جواهرات بیاور و چانه سیاسی نزن!
گروه تاریخ اقتصاد- ناپلئون که میخواست از راه زمینی به هند حمله کند، قبلا رضایت فتحعلی شاه را جلب کرده بود تا او را برای عقد پیمان اتحادی میان ایران و فرانسه در تهران به حضور بپذیرد. برای جلوگیری از بسته شدن همین پیمان بود که هیات مدیره کمپانی هند شرقی، در همان تاریخ، یعنی در اوایل قرن نوزدهم، سرجان ملکم را به ایران گسیل داشت. ولی صدراعظم شاه به فرستاده مخصوص شرکت مهلت نداد که وارد پایتخت شود، بلکه او را در همان نیمه راه سفر میان بوشهر و تهران ملاقات کرد. گرچه سرجان ملکم تا آنجا که میتوانست با صدراعظم چانه زد، به حدی که در نتیجه جروبحث طولانی هر دو خسته شدند و از دست هم به ستوه آمدند، ولی سرانجام حقیقت امر صریح و بیپرده به فرستاده مخصوص شرکت گوشزد شد.
گروه تاریخ اقتصاد- ناپلئون که میخواست از راه زمینی به هند حمله کند، قبلا رضایت فتحعلی شاه را جلب کرده بود تا او را برای عقد پیمان اتحادی میان ایران و فرانسه در تهران به حضور بپذیرد. برای جلوگیری از بسته شدن همین پیمان بود که هیات مدیره کمپانی هند شرقی، در همان تاریخ، یعنی در اوایل قرن نوزدهم، سرجان ملکم را به ایران گسیل داشت. ولی صدراعظم شاه به فرستاده مخصوص شرکت مهلت نداد که وارد پایتخت شود، بلکه او را در همان نیمه راه سفر میان بوشهر و تهران ملاقات کرد. گرچه سرجان ملکم تا آنجا که میتوانست با صدراعظم چانه زد، به حدی که در نتیجه جروبحث طولانی هر دو خسته شدند و از دست هم به ستوه آمدند، ولی سرانجام حقیقت امر صریح و بیپرده به فرستاده مخصوص شرکت گوشزد شد. به او گفته شد که با توجه به روابط دوستانه ایران و فرانسه، که تازه آغاز شده است، پذیرفته شدنش در دربار ایران غیرممکن است. ملکم تاسف خود را از استماع این خبر پنهان نکرد؛ ولی در ضمن گوشهای به این مطلب زد که از طرف شرکت هند شرقی (قائم مقام دولت بریتانیا) ماموریت داشته است مقادیر کلانی مروارید گرانبها و جواهرات قیمتی، که از هند همراه آورده بوده است، نثار خاکپای شاهنشاه ایران کند. از آن گذشته، کاروان مفصل دیگری حامل جواهرات و زر و سیم فراوان برای رجال کشور و درباریان شاه، که وعده کمک محرمانه به شرکت داده بودند، در راه بوده و باید در عرض همان چند روزه به تهران برسد و مقداری از این تحف و هدایا قرار بوده است به خود ایشان، یعنی صدراعظم تقدیم شود. اما پس از این قول و قرار رسمی میان ایران و فرانسه که به موجب آن دولت ایران سفیر فرانسه را با آغوش باز در تهران پذیرفته است و به فرستاده انگلستان حتی اجازه نمیدهد که قدم به پایتخت بگذارد، او (ملکم) دیگر حاضر نیست، سر این محمولات گرانبها را باز کند. سیاستمدار ایرانی که این خبر را شنید با لحنی تعجب آمیز استفسار کرد: - راست میگویید؟ در این صورت مطمئن باشید که ما پیش از آنکه شما از دروازه جنوب وارد شوید سفیر فرانسه را از دروازه شمال اخراج خواهیم کرد. در نتیجه این قول و قرار دو جانبه که اثر همان اکسیر شهفریب - گوهرها و پیشکشها- بود تفاهمی دوستانه میان طرفین به سرعت برقرار و اشکالات اولیه برق آسا ذوب شد. هنگامی که دو طرف به مراد خود رسیدند و رشته دوستی میانشان استحکام یافت، روزی صدراعظم ایلچی بریتانیا را برای یک مذاکره مفصل به حضور پذیرفت و در ضمن صحبت پس از اینکه مدتی از لیاقت و کاردانی سفیر تمجید کرد از او پرسید: - تنها موضوعی که اسباب حیرتم شده است و به هیچ وجه از علتش سر در نمیآورم این است: شما که این همه جواهرات و زر و سیم، که حلال هر مشکلی است، در اختیار داشتید برای چه وقت گرانبهای خود و مرا ساعتها و روزهای متوالی بیجهت تباه کردید و در اطراف سیاست چانه زدید؟» منبع: خاطرات سیاسی سرآرتورهاردینگ، وزیر مختار انگلیس در دربار مظفرالدین شاه، ترجمه دکتر جواد شیخ الاسلامی. تهران. مرکز نشر دانشگاهی
ارسال نظر