گذری به دورههای مجلس شورای ملی- بخش پایانی
محمد مروار اردشیر جی ریپورتر از بزرگترین ستایشگران رضاشاه در خاطرات خود مینویسد: «از لحاظ تعریف سیاسی، رضاشاه اتوکرات است و اینکه در ایران ظواهر پارلمانی به چشم میخورد ناقض این حقیقت نیست، زیرا ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاشاه نیازی ندارد که مجلس را به توپ ببندد. » رضاشاه عملکرد مشروطه را به هم زد و به دوران قبل از مشروطه باز گرداند. در عین حال که قانون اساسی همچنان دست نخورده باقی بود، به اصول آن عمل نمیشد. به عبارت دیگر هر چند ساختار نظام مشروطیت پا بر جا بود، اما عملکرد نظام به دوره استبداد ماقبل مشروطه برگشته بود.
محمد مروار اردشیر جی ریپورتر از بزرگترین ستایشگران رضاشاه در خاطرات خود مینویسد: «از لحاظ تعریف سیاسی، رضاشاه اتوکرات است و اینکه در ایران ظواهر پارلمانی به چشم میخورد ناقض این حقیقت نیست، زیرا ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاشاه نیازی ندارد که مجلس را به توپ ببندد.» رضاشاه عملکرد مشروطه را به هم زد و به دوران قبل از مشروطه باز گرداند. در عین حال که قانون اساسی همچنان دست نخورده باقی بود، به اصول آن عمل نمیشد. به عبارت دیگر هر چند ساختار نظام مشروطیت پا بر جا بود، اما عملکرد نظام به دوره استبداد ماقبل مشروطه برگشته بود. در این دوران که به دوران اقتدار نگهبان مشروطه (شاه) معروف است مفهوم آزادی زیر بار فشار دیکتاتوری رنگ میباختو هر اندازه به عمر سلطنت رضاشاه افزوده میشد به همان اندازه بر فشار وارده بر مجلس نیز افزوده میشد. رضاشاه برای اینکه قدرت خود را تضمین کند مصونیت پارلمانی نمایندگان را سلب و حتی احزاب سیاسی را از فعالیت محروم کرد.از دوره هفتم به بعد حتی یکی از شخصیتهای مخالف رضاشاه به مجلس راه پیدا نکرد.رضاشاه هیچ بهایی به مجلس نمیداد، مجلس را علاوه بر اینکه شکل ظاهری حکومت مشروطه را نشان میداد برای این میخواست که میتوانست خانها، مالکان بزرگ و روسای ایلات و طوایف بزرگ را در آن جا دهد و همگی را در مرکز کشور زیر نظر خود نگه دارد. محمدرضاشاه در کتاب انقلاب سفید خود در این باره چنین مینویسد: «ولی متاسفانه [مجلسی] که با چنین فداکاریهایی به وجود آمد خیلی زود تیول همان اشراف و متنفذین و فئودالهایی شد که صلاح خود را در عوض کردن ماسک و تظاهر به مشروطهطلبی و آزادیخواهی تشخیص دادند و در لوای همین نقاب از دموکراسی جدید کشور بهرهبرداری کردند. قدرت و نفوذ این عده از همان آغاز باعث شد که راه نمایندگان واقعی طبقه کارگر و کشاورز؛ یعنی طبقاتی که حقا در آن سهم داشتند سد شود و به این ترتیب پارلمان ایران تقریبا دربست در اختیار اقلیتی که گفته شد قرار گیرد...» رفتار رضاشاه با مجلس نشانه عمق دیکتاتوری و اعمال قدرت مطلقه بود. چنانکه به مدت چهار دوره متوالی، محتشمالسلطنه اسفندیاری را بهعنوان رییس مجلس منصوب کرد و این در حالی بود که انتخاب رییس مجلس طبق قانون بر عهده نمایندگان مجلس بود نه شاه. رضاشاه حتی در روزهای پایانی سلطنت خود نیز دست از تحکم برنداشت، چنانکه وقتی بعد از حوادث سوم شهریور نمایندگان مجلس تصمیم گرفتند از شاه بخواهند قانون اساسی را رعایت کند و به مجلس اجازه دهد تا به وظایف قانونی خود عمل کند، شاه عصبانی شد و از تن دادن به چنین مسالهای خودداری کرد. به طور کلی در دوره رضاشاه