نگاهی به یک سفرنامه اقتصادی و مردمشناختی در دوران ناصرالدین شاه
زمانه عسرت و پریشانی
گروه تاریخ اقتصاد- فریماه فلاحی: سنت سفرنامه نویسی از اوایل دوره قاجار بهدلیل آشنایی ایرانیان با آثار جهانگردان اروپایی - بهخصوص کسانی که شرق را دیده و آن را توصیف کرده بودند- به راههای تازهای کشیده شد. مطالعه سفرنامههای سیاحان و بهخصوص ماموران انگلیسی در ایران دوره قاجار نشانگر این موضوع است که آنها اصولا سفرنامهها و گزارشهای ماموران پیش از خود را مطالعه کرده و بدون آشنایی با آنها که در واقع بیانگر راه و رسم و منش مردم ایران بوده است، به منطقه ماموریت خود وارد نمیشدهاند. نکته بسیار مهمی که در آثار این افراد دیده میشود، دقت و توجه زیاد آنها به شیوه زندگانی مردم عادی و نوع معیشت و مسائل و مشکلات اقتصادی در چهار گوشه ایران است.
گروه تاریخ اقتصاد- فریماه فلاحی: سنت سفرنامه نویسی از اوایل دوره قاجار بهدلیل آشنایی ایرانیان با آثار جهانگردان اروپایی - بهخصوص کسانی که شرق را دیده و آن را توصیف کرده بودند- به راههای تازهای کشیده شد. مطالعه سفرنامههای سیاحان و بهخصوص ماموران انگلیسی در ایران دوره قاجار نشانگر این موضوع است که آنها اصولا سفرنامهها و گزارشهای ماموران پیش از خود را مطالعه کرده و بدون آشنایی با آنها که در واقع بیانگر راه و رسم و منش مردم ایران بوده است، به منطقه ماموریت خود وارد نمیشدهاند.
نکته بسیار مهمی که در آثار این افراد دیده میشود، دقت و توجه زیاد آنها به شیوه زندگانی مردم عادی و نوع معیشت و مسائل و مشکلات اقتصادی در چهار گوشه ایران است. به همین دلیل در بیشتر اوقات سفیر مردم برای رساندن شکایات و دادخواهیشان نزد حکام، فرمانروایان و حتی سلاطین بودهاند. بنابراین در بیشتر سفرنامههای این دوره تاریخی (قاجار) شکایات محلی و شکوهنامه و نارضایتیهایشان از حکام وقت بهویژه از شیوههای ناعادلانه مالیاتگیری به چشم میخورد. از این رو، کاوش و جستوجو در این متون یکی از اساسیترین قدمها برای بررسی تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایران آن دوره است.
در این مقاله یکی از دو سفرنامههایی که توسط سیدعلی آل داوود تصحیح شده و در کتاب «دوسفرنامه از جنوب ایران در سالهای ۱۲۵۶ ه.ق - ۱۳۰۷ ه.ق» (۱۲۱۹ - ۱۲۶۹ش) توسط انتشارات امیرکبیر در سال ۱۳۶۸ منتشر شده است، بررسی میشود.
این سفرنامه بر اساس دو نسخه موجود در کتابخانه ملی و کتابخانه مجلس تصحیح شده است. به نظر میرسد که نسخه کتابخانه ملی نسخه اصل است و در کتابخانه سلطنتی وقت نگهداری میشده است و صفحه نخست آن مهر ناصرالدینشاه را دارد. هر دو نسخه فاقد نام نویسنده و تاریخ تحریر هستند. با مطالعه متن مشخص میشود که نویسنده یکی از دیوانیان عصر محمدشاه قاجار است که به دستور وی روز ۲۷ جمادی الاول سال ۱۲۵۶ ه.ق (۵ مرداد ۱۲۱۹ ش) از اصفهان به سمت شیراز حرکت کرده و از آنجا راه بوشهر را در پیش گرفته، سپس به گناوه و عسلویه و بندر دیلم و نواحی دشتی و دشتستان رفته است و سفر او بعد از ورود به بندر شیو، پایان مییابد. با توجه به تاریخهای ثبت شده توسط نویسنده روشن است که مسافرتش حدود یکسال طول کشیده. در این سفر وضعیت جغرافیایی و راهها نیز بهخوبی ترسیم شده است و چون نگارنده از فن نقشهبرداری مطلع بوده، نقشههایی نیز از مسیر و شهرهای بزرگ ترسیم کرده است.
