قطارهای حامل طلا از شوروی به ایران رفت یا سوئیس؟
روایت مبهم یک اتفاق تاریخی
امید ایرانمهر- اول- تصویری از صحنه اعدام فرامرز تکین به اتهام خیانت به کشور پخش میشود و بعد تصاویری نادیده از شهری سرد در سرزمینهای شمالی. ساختمانهایی با گنبدهای رنگارنگ و ماشینی شیک که با پلاک دولتی و اسکورت موتورسواران از میان ساختمانهای زیبا و سر به فلک کشیده مسکو عبور میکند. ماشین و هیات همراه به مقابل کاخی مجلل میرسد، راننده ماشین با نگهبان جلوی در صحبت میکند و به تنهایی وارد محوطه کاخ میشود. تیتراژ فیلم «استرداد» به این شکل ساخته شده است. چیزی شبیه اکثر فیلمهای ایرانی که در خارج از ایران ساخته میشوند و ابتدا سعی میکنند نشان دهند برای به تصویر کشیدن شهری در آن سوی مرزها چه مخارجی متحمل شدهاند و حالا این تصاویر یعنی ترکیبی از رنگ و معماری و موقعیتی نمادین از فضای سرد مسکو قرار است بیننده را تا انتها روی صندلیها نگه دارد.
امید ایرانمهر- اول- تصویری از صحنه اعدام فرامرز تکین به اتهام خیانت به کشور پخش میشود و بعد تصاویری نادیده از شهری سرد در سرزمینهای شمالی. ساختمانهایی با گنبدهای رنگارنگ و ماشینی شیک که با پلاک دولتی و اسکورت موتورسواران از میان ساختمانهای زیبا و سر به فلک کشیده مسکو عبور میکند. ماشین و هیات همراه به مقابل کاخی مجلل میرسد، راننده ماشین با نگهبان جلوی در صحبت میکند و به تنهایی وارد محوطه کاخ میشود.
تیتراژ فیلم «استرداد» به این شکل ساخته شده است. چیزی شبیه اکثر فیلمهای ایرانی که در خارج از ایران ساخته میشوند و ابتدا سعی میکنند نشان دهند برای به تصویر کشیدن شهری در آن سوی مرزها چه مخارجی متحمل شدهاند و حالا این تصاویر یعنی ترکیبی از رنگ و معماری و موقعیتی نمادین از فضای سرد مسکو قرار است بیننده را تا انتها روی صندلیها نگه دارد.
در ادامه فرامرز تکین افسر عالیرتبه ارتش شاهنشاهی را میبینیم که از خواب بیدار میشود و برای انجام ماموریتی مهم به کاخ نخستوزیری فراخوانده میشود. ماموریتی از طرف شخص نخستوزیر سپهبد فضلالله زاهدی. او قرار است سرپرست هیاتی ۵ نفره باشد برای سفر به مسکو و تحویل گرفتن غرامت جنگ جهانی دوم از روسها، غرامتی مهیا شده از شمشهای طلا. تغییر تاریخ «استرداد» از همینجا آغاز میشود. جایی که قرار است هیاتی به سرپرستی یک نظامی به مسکو سفر کند و محمولهای از طلا را که «غرامت» جنگ جهانی دوم است با خود به ایران بیاورد. حال آنکه در آن سال بحث بر سر بازپسگیری «طلب» ایران از شوروی به واسطه چاپ پول توسط بانک ملی برای رفع و رجوع هزینه سربازان شوروی اشغالگر بود و چیزی به عنوان «غرامت» در جایی درخواست یا ثبت نشده است.
دوم- یکی از اعضای هیات، ستوان غزال گورانی است. از افسران زن ارتش ایران که قرار است به واسطه تسلط بر زبان روسی، در سفر مسکو نقش دیلماج سرهنگ تکین را عهدهدار باشد. افسری یگانه چرا که جز غزال «استرداد» تا پیش از این شنیده نشده و در جایی ثبت نشده نبود که زنی تا پیش از دهه ۴۰ شمسی توانسته باشد لباس ارتش ایران را بر تن کرده و به ماموریتی خارجی اعزام شود.
سوم - هواپیمای هیات اعزامی ایران به مسکو چنانکه از زمین برمیخیزد در پسزمینه و نزدیکی افق ساختمانهای بلندمرتبه تهران هستند که یک به یک در حاشیه تصویر به چشم میآیند؛ ساختمانهایی که بعید است عمرشان به ۶ دهه قد دهد...
چهارم - هواپیما عازم مسکو است و ستوان گورانی در حال مطالعه کتاب است. کتاب آنچنان که از آرم گوشه جلدش پیدا است از محصولات انتشارات خوارزمی است. اینکه چگونه انتشارات خوارزمی یک دهه پیش از تاسیس، کتابی منتشر کرده که از قضا مورد توجه تنها افسر زن ارتش ایران در آن روزگار قرار گرفته، چندان مشخص نیست!