توازن داخلی قوا وجود نداشت، نه در مجلس بعد از دوره ششم اقلیت و اکثریت معنی داشت، نه در قوه مجریه بیم ناسازگاری و نه موردی برای استیضاح وزرا در مجلس. مجلس حالت تسلیم و فرمانبرداری نسبت به پادشاه را در پیش گرفته بود. جایگاه مجلس در دوره محمدرضاشاه: در مدت سی و هفت سال سلطنت محمدرضاشاه، یازده دوره قانونگذاری تشکیل شد که از حیث کارآمدی نمایندگان، منشأ طبقاتی و اجتماعی و گرایشهای سیاسی نمایندگان، به مقاطع مختلفی تقسیم میشود: ۱- دورههای چهاردهم تا هجدهم: در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که دورههای چهاردهم تا هجدهم قانونگذاری را در برمیگرفت به دلیل اوضاع بینالملل و جوان و کم تجربه بودن شاه، از فشارهای دربار و شاه بر مجلس کاسته شد؛ اما در عین حال مجلس از ثبات چندانی برای بهرهگیری از این وضعیت برخوردار نبود. فراکسیونگرایی شدید و کوتهبینیها و نگرشهای محدود اکثر نمایندگان و عدم توانایی آنان در درک وظایف اجتماعی خود و مقدم شمردن آنها بر مقاصد خصوصی، عوامل متعددی بودند که در تهی ساختن مجلس از هرگونه محتوای معنیدار بسیار موثر بودند.در واقع سرشت ساختاری فراکسیونگرایی و سیاست ایلی ـ قبیلهای ایران در این سالها، مانع پیدایش و گسترش یک نظام پارلمانی کارآمد مبتنی بر قانون شد، حتی قدرتمندی بعضی از نمایندگان مجلس نیز برای توسعه دموکراسی کافی نبود. طی دهه بیست، مجلس شورای ملی از جمله کانونهای مهم قدرت سیاسی به حساب میآمد که ترکیب نمایندگان آن، مواضعش نسبت به دولت و دربار و میزان دخالت و نظارتش بر مسائل مهم داخلی و سیاست خارجی میتوانست تعیینکننده باشد. به طور کلی سالهای دهه بیست را به علت تحولاتی که در پی برداشتهشدن استبداد رضاخانی و گشوده شدن فضای سیاسی، حضور گروهها و احزاب و توزیع قدرت بین نهادهایی چون مجلس، دربار، شاه، دولت و ارتش به همراه داشت و جوی سیال در صحنه سیاست کشور پدید آورد، شاید بتوان از بعد سیاسی، سالهای تمرین مجدد دموکراسی دانست؛ هر چند حضور نیروهای خارجی در ایران در این دوره سبب شکست این روند و بازگشت مجدد دیکتاتوری در سال ۱۳۳۲ شد. در این مدت توزیع قدرت متمرکز بین نهادهای مذکور، محوریت نهاد سلطنت را به شدت تضعیف نمود و سبب تقویت مجلس شد. مجلس تقریبا جایگاه ویژه خود را در یک نظام پارلمانی باز یافت، لیکن به کانونی برای رقابت داخلی و اعمال نفوذ افراد، احزاب، دربار و سفارتخانههای شوروی، انگلیس و آمریکا تبدیل شد. یکی از مشکلات مجلس این دوران به شیوه عملکرد اقلیت و اکثریت آن بازمیگشت تا آنجا که در مجلس، کمتر منافع و مصالح کشور مد نظر قرار میگرفت، اعضای مجلس عموما از کسانی انتخاب میشدند که از نفوذ و اقتدار محلی برخوردار باشند، به همین دلیل اکثرا از دانش سیاسی کافی جهت حل مسائل سیاسی و اجتماعی برخوردار نبودند؛ همان چیزی که محمدرضاشاه به دنبال آن بود. در مورد نمایندگان مجلس در این دوران باید یادآور شد که بسیاری از آنان مردانی سستعنصر، مطیع و بیبهره از قاطعیت بودند که توان مقاومت در برابر بسیاری وسوسهها را نداشتند و به آسانی آماج دستآموزی واقع میشدند. آنان فرصتطلبانی اصلاحناپذیر و در مجموع فاقد قدرت کافی از مسوولیتهای سیاسی و مدنی خود و معنا و مفهوم نظام پارلمانی بودند. از درک و تشخیص مصالح ملی یا عمومی فرو میماندند.