نویسنده سفرنامه از صاحب منصبان نظامی یا یکی از مهندسان وابسته به قشون وقت بوده و مهمترین جنبه ماموریت و هدفش از این سفر، شناسایی راههای داخلی و قابل استفاده نظامی در مواقع لزوم بوده است. وی هنگام عبور از بندر دیلم علت ماموریت خود را در مواجهه با یکی از طاغیان وقت چنین شرح میدهد: «... با خود خیال کرده بود که شاید جان نثار آمده که با ایشان جدال و نزاع کنم، لیکن به او خاطرنشان نمودم که سرکار قبله عالم... البته صدهزار نوکر صاحب منصب مانند من دارد که هرکدام از آنها مامور خدمتی هستند... علی هذا القیاس این غلام مامورم که سرحدات را ممیزی کنم...»
بررسی محتوای این سفرنامه ما را با حقایق آغاز تسلط دولتهای خارجی آشنا میسازد، از جمله مطالبی، نویسنده در دوران اقامت خود در بوشهر درباره انگلیسیهای مقیم آنجا نوشته، ضمن گوشزد کردن خطرات آینده از حضورشان از چگونگی مقاومت مردم و حکام محلی و بیخبری شاهان قاجار از سیاستهای دولتهای استعمارگر کم و بیش سخن گفته است.
«... و حکایت توقف حضرات [انگلیسیها] در بوشهر بسیار خبط بود و عاقبت نداشت. چنانچه در حین حیات خاقان مغفور... چندین دفعه خیالات عدیده کرده و بهطور اشتباه فرمان قضا جریان صادر و مشعر بر اینکه ایشان براً و بحراً جدا باشد...».
این سفرنامه تقریبا یکسال بعد از قضایای هرات و تهدید انگلیسیها مبنی بر حمله به ایران و تصرف بوشهر به رشته تحریر در آمده است. نویسنده با توصیفات قوی و جزئی نگری خاص خود فضای شهرها و روستاهای طول مسیر را به خوبی توصیف کرده است، به گونهای که حتی معماری بناها و کاروانسراها را به خوبی نشان مخاطب میدهد.
از اشارات و نمونههای ذکر شده در این سفرنامه، بی کفایتی دولت مرکزی و خودسری حکام محلی و جور آنها بر رعیت و زیردستان است. برای نمونه نویسنده در روزشمار نوزدهم تا بیست وهفتم سال ۱۲۵۶ (۲۸ تیر تا ۵ مرداد ۱۲۱۹ ش) که به سمت مهرآباد ابرقوه در حرکت بوده، مینویسد: «بعد از حرکت از شهر ابرقوه روانه قریه «مهرآباد» منمحال شهر مزبور (جمادیالثانی) شدیم. مسافت این راه دو فرسنگ است و کل شش دانگ قریه مذکور ملک طلق یک نفر از نوادههای مرحوم عبدالرضا خان یزدی است و جمعیت آن به قدر سیصد خانوارند و آدمی یوم هشتم شهر مزبور به جهت آوردن وصول مواجب به اصفهان و به جهت اخذ تنخواه برات الی بیست و هفتم در آنجا متوقف شده. ثانیا میرزا قاسم خان مذکور ساخت که یک هزار تومان پیشکش به معتمدالدوله داده که یکسال حاکم ابرقوه باشد. پانصد تومان آن را رد کرده و پانصد تومان تتمه را حکم شده که بدهم و...».
از استماع این حکایت حیرت بر حیرت افزود که چرا باید حکام، ولایت رعیت پرور پادشاه دین پرور را بفروشند. به میرزا قاسم خان گفتم که باید زود حرکت و خدمات دولت را انجام بدهم.»
وی در ادامه میافزاید که «ظهور این افعال و صدور این اعمال ظاهرا خلاف قانون مملکتداری باشد که عمال و ضباط و حکام مطمئن از حکومت و عاملی و ضابطی خود نباشند و این فقره باعث میشود که رفته رفته ولایت پادشاه خراب و رعیت فراری و دولت بدنام...».
