۲] بهار، پیشین، ص ۵۷.
[۳۳] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۷.
[۳۴] اشپولر، پیشین، ص ۱۷.
[۳۵] بهار، پیشین، ص ۵۸.
[۳۶] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۷.
[۳۷] قاضی ناصرالدین بیضاوی، نظام التواریخ، به کوشش میرهاشم محدث، تهران:بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۲، ص دوازده.
[۳۸] همان، ص بیست وسه.
ارسال نظر