پنجم - تکین و هیات همراه پس از روزها معطلی در مسکو، با کشتی حامل طلاها به ایران میآیند و در بندر انزلی پهلو میگیرند. افسری از ارتش در اسکله انتظارشان را میکشد. او میگوید بر اساس فرمان سپهبد زاهدی قرار است طلاها با قطار به تهران حمل شوند. تکین هم با دیدن دستخط زاهدی به این کار رضایت میدهد. عجیب آنکه در حقیقت ماجرا، هنگام تحویل طلاهای شوروی در مرز جلفا یعنی خردادماه ۱۳۳۴، سپهبد زاهدی دو ماهی بود که استعفا داده بود و نخستوزیر وقت ایران، حسین علاء بود.
ششم - پس از درگیریهای گوناگون میان عوامل مختلف برای به دست آوردن طلاها که به متوقف کردن قطار در میانه راه انزلی - تهران، تیراندازی و زخمی شدن تکین هم میانجامد، محموله طلاها به ایستگاهی متروکه میرود و معلوم میشود که بار قطار جز زغالسنگ نبوده و محموله اصلی از مرز جلفا وارد ایران شده است. تا اینجای کار دستکم یک مورد مشابه آنچه در روزنامههای آن زمان و کتب تاریخی درج شده در فیلم دیده میشود و آن هم تحویل طلاها در مرز جلفا است، اما دقایقی بعد گفته میشود که این طلاها از همان جلفا نه به تهران که از طریق خط آهن ایران - ترکیه راهی اروپا و بانکهای سوئیس میشود، در حالی که سال ۱۳۳۴ اساسا خط آهنی در این مسیر به بهرهبرداری نرسیده بود.
گذشته از همه این ماجراها و تناقضهای تاریخی، آنچه بیش از هر چیز باعث میشود فیلم «استرداد» از حقیقت ماجرای استرداد شمشهای طلا از شوروی به ایران به دور بیفتد، همین پایانبندی ماجرا است. فیلمنامه استرداد مدعی است که طلاها از سوی اتحاد جماهیر شوروی پس از کش و قوسهای فراوان سرانجام در مرز جلفا به هیات ایرانی تحویل داده میشود اما سپس با فلاشبک به دیدار چند سال قبل اشرف پهلوی از مسکو و ملاقاتش با استالین که از تصویر عبور ماشین ابتدای فیلم از خیابانهای مسکو رمزگشایی میکند، مدعی میشود که توافقی میان اشرف و استالین وجود داشت که در پیوند با آن، پس از مرگ استالین و روی کار آمدن خروشچف، موضوع بازگشت طلاها به ایران به همان شکل پیگیری شد و در نهایت به انتقال شمشهای مربوطه به حساب محمدرضا پهلوی در بانکهای سوئیس انجامید. از این گذشته در فیلم «استرداد» چند بار سخن از «غرامت جنگ دوم جهانی» مطرح میشود، اما آیا این شمشهای طلا غرامت جنگ بودند؟
ایران، شوروی و قرارداد ۱۹۲۱
برای اطلاع از آنچه میان ایران و شوروی اتفاق افتاده بود لازم است به سالها پیش از «استرداد» بازگردیم. اکتبر ۱۹۱۷؛ زمانی که انقلاب روسیه پیروز شد. بلشویکها که بر سر کار آمدند، بلافاصله کلیه عهدنامههای استعماری حکومت تزارها را لغو و در میان تودههای مردم کشورهای دیگر نیز محبوبیتی کسب کردند. در تداوم این اقدامات، چهار سال بعد در ۱۹۲۱، نمایندگان ایران و شوروی قراردادی امضا کردند که به موجب آن علاوه بر لغو کلیه معاهدات و همچنین مقررات کاپیتولاسیون میان دو کشور، روسها تمام قرضهای سابق ایران در زمان تزار را بخشیدند و گروهای قروضی هم آزاد شد. از طرف دیگر روسها تمامی امتیازات خود در ایران را به دولت بازگرداندند مشروط به اینکه به هیچ دولت خارجی دیگری واگذار نشود.
