دریچه
«توینبی» و تمدنهای محکوم به شکست
سید جمال موسوی- آرنولد جوزف توینبی در اثر پرحجم دوازده جلدی خود به نام بررسی تاریخ، با توجه به احاطه علمی و ژرفنگریاش، کوشیده تا مراحل شکلگیری، رشد، فروپاشی و سقوط تمدنها را تحلیل کند. توینبی در واقع نظریهپرداز فلسفه تاریخ به شمار میآید و به شاخهای ازتاریخیگری وابسته است که تاکید میکند: روند تاریخ، تحت کنترل و هدایت قوانین عام و قواعد کلی قرار دارد و با شناخت آن آینده تمدنها را میتوان پیشبینی کرد. این نوع دید و نگرش را نزد افلاطون، هگل، کانت، مارکس و اشپنگلر میتوان یافت.
آرنولد جوزف توینبی در سال ۱۸۸۹ به دنیا آمد. تحصیلاتش را در رشته تاریخ یونان و روم در دانشگاه آکسفورد به انجام رساند و همان جا به تدریس پرداخت. درآغاز جنگ جهانی اول به خدمت دولت درآمد و در کنفرانس صلح پاریس، از اعضای هیات نمایندگی بریتانیا بود. پس از جنگ در سال ۱۹۱۹ به استادی کرسی نوبنیاد زبان و ادبیات و تاریخ بیزانس و یونان جدید در دانشگاه لندن منصوب شد. در آن زمان این فکر غلبه داشت که تدریس ملیگرایانه تاریخ، آتش کین و عناد را دامن میزند و مطالعه تاریخ به شیوهای بینالمللی و خالی از غرض باید انجام گیرد. به این منظور، در سال ۱۹۲۶ کرسی تازهای در دانشگاه لندن به وجود آمد و توینبی استادی و مسوولیت آن را عهدهدار شد. در این مقام در فاصله دو جنگ جهانی، نشریه سالانه بررسی امور بینالمللی را منتشر کرد که یکی از مراجع بااهمیت وقت بود.
وی سرشناسترین نماینده آنچه گاهی فلسفه تاریخ نامیده میشود، به شمار میرود و کوشیده به کشف قوانین حاکم بر بشر و تکامل تمدنها بپردازد و این کار را در متن نوعی بررسی تطبیقی جوامع مختلف انجام داده است.
توینبی بهخاطر تحصیلات و مطالعاتش در فرهنگ و تاریخ یونان و زبان و ادبیات لاتین و تجاربی که در کنار کارهای دولتی و سفرهایش به کشورهای مختلف به دست آورده بود، تالیفات تاثیرگذاری دارد که عبارتند از: اندیشه تاریخی یونان (۱۹۲۴)، تمدن و خصلت یونانی (۱۹۲۴)، تمدن در بوته آزمایش (۱۹۴۸)، نگرش تاریخی به دین (۱۹۵۶)، شرق و غرب (۱۹۵۸)، تاریخ تمدن (۱۹۵۹) و مفاهیم تمدن و فرهنگ. اما اثر اصلی، بررسی تاریخ، در دوازده جلد است که واکنشهای مختلفی را در بین مردم و محافل آکادمیک به وجود آورد. سه جلد اول این کتاب در سال ۱۹۳۴ منتشر شد. هدف عمده توینبی، بررسی کلی و فراگیر روی دادهها و گسترش دامنه دانش تاریخ بود. وی بر خلاف رسم معمول، ملتها را پایه و اساس کار خود قرار نداد، بلکه واحد مطالعات تاریخی خود را تمدنها قرار داد و به سراغ آنها رفت. بیست و یک تمدن را شماره کرد که هفتتای آنها هنوز برقرار است. موضوعی که بهویژه در او اثر گذاشت، آهنگ مشخص امور بشر یعنی دورههای رشد و فساد بود. وی در فاصله انتشار جلد سوم تا مجلدات بعدی، به شرح و بسط تعابیر و تفاسیر و برداشتهای خود از پدیدههای تاریخی پرداخت و با توجه به اهمیت عقاید منتقدان، در اندیشههای خود مرور کرد و تجدیدنظرهایی به عمل آورد.
در جلدهای چهار، پنج و شش کتابش که اندکی پیش از شروع جنگ جهانی دوم منتشر شد نیز به همان سبک مجلدات قبلی مراحل تمدن را بررسی نمود. در سال ۱۹۴۷ شش جلد اول بررسی تاریخ را در یک جلد خلاصه و منتشر کرد.
چنانکه گفته شد، بررسی تاریخ مهمترین کار توینبی به شمار میآید که در واقع تاریخ جهان از آغاز تمدن بشر تا زمان معاصر است. وی در این اثر، به چگونگی ظهور و تکوین، رشد و انحطاط تمدنها پرداخته و نظریه خاص خود را ارائه کرده است. نگاه وی با دیگر نظریهپردازان تاریخی مشابهتی ندارد. وی تاریخ را از جریان تمدن و تمدن را از روی دادهای تاریخی نه جدا میدید و نه بررسی میکرد. وی بر خلاف برخی از صاحبنظران، وجود اندام برای هیچ تمدنی را مدعی نیست و نیروی محرکه تاریخ را هم نه نیروهای اقتصادی بلکه نیروهای معنوی میداند. وی به تمام تاریخ بسیار بازتر و گستردهتر از دیگران نگریسته و خود را در جامعه و تمدن و جغرافیای خاصی محدود و منحصر نمیکند. حوزه مطالعه وی تمام جهان و در طول زمان است. روش کار وی استقرایی به شمار میآید و با وجودی که موارد مطالعه وی کم و ناکافی مینماید، وی مدعی است که مراحل معینی از نوعی الگوی رشد، اضمحلال و فروپاشی، به میزان چشمگیر از شباهت میان سرگذشتهای جوامعی که او به مطالعه و بررسی آنها پرداخته، به چشم میخورد.
وی به روش کلی خود در کتاب بررسی تاریخ تمدن به طرح این پرسش میپردازد: «چرا در گذشته، پارهای از تمدنها دچار فروپاشی شدهاند؟» سپس به طرح برخی نظریات میپردازد که برای جواب به این سوال مطرح شدهاند و دست آخر دیدگاه خود را بیان میکند.
از ۲۶ تمدنی که در کتاب خود برشمرده، شانزده مورد آن از بین رفتهاند و از ده تمدن باقیمانده فقط تمدن غربی از دید وی وضعیت یک تمدن زنده و پویا را دارد. وی خود محکوم بودن تمدن به فروپاشی را نمیپذیرد. از این رو، نظریههای جبرگرا را قبول ندارد و در پی ارائه پاسخی متفاوت است.
از دید توینبی، تمدنها با تهاجم به وجود میآیند، با تهاجم رشد میکنند و با تهاجم نابود میشوند. اما تهاجم، تنها دلیل نابودی آنها نیست. او البته این را نیز باور ندارد که تمدنها براساس دورههای ثابت و معین ظهور کنند، رشد یابند و از بین بروند. وی حتی پیشگویی در مورد تمدنهای زنده را سخت میداند. به نظر وی درست است که قواعد و الگوهایی در تاریخ دیده میشود، ولی بر اساس آنها نمیتوان پیشگویی کرد؛ چون امور بشری واجد عنصر پیشگوییناپذیر، یعنی اراده آزاد است. از دید وی مرگ و نابودی تمدن در اثر خودکشی است. اگر تمدنی نتواند از عهده حل تضادهایش برآید و پاسخ های مناسب و روزآمد به آنها بدهد، محکوم به شکست است.
ارسال نظر