نگاهی به کتاب خاطرات احتشام السلطنه ، دومین رییس مجلس شورای ملی
مشروطه خواه معترض
شمسالله مریجی احتشام السلطنه، دومین رییس مجلس شورای ملی کتاب خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش سید محمدمهدی موسوی، در سال ۱۳۶۶شمسی به وسیله انتشارات زوار در تهران منتشر شد. این کتاب، یگانه اثر احتشامالسلطنه است که از وی به یادگار مانده. وی چند کتاب دیگر درباره حوادث کلی و اعمال و اغراض رجال زمان خود نوشته بود؛ ولی چند سال پیش از مرگ، با این استدلال که این آثار بعد از وی، فرزندانش را دچار مزاحمت اشخاص خواهد کرد، آنها را سوزانید. (۱) کتاب مذکور که بیش از هفتصد صفحه دارد، یادداشتهایی است که در ایام فراغت در سال ۱۳۳۹ قمری در شهر برلن آلمان نوشته شده است.
شمسالله مریجی احتشام السلطنه، دومین رییس مجلس شورای ملی کتاب خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش سید محمدمهدی موسوی، در سال ۱۳۶۶شمسی به وسیله انتشارات زوار در تهران منتشر شد. این کتاب، یگانه اثر احتشامالسلطنه است که از وی به یادگار مانده. وی چند کتاب دیگر درباره حوادث کلی و اعمال و اغراض رجال زمان خود نوشته بود؛ ولی چند سال پیش از مرگ، با این استدلال که این آثار بعد از وی، فرزندانش را دچار مزاحمت اشخاص خواهد کرد، آنها را سوزانید.(۱) کتاب مذکور که بیش از هفتصد صفحه دارد، یادداشتهایی است که در ایام فراغت در سال ۱۳۳۹ قمری در شهر برلن آلمان نوشته شده است. نویسنده، هدف خود از نگارش کتاب را این گونه بیان میکند: چون مقصود از نوشتن این یادداشتها، این نیست که بعد از مرگ در نظر عامه، شخص بزرگ و صاحب مقامات و صفات عالیه جلوه کنم، حتی المقدور سعی دارم از جاده صداقت و راستگویی منحرف نشده و تا جایی که ممکن است و شخصا آگاهی و اطلاع دارم، حقیقت هر مطلبی را ثبت نمایم. به علاوه من این یادداشتها را برای آنکه روزی منتشر شود و عامه مردم آن را مطالعه نمایند، نمینویسم؛ بلکه صرفا آن را برای بازماندگان و اولاد خود و آنهایی که مایل باشند اطلاعی از احوال پدرشان داشته باشند و اشخاصی که در طول زندگی با من به جهتی دوستی یا دشمنی داشتهاند و من طرف مراجعه آنها واقع شده یا سر راه ایشان قرار گرفتهام و به طور خلاصه به جهت مناسبتی نام آنان ذکر شده را بشناسند و برای آنکه به اختصار گوشههایی از تاریخ کشورمان ایران را که خود به صورتی در آن وارد و داخل بوده ام شرح دهم، این یادداشتها را مینویسم (ص ۵). کتابی که از احتشام السلطنه به جای مانده، حاوی خاطرههای وی در طول زندگی سیاسی اجتماعی است. این کتاب به صورت نقلی بوده و مولف در آن به وصف اوضاع و احوال خانوادگی، مشاغل، مسوولیتها و فعالیتهای سیاسی خود پرداخته است. اندیشه ترقی خواهی مؤلف احتشام، درباره ملاقاتی که با اتابک امینالسلطان، بعد از عزل او داشت، مینویسد: به این سلطان، توضیح دادم که تغییرات زمان و اوضاع اجتماعی ممالک عالم به خصوص ممالک فرنگ، اقتضای ترتیبات تازه را دارد. دیگر نمیتوان مثل زمان شاه شهید حکومت کرد. بایستی با مردم مماشات و مدارای بیشتر نمود و آنها را در سرنوشت و اداره حکومت، مداخله داد. راه ورود و دخول افکار تازه را روی مردم نمیتوان بست و سختگیری و شدت عمل برای غافل کردن و دور نگاه داشتن مردم از افکار و عقاید جدید و مقاومت در مقابل تعمیم و توسعه معارف و شرکت دادن ملت در امور حکومت، موجب عصیان و انقلاب عمومی خواهد شد. هر قدر