او در روز نهم ماه رجب ۱۲۵۶ (۱۵ شهریور ۱۲۱۹ ش) به شیراز رسیده و تا روز پنجم ماه ذیحجه همان سال (به مدت۵ ماه) در آنجا توقف کرده است و میگوید: «بعد از ورود به شیراز از بهشت طراز به جهت برداشتن نقشه مدت پنج ماه توقف و آنچه به دقت و اهتمام حومه و محلات شهر ملاحظه شده در این اوراق تحریر شد...».
وی شهر شیراز را دارای ۶ دروازه و ۱۰ محله معرفی میکند و کل جمعیت آن را سی هزارنفر برآورد کرده و آن را به تایید و مهر کدخداهای محلات آن میرساند و میگوید: «اکثر اهالی این بلد ارباب صنایع و کمالات صوری و معنوی هستند.»
سپس هر محله را با ذکر نام و جزئیات بنا و ساختمانها، بازارها و جمعیت و... با اعداد و ارقام مشخص میکند که از آن جمله است؛ محله درب شاهزاده، محله میدان شاه، محله سوقالطیر، محله اسحاق بیک، محله بالا کند، محله درب مسجد (ضمنا یادآوری میکند که اهالی این محله همگی از مشایخ و تجار هستند.) محله سرباغ، محله سنگ سیاه، محله سردزدک و محله لب آب. سپس به اصل حومه شیراز میرسد که بعد از وصف زیباییهای بیبدیل طبیعی آنجا به زراعتهای بیشمار و باغهای آباد اشاره میکند و البته از ذکر این نکته نیز غافل نمانده که با وجود آبادانی این سرزمین «رعایای اغلب دهات آنجا به واسطه عدم تسعیر و برنیامدن از عهده حقوق دیوانی پراکنده و بعضی دهات بی نسق مانده...».
اشاره به قنوات بسیار در اطراف شهر از نکات قابل توجه است، چیزی که در همین سفرنامه آمده و در جنوب کشور فقدانش بسیار احساس میشده و مردم از این بابت در رنج و سختی بودهاند.
«مجرای قنوات مزبوره که در زمان دولت زندیه تعمیر شده... و چنانچه هر ساله معادل پانصد تومان حسب التخمین اخراجات تنقیه قنوات مزبوره شود، هر آینه شرب به قدر کفایت حاصل و دیوان و رعایا نیز از آن منتفع خواهند شد...».
توجه نگارنده به راهها و مسیرهای عبور و مرور در هر منطقه، نگاه نظامی او و نوع ماموریتش را در این طی الارض اثبات میکند، بهگونهای که در جای جای سفرنامهاش به بررسی راههای مناسبتر برای عبور و مرور قشون نظامی میپردازد و روشن است که دغدغه اصلی او حول این موضوع است. در ثبت وقایع روز هشتم در کازرون و اطراف آن مینویسد: «بعد از گذشتن از آنجا داخل کوه مرتفع سنگلاخ بسیار تنگی میشویم که مشهور به کتل دختر است و گذرانیدن توپخانه از آن بسیار صعب و مشکل است... بلکه مطلقا به هیچ گونه توپ را نمیتوان از آنجا برد مگر آنکه توپ را از روی عراده بگیرند و روی چوب بگذارند و توپ چیان از طناب بکشند و... اگر یک دسته تفنگچی مستعد در آنجا بنشیند، امکان عبور از آنجا نیست.»
نویسنده در صفحات پایانی سفرنامه، که شامل شرح مشاهدات روز هشتم تا نهم ربیع الاول ۱۲۵۷(۱۰-۱۱ اردیبهشت ۱۲۲۰ ش) است، محلههای تنگستان را معرفی میکند. در بندر کنگان شیوه امرار معاش مردمان آن ناحیه را به تصویر میکشد و مینویسد: «و جمعیت آنجا مساوی پانصد خانوارند و اطرافش نخیلات بسیار و زراعت غله در آنجا بسیار اندک و بیشترین عابرین و مترددین آنجا اهالی بحرین و قطیف و لحسا میباشند که شال رنگی و سایر اقشمه عربی آورده و با غله معامله مینمایند.»