بهجز تعداد معدودی از نمایندگان که اعتقادات ایدئولوژیکی محکمی داشتند، اکثر آنها فرصتطلبانی ثابتقدم بودند که گفتارشان چندان با کردارشان نمیخواند. ۲- دورههای هجدهم تا بیست و یکم مرحله دوم فعالیتهای مجلس در دوره محمدرضاشاه (۱۳۴۲ـ ۱۳۳۲) که مجالس هجدهم تا بیست و یکم را در بر میگرفت، در انتخابات اجازه هیچ نوع انتخاب ارجح داده نمیشد و کاندیداها با روشهایی نظیر همان روشهای زمان رضاشاه انتخاب میشدند. پارلمان بعد از کودتای ۲۸ مرداد به نحو قابل توجهی قدرت سیاسی خود را از دست داده و نفوذ و اقتدار کارسازی نداشت. در این مرحله، فعالیت سیاسی نمایندگان مجلس منحصر بود به بیان موضوعهای غیرسیاسی و مسائل محلی مربوط به حوزههای انتخاباتی. در سالهای بعد از کودتا، مجلس اقتدار نیمبند سالهای دهه بیست را از دست داد و به یکی از مجاری قدرت محمدرضاشاه تبدیل شد. با تاسیس ساواک و تقویت ارتش و نیروهای نظامی، حیطه نفوذ سیاسی شاه گسترش یافت و انتخابات مجلس تحت کنترل در آمد. پس از کودتا، شاه و دربار به طور موثر در انتخابات مجلس دخالت کرده و با استفاده از شیوههای مختلف، در تعیین و گزینش داوطلبان مورد نظر و حذف افراد مستقل در انتخابات اعمال نفوذ میکردند. تغییراتی که در دوران محمدرضاشاه در متمم قانون اساسی صورت گرفت سبب شد تا وی صاحب اختیاراتی فوقالعاده شود؛ چنانکه به موجب اصل ۴۸ مصوبه مجلس موسسان در اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ شاه میتوانست مجلسین را منحل کند. همین امر موجب تقویت قدرت محمدرضاشاه و تضعیف نقش مجلس در پویایی سیاست قانونگذاری خود شد. در حالی که در دهه بیست، مجلس از اقتدار بیشتری برای تحقق اهداف خود برخوردار بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد شاه قدرت مجلس را تا حد یک نهاد تشریفاتی پایین آورد. ۳- دورههای بیست و یکم تا بیست و چهارم محمدرضاشاه در این دوران از طرفی بر ضرورت تحقق دموکراسی غربی تاکید داشت و از طرف دیگر میخواست خود را پادشاهی مقتدر و سنتگرا نشان دهد؛ بنابراین پایبندی چندانی به اصول پارلمانتاریستی نشان نمیداد. به عبارتی در این دوره، مجلس کاملا تحت سیطره شاه در آمد. شاه سعی میکرد در ظاهر قانون اساسی را رعایت کند، هرچند مجلس مهر تاییدی برای اعمال و اوامر شاه به حساب میآمد ولی با این حال مباحثه و سایر نشانههای وجود مجلس مستقل رعایت میشد و حتی با وجود بعضی افراد مخالف باز هم مجلس حول اجرای فرامین شاه دور میزد. بنابراین مجلس پس از یک دوره فعالیت نیمه مستقل در دهه بیست، دیگر تا اواسط دهه پنجاه برای رژیم بهعنوان یک مهر لاستیکی عمل میکرد و همزمان با نزدیک شدن پیروزی انقلاب اسلامی و قیام عدهای از نمایندگان علیه حزب رستاخیز بودکه مجلس تا حدی از آزادی عمل برخوردار شد. نتیجه: مردم ایران پس از تحمل سالها دیکتاتوری و استبداد بالاخره با پیروزی انقلاب مشروطه موفق شدند استبداد را به زانو درآورند و حقوق مشروع خود را مطالبه کنند. از مهمترین درخواستهای مشروطهخواهان، بازگشایی مجلس شورای ملی بود؛ مجلسی که نمایندگان آن منتخب مردم و از بین خود آنها باشند نه منتخب شاه و از بین حامیان و دست نشاندگان او. این امر تا آن حد مهم تلقی میشد که در قانون اساسی، مجلس رکن رکین مشروطیت بود. کارنامه مجلس در عهد اول مشروطه، حاکی از بلاتکلیفی و ناکامی مجلس در تحقق آرمانهای مشروطه است. هر چند مجلس بهعنوان مناسبترین بستر جهت اصلاحات