مذاکره برای تعیین حاکم فارس
گروه تاریخ اقتصاد- خلاصه گفتوگوی نمایندگان مجلس شورای ملی را میخوانید در روز سهشنبه، ۱۷ آذرماه ۱۲۸۶ شمسی: میرزا ابوالحسن خان: در باب فارس بنده یک نفر هیچ حرفى ندارم. میگویم دولت دویست و بیست هزار تومان طلبکار است. امسال هم هنوز چیزى نداده است. تبریز شما که چیزى نمیدهد دستى میگیرد! چیزیکه به دولت عاید میشود از فارس است و ششصد هزار تومان از فارس در سال باید عاید شود، اگر این هرج و مرج باشد شما مبالغى باید کسر مالیه داشته باشید و آنها طالب هرج و مرجاند هنوز امیدواریهایی دارند. عرض میکنم اگر این طور باشند شما صاحب مملکت نیستید و از فارس قریب دو کرور متضرر مالیه میباشید.
گروه تاریخ اقتصاد- خلاصه گفتوگوی نمایندگان مجلس شورای ملی را میخوانید در روز سهشنبه، 17 آذرماه 1286 شمسی:
میرزا ابوالحسن خان: در باب فارس بنده یک نفر هیچ حرفى ندارم. میگویم دولت دویست و بیست هزار تومان طلبکار است. امسال هم هنوز چیزى نداده است. تبریز شما که چیزى نمیدهد دستى میگیرد! چیزیکه به دولت عاید میشود از فارس است و ششصد هزار تومان از فارس در سال باید عاید شود، اگر این هرج و مرج باشد شما مبالغى باید کسر مالیه داشته باشید و آنها طالب هرج و مرجاند هنوز امیدواریهایی دارند. عرض میکنم اگر این طور باشند شما صاحب مملکت نیستید و از فارس قریب دو کرور متضرر مالیه میباشید.
آقا سید حسن تقىزاده: مشروطیت فقط یک چیزى نیست که به هر کس اعتماد دارند آنها را وزیر کنند و وقتی که وزیر شدند هرچه میخواهند بکنند مطلب دو چیز است؛ یکى اینکه باید اعتماد داشته باشیم، یکى دیگر اینکه نظارت ما متوجه حال ایشان باشد که چه میکنند، یعنى فرمان روایى با ملت است و ملت فرمان و حکم میدهد که به دست جمعى احکام اجرا شود، پس اگر دیدیم وزیر داخله خبط میکند باید بگوییم مثلا اگر وزیر داخله بخواهند رحیم خان را حکومت قراچه داغ بدهند من در اینجا فریاد میکنم و اگر بخواهد سالار مفخم را حکومت قوچان بدهد همچنین، به جهت اینکه اینها یک جماعتى هستند که خون قلب ملت را سالها خورده و مکیدند و باطنا به این قسمها که یاد کردند پاک نمیشوند. ملت وقتی که لفظ آزادى را شنید فورا رشتى میگوید پس شریعتمدار اینجا چه میکند و شیرازى میگوید قوامالملک چه میکند و هر چه که اینها میکنند محاکمه ما را عقب انداخت که بیا ثابت کن در صورتی که هیچ محکمه و شاهد و بینه براى اینها لازم نیست، پس اگر قوامالملک بخواهد برود شیراز این خبط است و ما نباید بگذاریم برود و یک ملت دیگر در اینجا است. حکومتها بین اشخاصى معدود محدود و محصور شده است
و به هرکدام حکومتى راجع میشود هزار ناز کرده بالاخره یک معاهده سختى یا به مهر از وکلا و وزرا میخواهد که هر کارى بخواهد به زور در آنجا بکند و ما هر چه اینجا فریاد میکنیم باز کار برمیگردد و دور میزند میان همان چند نفری که بود و نباید اینطور باشد. وزیر داخله باید هر کس را که حاکم میکند بدون عذر برود. اینجا وزیر داخله هر که را میگوید که برود صد هزار شروط قرار میدهد و آخر معلوم نیست که چه می شود! بنده میگویم اگر قوام بخواهد برود من اینجا فریاد میزنم و اگر به داوطلبى است حکومت شیراز من داوطلب هستم که بروم قوام و پسرانش و نصرالملک و معتمد دیوان اینها را جلب به اینجا مینمایم و فارس را امن میکنم من میگویم هر کس مفسد است باید خارج کرد و فارس را امن نمود و قوامالملک را اگر بخواهند ببرند من از اینجا فریادم بلند خواهد شد و به عینها حال برادران شیرازى ما همان است که شیخ در گلستان میگوید ناز فرزند به پدر و مادر است محاکمه پیش قاضى برد و داد از سلطان خواهد پدر ومادر که اینها را فروختند و قاضى حکم به قتل داده است و سلطان شفاى خود را در قتل آنها میداند باز میگویم که اگر قوامالملک برود شیراز من آخرین ناله
خود را بلند خواهم کرد.
حاج امام جمعه: ما در فارس دو کار داریم؛ یکى اینکه آنهایی که در فارس هستند تمام برادران و خواهران ما هستند، میترسم در آنجا یک قتل و غارتى بشود، یکى دیگر ببینیم آیا فارس حکومت لازم دارد یا نه! یکى میگوید با وزیر داخله است و یکى دیگر طور دیگر میگوید در هر صورت آنجا حاکم لازم دارد همین طور که آقاى تقى زاده گفتند. جلب مفسدین از آنجا بشود مردم آنجا آسوده میشوند و آن وقت حاکم صحیح برود امنیت بدهد و همچنین گفتند حاکمى باشد که محل اطمینان باشد صحیح است، ولى پس از آنکه حاکم معین شد نباید به گفتن چند نفر گوش داد و نرود من میخواهم بدانم نتیجه این گفتوگوها براى برادران شیرازى ما چه شد؟ فایده به حال آنها بخشید یا نه؟
آقا سید حسن تقىزاده: بنده نتیجه را عرض میکنم و آن این است که از وزیر داخله خواسته شود که یک حاکم بفرستد بدون شرط. اگر شروط میخواهند باید عزل او را خواست به جهت این که اگر بنا شد حکومت با شرط برود باز قوام میرود شب در خانه آن حاکم جدید و اجبار مینماید که او را همراه خود ببرد و این نمیشود آن اشخاصی که در شاه چراغ متحصن هستند چند نفر بیدین در میان آنها است، و الا بانى همان ملت هستند که علم مشروطیت را برپا کردند.
رئیس: نرفتن علاءالدوله به جهت این مطلب نیست، فقط براى این است که از پارسال سیصد هزار تومان باقى است و امسال هم ششصد هزار تومان مالیات آنجا مانده است و حالا هم آخر سال است میگوید نمیروم. چهل روز قبل هم گفتم، پنجاه روز دیگر هم همین است که میگویم و بیخود هر روز در این خصوص صحبت کردن فایده ندارد! آقاى آقا سید عبدالله مجتهد میدانند که اگر به اجبار بگویند بروند، میرفتند خانه آقا متحصن میشدند یا در قم متحصن میشدند. شما که حال ما را میدانید نه او و نه کسى از طایفه ما به این کارها افتخار نداریم، چرا این قدر عقب مینمایید و هر روز صحبت میشود! بعضى به گمان اینکه من خوشم نمیآید کسى از علاءالدوله حرف بزند، بارها گفتهام سال به آخر رسیده و مالیات فارس نرسیده فکر حاکم کنید. همچنین براى آذربایجان و جاهاى دیگر فکر حاکم معین کنید. شما در هیچ جا حاکم ندارید.
ارسال نظر