سختگیری و شدت عمل دولت در این قسمت بیشتر باشد، مایه تسریع عصیان و قیام عمومی خواهد شد (ص ۴۹۳). استقلال طلبی اتکا به قدرتهای بزرگ روز (روس و انگلیس) از جمله معضلاتی بود که دامنگیر حاکمان و دولتمردان عصر قاجار شده بود و کمتر فرمانروایی بود که خود را به یکی از سفارتهای خارجی متصل نکرده باشد و حتی برخی از آنها جزو حقوق بگیران ممالک خارجی بودند؛ اما احتشامالسلطنه از جمله کسانی است که استقلال ایران از دولتهای خارجی را مشی خود قرار داده و حمایت یا تحت الحمایه بودن هیچ قدرتی را استقبال نمیکند. وی در یکی از یادداشتهای خود مینویسد: وثوق الدوله، رییس الوزرا و همکارانش یعنی عاقدین و حامیان قرار داد ۱۹۱۹م با انگلیسها، برای تبرئه خود سعی کردند مرا حامی سیاست آلمان و متهم به دوستی با آلمانها نمایند؛ در حالی که هیچ وقت ملاحظات و نظریات شخصی را در امور سیاسی مملکتی دخالت نداده، با وجودی که بر اثر سابقه ممتد اقامت و سفارت در برلن با تمام مقامات سیاسی آلمان دوستی و آشنایی پیدا کرده بودم و با اینکه بر خلاف دوستی نزدیکی با دو سیاست روس و انگلیس که جز سلطه استعماری و جلب منافع و امتیازات و غارت منابع ایران هدفی نداشتند و برای پیشبرد مقاصد سوء خود هر روز ایران را ضعیفتر و هیات حاکمه آن را فاسدتر از روز قبل میخواستند، دوستی و نزدیکی ایران با آلمان، بی ضررتر یا کم ضررتر بود؛ معذلک، هیچ گاه چشم دیدن تفوق و استیلای هیچ بیگانهای را در ایران نداشتم، و حتی در روابط آلمانها با ایران، جز تأسیس و توسعه مدرسه صنعتی و تعلیم علم و صنعت به جوانان ایران، هیچ گونه طرح و پیشنهادی در دیگر زمینهها را مورد توجه و علاقه قرار ندادم (ص ۴). مقدمات نهضت مشروطه از دیدگاه احتشامالسلطنه شکی نیست که هر حرکت و جنبش اجتماعی بزرگ، برای آغاز کار خود به زمینهها و مقدماتی نیاز دارد. نهضت اجتماعی، حرکتی انفجاری نیست؛ بلکه امری تدریجی است. نهضت مشروطه نیز از این قاعده کلی مستثنا نبوده و مقدماتی را پشت سر گذاشت که مورخان و اندیشه وران سیاسی، هر یک در نوشتههای خود، وقایعی را مقدمات نهضت مشروطه برشمرده اند؛ البته نقش این مقدمات در نهضت در یک سطح نیست و اهمیت برخی از آنها بسیار بیشتر از برخی دیگر است. به اعتقاد احتشام السلطنه ، چند واقعه مهم در آغاز حرکت عظیم مردمی، نقش اساسی داشتهاند: ۱. حکم تحریم تنباکو از سوی میرزای شیرازی احتشامالسلطنه معتقد است: ریشه اصلی نهضت مشروطه را باید در فتوای مرجع بزرگ شیعیان در مورد تحریم تنباکو جست. آن گاه که مردم با آن فتوای مهم، حرکتی عظیم و نهضت بزرگی راه انداختند، نهال مشروطه را در سرزمین ایران غرس کردند. وی در این باره مینویسد: در سال ۱۳۰۸ ق وقتی تمام مردم ایران حتی خدمه دربار و غلامان و کنیزکان اندرون شاهی بر ضد امتیازنامه رژی قیام کرده بودند و مرجع بزرگ عالم تشیع، مرحوم میرزای شیرازی، فرمان تحریم استعمال تنباکو صادر و استعمال آن را در حکم محاربه با ولی عصر (عج) اعلان یا نسبت صدور این فتوا را به خود با سکوت و تایید آن فتوا، تنفیذ فرمود و جمیع علمای اعلام و جامعه روحانیت تهران از طلاب علوم دینی تا بزرگترین مجتهد معاصر در آن نهضت بزرگ دینی و ملی، یار و یاور و حامی مردم و مجری فتوای تحریم بودند که نهال آزادی و مشروطیت ایران در آن واقعه کاشته و آبیاری گردید و امروز همان نهال بارور شده است (ص۵۷۲). ۲. ماجرای عکس مسیو نوز ازجمله وقایعی که به اعتقاد