اما مهمترین بخش از این قرارداد، بخشی بود که به تعیین تکلیف برخی مناطق همجوار و نقاط مرزی دو کشور میپرداخت. در ماده سوم این قرارداد آمده بود: «از آنجا که دولت جمهوری سوسیالیستی فدرال شوروی به هیچوجه خیال ندارد از ثمره اعمال غاصبانه دولت پیشین تزاری بهرهبرداری کند، لذا از جزایر آشوراده و سایر جزایری که در سواحل ایالت استرآباد (گرگان) قرار دارند صرفنظر میکند و آنها را به دولت ایران بازمیگرداند.» آنها همچنین قصبه فیروزه و اراضی مجاور آن را که دولت ایران به موجب قرارداد ۲۸ می ۱۸۹۳ به دولت روسیه تزاری واگذار کرده بود، مجددا به مالکیت دولت ایران درآوردند. دولت ایران هم در مقابل تعهد کرد شهر سرخس را که به سرخس روس یا سرخس کهنه معروف بود، به همراه اراضی اطراف آن که به رودخانه سرخس منتهی میشد، جزو قلمرو ارضی روسیه بداند.
راز و رمز انباشت طلای ایران
در شوروی
آذر ۱۳۲۲ در حالی که با پیشروی آلمان نازی، آتش جنگ دوم جهانی شعلهورتر از قبل شده بود، رهبران سه کشور متفقین یعنی فرانکلین روزولت رئیسجمهوری وقت آمریکا، وینستون چرچیل نخستوزیر وقت بریتانیا و ژوزف استالین رئیس وقت اتحاد جماهیر شوروی، برای برگزاری کنفرانسی چهار روزه به تهران آمدند. سران متفقین در این کنفرانس که در سفارت شوروی در تهران برگزار شد، درباره طرح عملیات نهایی برای درهم شکستن نیروی مقاومت آلمانیها توافق کردند. آنها همچنین در اعلامیه پایانی خود استقلال و تمامیت ارضی ایران را نیز تضمین کردند و تعهد قبلی بریتانیا و شوروی را درباره تخلیه ایران به فاصله ۶ ماه بعد از پایان جنگ مورد تایید قرار دادند.
حضور نظامی بریتانیا و شوروی علاوه بر اینکه اشغال خاک و نقض تمامیت ارضی ایران بود، هزینههای اقتصادی سرسامآوری را نیز به خزانه کشور تحمیل میکرد. به ویژه روسها که منبع تامین آذوقهشان یعنی اوکراین به دست آلمانیها افتاده بود و آنها برای نیروهایشان در ایران و همچنین برای مردمشان به آذوقه بیشتری محتاج بودند. متفقین برای خرید آذوقه به پول ایران نیاز داشتند، بنابراین تصمیم گرفتند یک حساب جاری در بانکی ایرانی افتتاح کنند. به همین دلیل در بانک ملی دو حساب جداگانه مالی برای دلار آمریکا و پوند انگلیس افتتاح شد تا آنها ارز خود را به این حساب واریز کنند و در مقابل از ایران بخرند. متفقین چنین استدلال میکردند که این ارز پس از جنگ به کار ایران میآید. روسها نیز میخواستند حساب مالی بر مبنای روبل باز کنند ولی دولت ایران روبل شوروی را قبول نداشت، چون بسیار ضعیف بود. در نهایت قرار شد روسها که طلای زیادی داشتند (زیرا مقدار زیادی از طلای خاندان تزار را مصادره و به شمش تبدیل کرده بودند) به ازای ریالی که میگیرند به ایران طلا تحویل بدهند.
با این حال جنگ که پایان یافت تمامی تعهدها نادیده گرفته شد. هر دو کشور برای آنکه طبق تعهد قبلی دست از اشغال ایران بردارند، دست به باجخواهی از دولت وقت زدند. از جمله روسها اعلام کردند تنها در صورتی نیروهایشان را از ایران خارج میکنند که تهران امتیاز نفتی دریای خزر را به آنها اعطا کند. موضوعی که نهتنها ناقض تعهدات پیشین بود بلکه آشکارا حق حاکمیت ملی ایران را به سخره میگرفت. روسها همچنین تحویل طلاهای ایران را مسکوت گذاشتند و علاوه بر این برخلاف نص صریح قرارداد ۱۹۲۱، به حضور نظامی در قصبه فیروزه ادامه دادند. این آبادی خوش آب و هوا که در نقطه صفر مرزی ایران و ترکمنستان واقع بود به عنوان ییلاق اهالی عشقآباد استفاده میشد و طبق ماده ۳ قرارداد ۱۹۲۱ جزو اراضی و قصباتی بود که به ایران بازگردانده شد. با این حال روسها در عمل بدون هیچ عذری آن را تحویل ندادند و از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) هرچند مالکیت این قریه به طور رسمی با ایران بود اما عملا تحت حاکمیت روسها قرار داشت و این کشور به یادداشتها و اعتراضات مکرر دولت ایران در این زمینه ترتیب اثر نمیداد.
