داستان تقلید طراز از ایران و روم
گروه تاریخ اقتصاد- خلفا در امر ضرب سکه با مشکلاتی روبهرو بودند. یکی از مشکلات، قطعه قطعه کردن سکهها و دیگری ضرب سکههای تقلبی بود. به عنوان مثال در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز مردی را به بهانه ضرب سکههای تقلبی دستگیر نموده و نزد وی بردند که عمر وی را تنبیه کرد و به زندان انداخت و وسایل ضرب سکه وی را نیز در آتش افکند. از دیگر کارهای عبدالملک، تغییر طراز بود، زیرا یکی از نشانههای خلافت، طراز بود که قبل از اسلام نیز در ایران و روم معمول بود، به این صورت که امپراتوران و شاهنشاهان روی لباسهای ابریشمی و حریر و پشمی مستخدمان دولتی نام پادشاه یا علامت مخصوص آن دولت را مینگاشتند؛ یعنی تاروپود منسوجی را با رشتههای طلا یا با نخهای رنگین (غیر از رنگ پارچه) به هم بافته و روی لباس مستخدمان میگذاردند تا معین شود که پوشنده لباس، مستخدم کدام دولت و پادشاه است.
گروه تاریخ اقتصاد- خلفا در امر ضرب سکه با مشکلاتی روبهرو بودند. یکی از مشکلات، قطعه قطعه کردن سکهها و دیگری ضرب سکههای تقلبی بود. به عنوان مثال در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز مردی را به بهانه ضرب سکههای تقلبی دستگیر نموده و نزد وی بردند که عمر وی را تنبیه کرد و به زندان انداخت و وسایل ضرب سکه وی را نیز در آتش افکند.
از دیگر کارهای عبدالملک، تغییر طراز بود، زیرا یکی از نشانههای خلافت، طراز بود که قبل از اسلام نیز در ایران و روم معمول بود، به این صورت که امپراتوران و شاهنشاهان روی لباسهای ابریشمی و حریر و پشمی مستخدمان دولتی نام پادشاه یا علامت مخصوص آن دولت را مینگاشتند؛ یعنی تاروپود منسوجی را با رشتههای طلا یا با نخهای رنگین (غیر از رنگ پارچه) به هم بافته و روی لباس مستخدمان میگذاردند تا معین شود که پوشنده لباس، مستخدم کدام دولت و پادشاه است. در ایران و روم غالبا این علامات (طراز) را با تصویر پادشاه و تصویرهای دیگر تعیین میکردند. همین که خلفای اسلام بر تخت شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم قرار گرفتند به فکر افتادند که موضوع طراز را نیز از آنان تقلید کنند، اما چون نگاشتن تصویر طبق پارهای از احادیث نبوی حرام بود، لذا به جای تصویر نام خود یا بعضی کلمات دیگر را که دلالت بر دعا یا فال نیک داشت به جای تصویر روی پارچهها نگاشته و آن را طراز اسلامی نامیدند.
نخستین خلیفهای که طراز اسلامی را معمول داشت، عبدالملک بن مروان اموی بود، خلفای اموی که با رومیان و ایرانیان رابطه داشتند بسیاری از رسوم درباری آنها را اقتباس کردند که از آن جمله، یکی همطراز بود و با آن، پردهها و لباسها و ظرفها و امثال آن را زینت میدادند. مسلمانان طراز را تا مدتی با همان خطوط رومی به کار میبردند و بیشتر طرازها، به خصوص قرطاس (نوعی کاغذ الوان پر نقش و نگار مصری که با آن ظرفها و لباسها را تزئین میکردند) در مصر ساخته میشد و چون غالب مردم مصر در آن زمان به دین مسیح باقی مانده بودند، طرازها را به خط رومی و با این عبارت مینگاشتند: «به نام پدر، پسر و روحالقدس». و این جریان همچنان دوام داشت تا اینکه روزی در مجلس عبدالملک قطعهای قرطاس آوردند. عبدالملک به فکرش رسید که معنای کلمات روی قرطاس را بداند و همین که ترجمه عربی آن را دانست، بسیار برآشفت که چگونه مسلمانان نادانسته با آن شعار مسیحی دمساز گشتهاند، از این رو فوری نامهای به برادر خود عبدالعزیز بن مروان، والی مصر نگاشت که به کلیه طراز نگاران دستور دهد به جای طراز رومی مسیحی، به زبان عربی «لا اله الّا هو» بنگارند. عبدالعزیز آن دستور
را اجرا کرد و قرطاسهای سایر ممالک نیز به همان ترتیب انجام شد، ولی در اصل و ماهیت آن تغییری داده نشد. عبدالملک پس از معمول داشتن طراز اسلامی، به تمام ممالک تابعه خود دستور داد که طرازهای رومی را باطل کنند و به جای آن طرازهای اسلامی به کار برند و متخلفان را با زندانهای طولانی و تازیانههای دردناک کیفر دهند.
خلفا ادارههای مفصلی را برای تهیه طراز تاسیس کرده بودند که آن را طرازخانه، و مدیر آن را صاحب طراز میگفتند. صاحب طراز، حقوق کارگران طرازخانه را میپرداخت و بر دریافت و تهیه طراز و جزئیات کار آن نظارت میکرد و در زمان امویان و عباسیان طرازخانه به منتهای عظمت و شکوه رسید و صاحبان طراز (مدیران کارخانه طراز سازی) از میان ماموران مقرب و دوستداران مخصوص خلیفه انتخاب میشدند.
- بخشهایی از مقاله «نظام دیوانی اسلامى در سده نخست هجری»، نوشته محمدعلی حاتمی منش، نشریه آیینه پژوهش، سال پنجم، شماره چهارم، زمستان ۱۳۸۷
منابع:
ـ مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین. مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، منشورات دار الهجره، ۱۹۸۴م، چ دوم.
ـ مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، دار سروش، ۲۰۰۱م، چ دوم.
ـ ملایری، محمدمهدی، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران، یزدان، ۱۳۷۲.
ـ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ج۲، بیروت، دار صادر، بیتا.
ارسال نظر