در همان بخش از شکایات مردم از ظلم و ستم حاکمان و مباشرین فارس سخن به میان میآورد و اینکه یکی از بزرگان آنها به نام شیخ جبارخان «قسم یاد نمود که در عهد خاقان سعید شهید (منظور آغامحمدخان قاجار است)... و در عهد خاقان (منظور فتحعلیشاه است)... مبلغ هفتاد تومان نقد به صبغه پیشکش داده میشد و مطلقا اسم مالیاتی در میان نبود و با وجودی که از آن هنگام حال جمعیت کمترند که بعضی از آن جمعیت از وبا و طاعون تلف شده و بعضی از عهده برنیامدن از حقوق دیوانی فرار و پراکنده و با اینگونه خرابی حال سوای خدمتانه محصل، یک هزار و دویست تومان دیوانیان مطالبه مینمایند.»
در ادامه گفتوگو با شیخ جبارخان آمده است که «پایه گذاران این رعایا از ریاست و مطلقا از این زمین نفعی به جهت ماحصل نیست و گذران ما را نمیدهد و گذران تمامت اعراب و سکنه سواحل و بنادر از دریاست...حاصل نخیلات را هنگامی که هنوز رطب است به مصرف میرسانند و این قدر نمیماند که گذران دو ماه این مردم شود و اگر مابقی سال بخواهند خرما صرف کنند از بصره آورده صرف مینمایند و غله که در آنجا یافت میشود تجار از سایر بلوکات آورده با اعراب و سکنه اینجا معامله مینمایند و مطلقا غله از آنجا عمل نمیآید، مگر قلیلی که کفایت پنج شش روز اهل آنجا شود.»
او همچنین اشاره میکند که مردم آن ناحیه به علت استفاده از آب شور و تلخ جاهها، در سختی و مرارت هستند و اگر هم آب انبار وجود دارد آنقدر بد ساخته شده که جوابگو نیست و مردم استدعای ساخت آب انبارهایی مضبوط و محکم از دولت وقت را دارند.
نویسنده این سفرنامه، وضعیت اقتصادی ساکنان بندر طاهری را خوب توصیف میکند و شغل آنها را ماهیگیری و حمل و نقل با کشتی معرفی میکند و حتی اشاره میکند که مردم این بندر در رفاه بیشتری نسبت به سایر بنادر جنوبی کشور به سر میبرند، آب انبارهایی دارند که از سنگ کوهها تراشیده شده و بسیار بهتر و نیکوتر از آب انبارهای سایر جنوبیها است.
سپس به بندر عسلویه میرسد و از گرمای بسیار بالای آن سخن به میان آورده و آن را غیر قابل وصف میداند. مشاهداتش را در بدو ورود به این بندر اینگونه شرح میدهد «صفی چهارصد پانصد نفره از زنان و مردان را کنار ساحل و داخل دریا دیدم که زنبیلهایی به خود بسته و از ته دریا چیزی گرفته، درون زنبیل میاندازند. از آنها پرسیدم که چه میگیرید؟ گفتند صدف مروارید است که بر میداریم.»
نویسنده، زندگی مردم عسلویه را بسیار سخت و مرارتبار ارزیابی و اشاره میکند که وضعیت اقتصادی آنها بسیار بد است و دولت به جای مالیات گرفتن از آنها باید از نظر مالی نیز حمایت شان کند.
سفرنامه با آخرین وصف از بندر «شیو» در روز نوزدهم ربیع الاول ۱۲۵۷ (۲۱ اردیبهشت ۱۲۲۰ ش) به پایان میرسد. تصویری که از وضعیت اقتصادی و شیوه امرار معاش ساکنان این ناحیه به دست میدهد نیز تلخ و ملال انگیز است: «اهالی این بندر بسیار مفلوک و فقیر و بی بضاعت میباشند و از غواصی هم سررشته دارند. سالی سه ماه در بحرین میروند و خود را به حاکم بحرین اجاره میدهند که غوص نموده، صید مروارید بیرون آورند و هرچه در این سه ماه بیرون میآورند مال حاکم بحرین است و سوای آن مزدی که به آنها میدهد، چیزی دیگر عاید آنها نمیشود و از آن مزدوری گذران خود و عیال را در عرض سال مینمایند و گذران خوراک سکنه این بندر ماهی موتو است که طول آن ماهیان زیاده از یک گره نیست و باریکی آنها به قدر سوزن جوال دوز است. الحق نهایت عسرت و پریشانی به جهت آنها حاصل است.»
ارسال نظر