مورخان و نویسندگان تاریخ مشروطه، مقدمهای برای آغاز قیام است، مساله عکس مسیونوز بلژیکی (مسوول گمرک ایران) با لباس روحانیان است که در بین مردم پخش شد و مورد انتقاد آنها قرار گرفت. احتشام السلطنه نیز این قضیه را از مقدمات نهضت شمرده، مینویسد: ماجرای مجلسنشینی «بال ماسکه» و شرکت «مسیونوز» بلژیکی مدیر گمرکات با لباس روحانیت در آن مجلس بر سر زبانها بود و عکسهایی را که به یادبود آن شب برداشته بودند و تکثیر شده بود، دست به دست میگشت و محافل روحانی تهران را به شدت خشمگین و عصبانی ساخته بود. مردم و روحانیون عمل مسیونوز را توهین به اسلام و شریعت مطهر میدانستند و به شدت انتقاد میکردند. جسته و گریخته این شکایتها به مجالس عمومی راه یافت و بر سر منابر گفته شد. عدهای از رجال و صاحبان القاب و شاهزادگان که بیکار بودند یا کسی آنها را به بازی نمیگرفت، از هر قماش و طبقه عالی تا دانی و... به صف اصلاح طلبان و ترقیخواهان پیوستند که در آن ایام، تمام توقعشان در تشکیل عدلیه که بعدا نام «عدالتخانه» بر آن نهادند، خلاصه میشد (ص ۵۱۹). ۳. مساله تاجران قند و علاءالدوله تقریبا همه کسانی که درباره نهضت مشروطه سخن گفته یا نوشتاری از خود به جای گذاشتهاند، مساله تاجران قند و شلاق خوردن حاجی سیدهاشم قندی را در شمار مقدمات نهضت بر شمرده و برخی آن را مهمترین جرقه مشروطیت دانستهاند. احتشام السلطنه نیز این مساله را بررسی کرده؛ هر چند برخورد وی با این مساله با دیگران متفاوت است؛ چه این که علاءالدوله که یک طرف این مساله است، برادر بزرگتر احتشام بوده و در تبرئه و توجیه کار برادرش میکوشید. احتشامالسلطنه موضوع علاءالدوله و مساله تاجران قند را این گونه بیان میکند: علاءالدوله در ماموریتهایی که داشت، به سستی و ضعف معتقد نبود و نه تنها اهل مماشات و سهل انگاری نبود و از هیچ امر جزئی چشمپوشی نمیکرد؛ بلکه برعکس در برابر کمترین لغزش و انحرافی، بیملاحظه و سختگیر و بیگذشت بود. عدم ملاحظه و سختگیری علاءالدوله در امور دولتی، او را متهم به صفات و خلقیاتی کرده بود که مطلقا در وجودش یافت نمیشد؛ پس از اینکه علاءالدوله به حکومت تهران منصوب شد، با اقتدار مشغول کار شد و ابدا به این واقعیت توجه نداشت که حاکم تهران در حقیقت، مدیر و رییس انتظامات پادشاه و صدراعظم است و بایستی تمنیات علما و اعیان و وزرا و شاهزادگان را برآورده کند، سهل است؛ بلکه او امور حکومتی را فارغ از مداخله و اجرای توقعات مقامات مذکور، اداره مینمود و همین بیملاحظگیها، اسباب دردسر و گرفتاری او شد (ص ۵۱۴). در حقیقت احتشام السلطنه میخواهد برادرش علاءالدوله را تبرئه کرده، درخواست عالمان و بست نشینان حضرت عبدالعظیم را به توقعات آنها برگرداند و قضیه شلاق زدن تاجران وارد کننده قند را نیز به قصد سودجویی تاجران برمی گرداند و عمل او را با تاجران، توجیه کرده، مینویسد: علاءالدوله، قندفروشها (تجار واردکننده قند) را احضار و دلیل گرانی قند را سوال کرد. چون دید بدون دلیل و برای سود و صرفه بیشتر اجحاف نموده و گران فروشی میکنند، چند نفر از روسای ایشان را چوب زد. ... مردم هم البته موقع را غنیمت شمرده و همدست و همصدا شدند. علمای اعلام که محل مراجعه تجار و مردم نیز بودند، موقع را از دست ندادند، شروع به اجتماع در مسجد شاه و با بهانه دیگر در حضرت عبدالعظیم تحصن نمودند و سخن از تشکیل عدالتخانه به میان آوردند. ... علاءالدوله وقتی دید کار