مدنظر مشروطهخواهان بود اما در مرحله عمل، نظرات نخبگان و سران مشروطه نسبت به آن متفاوت از کار درآمد و هر کدام سعی کردند تا براساس اندیشههای خود به تبیین آن بپردازند و این تعارض در کنار فشارهای خارجی و داخلی دیگر، سبب به بنبست رسیدن مجلس و آسیبپذیری و بحران در مشروطیت نوپا شد. مساله دیگر اینکه از نظر توجه مردم به انتخابات در این دوران تعداد آرا هیچ وقت چشمگیر نبود. بیسوادی، بیتفاوتی و اغتشاشات چند دوره نخست انتخابات و بیتاثیر بودن رای مردم در دورههای بعدی از عوامل تاثیرگذار بر این امر به حساب میآمد. در عصر دوم و سوم مشروطه، رضاشاه و محمدرضاشاه از طرفی بر ضرورت تحقق اندیشههای مشروطهخواهی و حکومت قانون صحه میگذاشتند و از سوی دیگر میخواستند خود را پادشاهی مقتدر و سنتگرا نشان دهند از این رو چندان پایبند اصول پارلمانتاریستی و مشروطهخواهی نبودند. در دوره پهلوی اول و دوم، مجلس به طور کامل تحت سیطره شاه بود. آنها و همفکرانشان درصدد بودند ظاهر قانون اساسی را رعایت کنند و مجلس را دایر و سرپا نگه دارند، اما مجلس در تمام این دوران به جز مدت کوتاهی در دهه بیست، مهر تاییدی برای اعمال و اوامر شاهانه به حساب میآمد. باید یادآور شد که در طول دوران مشروطیت، از ۱۳۵۷-۱۲۸۵ عوامل متعدد خارجی و داخلی مانع تحقق دموکراسی پارلمانی در ایران شد. تعدادی از این عوامل محصول سیاست خارجی ایران در این دوران بود که سبب رقابت دُوَل استعمارگر روس و انگلیس و بعدها آمریکا در امور داخلی کشور بهخصوص در کار مجلس شد؛ که نمونه آشکار آن را میتوان در دوره استبداد صغیر و حمایت روسیه از استبداد محمدعلیشاهی و سیاستهای مزورانه انگلیس در قطع حمایت خود از نظام پارلمانی بعد از امضای قرارداد ۱۹۰۷ م. مشاهده کرد.در بعد داخلی نیز استبداد و دیکتاتوری پاتریمونیالیسم دوران قاجار و پهلوی و طبقات مسلطی که بقای نظام پارلمانی را به ضرر خود میدانستند و درصدد به تعطیلی کشاندن آن بودند، زمینه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی لازم را برای خنثیسازی در کار مجلس فراهم کردند و اگر پایداری عدهای از رجال ملی چون مرحوم مدرس و هواداران وی نبود شاید اثری از نظام پارلمانی در ایران باقی نمیماند و ماحصل انقلاب مشروطیت نیز به باد میرفت. منابع: - عبدالرحیم ذاکر حسین، ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، ج ۲، نشر علم، تهران ۱۳۷۷. - یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، تهران ۱۳۷۸. - رفعتا... قاضی شکیب، علل سقوط حکومت رضاشاه، انتشارات آثار، تهران ۱۳۷۲. - فخر روحانی، اهرمهای سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، ج ۱، بلیغ، تهران. - مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران ۱۳۵۷ - ۱۳۲۰، روزنه، تهران ۱۳۸۰. - باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی و شهریور ۱۳۲۰، انتشارات علمی و سخن، تهران ۱۳۶۷. - فخرالدین عظیمی، بحران دموکراسی در ایران، ص ۱۸ ۲۳. همان. - حسین مکی، کتاب سیاه، علمی، تهران ۱۳۵۸. -ظهورو سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد فردوست، جلد۲، اطلاعات، چاپ پنجم تهران۱۳۷۱. برگرفته از کتاب مجلس شورای ملی (دورههای بیستویکم تا بیست و چهارم) نوشته محمد مروار نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی تابستان ۱۳۸۶
ارسال نظر