مذاکرات دوجانبه، فیروزه
و طلب طلایی ایران
مذاکره با دولت شوروی بر سر اختلافات مالی و مرزی از سال ۱۳۲۶ آغاز شده بود، اما کمترین پیشرفتی نداشت و عملا به شکست انجامیده بود تا اینکه همزمان با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت ایران، دولت وقت درصدد برآمد همزمان با مبارزه با بریتانیا بر سر حق استخراج نفت جنوب، حل مسائل مرزی و مالی با شوروی را نیز در دستور قرار دهد تا شاید از این رهگذر به مطالبات معطل مانده خود دست یابد. این چنین بود که تلاشهایی برای انجام مذاکره مجدد میان دو کشور آغاز شد و سرانجام در اوایل تابستان ۱۳۳۲ ثمر داد و نمایندگانی از دو طرف تعیین شدند تا بر سر میز مذاکره بنشینند و درباره اختلاف فیمابین به گفتوگو بپردازند. از ایران گروهی از دیپلماتهای وزارت خارجه و مقامات اقتصادی به سرپرستی دکتر سید حسین فاطمی و از شوروی هیاتی دیپلماتیک شامل ورونین، سیموتیانکو، اولوف و لاورنتیف سفیر شوروی در تهران در این گفتوگوها شرکت کردند. مذاکراتی که به واسطه فعالیتهای گسترده حزب توده باعث افزایش حساسیت نیروهای ضد شوروی در ایران شده بود و بعدها نیز حرف و حدیثهای فراوانی پدید آورد اما در نهایت مصدق هرچه تلاش کرد تا دستکم ۱۱ تن طلا را
که حق مسلم ایران بود بگیرد، روسها قبول نکردند. دکتر عنایتالله رضا، عضو سازمان افسران حزب توده درباره بهانه شوروی برای مخالفت با تحویل طلاها به دولت مصدق میگوید: «دکتر مصدق از شوروی خواست که ۱۱ تن طلایی را که در دوران جنگ جهانی دوم طلب داشتیم، پس بدهند. جوابی که به او میدهند این است که این طلا متعلق به ملت ایران است و به دولتی داده خواهد شد که نماینده واقعی مردم ایران باشد. این مطلبی را که عرض کردم از روزنامههای داخل شوروی بود و خودم در شوروی که بودم خواندم.»
با وقوع کودتای ۲۸ مرداد و روی کار آمدن دولت سپهبد زاهدی، پس از چندی وقفه که به تیرگی روابط دو کشور تعبیر شده بود، مذاکرات میان ایران و شوروی در دی ماه ۱۳۳۲ بار دیگر پی گرفته شد و پس از یکسال رفت و آمد، بحث و تبادل نظر، ایران و شوروی سرانجام بر سر حل اختلافات به تفاهمی بینابین دست یافتند. بر اساس ماده اول این توافقنامه که ۱۱ آذر ۱۳۳۲ میان حمید سیاح نماینده دولت زاهدی و لاورنتیف سفیر کبیر شوروی در تهران به امضا رسید، «طرفین متعاهدین تایید میکنند که مرز میان ایران و شوروی... مطابق با دژ عباسآباد در قریه حصار در خاک ایران میماند؛ اما قریه فیروزه و املاک اطراف آن به شوروی داده میشود.» در ماده ۴ نیز «طرفین موافقت کردند که تمام دعاوی مربوط به جنگ دوم جهانی را به شرح زیر حل و فصل کنند: بانک دولتی شوروی تا ۲ هفته پس از امضای عهدنامه در ایستگاه مرزی جلفا ۱۱۱۹۶ کیلو و ۷۰ گرم طلا را به ایران تحویل دهند.» همچنین قرار شد سه ماه پس از مبادله موافقتنامه، نمایندگانی از دو کشور برای علامتگذاری خط مرزی دو کشور به محل اعزام شوند. عملیاتی که به گفته مقامات دو کشور حدود یک سال به طول میانجامید.
به این ترتیب دولت ایران حاکمیت خود بر قریه مرزی فیروزه را به شورویها بخشید تا در عوض اختلافات مرزی ایران و شوروی در دو ناحیه مرزی سرخس و مغان به نفع ایران حل شود. به عبارت دیگر، شوروی حدود ۱۲۰ کیلومتر مربع از زمینهای مورد اختلاف را که قسمتی از آن در مغان و آستارا و قسمتی دیگر در ناحیه سرخس روسیه واقع بود، به ایران داد و در عوض قریه خوش آب و هوای فیروزه را که اگر به ایران بازمیگشت اکنون یکی از زیباترین مناطق ییلاقی خراسان محسوب میشد، رسما و قانونا به تصرف خود درآورد. دولت شوروی همچنین پذیرفت بابت بالغ بر ۱۲ میلیون دلار اسکناسهای اضافی که بانک ملی در دوران اشغال نظامی ایران در اختیار شوروی گذاشته بود، بیش از ۱۱ تن طلا به ایران بپردازد.
ادامه دارد
ارسال نظر