اجتماع علما و تجار به تحصن در حضرت عبدالعظیم و طرح شرایط و پیشنهادهای تازه کشید، متوجه شد که این رشته سر دراز دارد و بهتر است او هدف کشمکش برخورد با تقاضاهای ملی نباشد و از حکومت تهران استعفا نمود (ص ۵۱۵). چنانکه ملاحظه میشود، نگاه احتشام به مساله و شلاق خوردن آنها، تا اندازهای مشوب به توجیه گری و حتی به نوعی تحریف تاریخ است؛ چرا که گرانی قند، به دلیل آن بود که قند از روسیه وارد میشد و در آن زمان، جنگ میان روسیه و ژاپن، ناامنی و کمبود ارزاق را در روسیه پدید آورده بود.(۲) ۴- برگزاری مجالس و مجامع با آشفته شدن اوضاع کشور، مردم در مجامع و مجالس، سخن از عدالتخانه و امثال آن به میان میآوردند. احتشامالسلطنه در این باره مینویسد: مجامع و جلسات و میهمانیها دایر میشد و افراد مذکور، [عدهای از رجال و صاحبان القاب و شاهزادگان بیکار و...] گروه گروه در آن جلسات حضور مییافتند. بنده در یکی از این جلسات که عده نسبتا زیادی از سرجنبانان طبقات مختلف از علما و اعیان و وعاظ و بازاریان حضور داشتند، گفتم: به فرض که دولت، امروز بر حسب میل اهالی، عدلیه را که توقع دارید، تشکیل داده و ده روز دیگر از قوای عدلیه و اجرای احکام آن جلوگیری نمود به طوری که عدلیه مطلوب آقایان، صورت تحقق و اجرا پیدا نکرد، چه کسی و با کدام قدرت مطمئن میتواند از عدلیه حمایت کند؟ عدلیه بدون داشتن مرجعی که حمایت از او بکند، غیر ممکن است و قدرتی که میتواند از عدلیه حمایت نماید و مانع ملاحظات عمرو و زید در صدور یا اجرای احکام کیفی بشود، مجلس شورای ملی است و لاغیر، مجلسی که متشکل از نمایندگان منتخب مردم بوده و اعضای آن مصون از تعرض حکومت و دولت باشند (ص ۵۱۹). مولف اعتقاد دارد که مساله مجلس شورای ملی از ابتکارات خود او است و دیگران یا از آن چیزی نمیدانند یا جرات گفتن آن را نداشتند. او مینویسد: حضرات، البته تا اینجا و این حدود خیالشان نمیرفت و بعضی اصولا از نظام مشروطه سلطنتی و حکومت پارلمانی، آگاهی نداشتند؛ بعضی هم که بیخبر نبودند، هنوز جرات اظهار آن را پیدا نکرده یا طرح این مطالب را زود میدانستند. (ص ۵۲۱) کتابنامه: ۱. احتشام السلطنه، محمود، خاطرات احتشامالسلطنه، تدوین سید محمدمهدی موسوی، اول، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۶۶ش. ۲. ترکمان، محمد، مکتوبات، اعلامیه ها،... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل الله نوری در مشروطیت، ج ۲، اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۶۳ش. ۳. صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، دوم، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۶۲ش. ۴. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۹ش. ۵. محیط مافی، هاشم، مقدمات مشروطیت، به کوشش مجید تفرشی جوادجان فدا، اول، تهران، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۳ش. ۶. ناظم الاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، به کوشش سعیدی سیرجانی، پنجم، تهران، نشر پیکان، ۱۳۷۶ش. پی نوشتها: ۱. ابراهیم صفایی: رهبران مشروطه، ص ۶۰۹. ۲. در اکثر منابع مشروطیت که به مقدمات نهضت پرداختهاند، به این مساله اشاره شده و برخورد علاءالدوله را ظالمانه بیان کردهاند؛ به طور نمونه، ر. ک: محمد ناظم الاسلام کرمانی: تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، ص ۳۳۲؛ احمد کسروی: تاریخ مشروطه ایران، ص ۵۸.
ارسال نظر