ایرانی‌ها می‌دانستند که کمپانی نفت مبالغ روز افزونی به دولت انگلیس مالیات می‌پردازد و نیز می‌دانستند قرارداد ۱۹۳۳ افزایش درآمد دولت ایران را پیش‌بینی کرده است، ولی این درآمد در صورتی بالا می‌رفت که بر میزان استخراج نفت افزوده می‌شد و سودی که کمپانی به صاحبان سهام می‌پرداخت، فزونی می‌گرفت؛ ولی «محدودیت سود سهام» که کمپانی نفت به دستور خزانه‌داری انگلستان پذیرفته بود، مانع آن می شد که حداکثر سود به سهامداران پرداخت شود و همین موضوع، موجد بدگمانی بود. ایرانی‌ها نمی‌دانستند که یک کمپانی، می‌تواند بنا به میل و اراده خویش سود سهام خود را محدود کند. آنچه آنها می‌دیدند این بود که در نتیجه این کار، آن اندازه پول که فکر می‌کردند حق آنها است به دست نمی‌آورند. من احساسات ایرانی‌ها را درک می‌کردم؛ زیرا این موضوع به نظر آنها حیله‌آمیز می‌رسد که دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان، به عنوان یک سهامدار بزرگ کمپانی نفت انگلیس و ایران، بابت مالیات مبالغ روزافزونی بگیرد و از قبول سود بیشتر سهام که دولت ایران از آن برخوردار می‌شد، خودداری کند.

سال ۱۹۴۸ در بازگشت از ایران، در این باره به قدری دلواپس و نگران بودم که از وزیر دارایی تقاضای ملاقات کردم. به «سراستافورد کریپس» گفتم که اگر «محدودیت سود سهام» در این مورد ادامه یابد، می‌ترسم آشوبی به پا شود. می‌توان برای کمپانی که سود سهام آن در درآمد یک دولت خارجی تاثیر دارد، استثنایی قائل شد. وزیر دارایی اظهار تاسف کرد، ولی جواب داد که استثنا غیرممکن است.

کمپانی نیز از خطر آگاه بود و به دولت هشدار داد. دولت انگلستان شاید با شتابی بیش از اندازه، درخواست نخست‌وزیر ایران را پذیرفت که از کمک مالی فراوانی که کمپانی مخفیانه به دولت او می‌کرد، سخنی گفته نشود. مردم ایران نیز به زودی از این نکته آگاه نشدند که کمپانی می‌کوشید ژنرال رزم‌آرا را متقاعد کند تا باب مذاکرات را براساس تقسیم پنجاه- پنجاه منافع، دوباره بگشاید و نیز نمی‌دانستند که قرارداد الحاقی تصویب شده، جبران «محدودیت سود سهام» را برای آینده در نظر گرفته بود.

منبع: خاطرات آنتونی ایدن نخست وزیر انگلیس درسال‌های ۴۵-۱۹۳۵ و ۵۷-۱۹۵۱)

ترجمه: کاوه دهگان