تـاریــخ جــهـان - داوری علیاکبر داور درباره اقتصاد ایران – بخش آخر
فقط دولت میتواند مساله را حل کند
داوری نهایی علی اکبر داور برای اقتصاد ایران با پرسشی از سوی او مطرح میشود که کدام نهاد باید بحران را برطرف کند: نهاد دولت یا نهاد خانواده و او با قاطعیت جواب میدهد که دولت. آنچه در ۳ شماره از نوشتههای داور خواندید از کتاب داور و عدلیه نوشته دکتر عاقلی اخذ شده است.
علی اکبر داور
داوری نهایی علی اکبر داور برای اقتصاد ایران با پرسشی از سوی او مطرح میشود که کدام نهاد باید بحران را برطرف کند: نهاد دولت یا نهاد خانواده و او با قاطعیت جواب میدهد که دولت. آنچه در ۳ شماره از نوشتههای داور خواندید از کتاب داور و عدلیه نوشته دکتر عاقلی اخذ شده است. حالا چه کنیم
عدم تناسب را چطور میتوان از بین برد؟ نگفته معلوم است: یا باید از مصرف کاست یا بر تولید باید افزود.
جای اما و اگر هم نیست، سر این دو راهی ماندن و پا به پای کردن هم از عقل دور است، یکی از دو جاده را باید جلو داد.
اما کدام؟ همه صحبت در اینجا است.
شاید به عقیده بعضی خوب باشد راه کم کردن مصرف را پیش بگیریم، مگر مرحوم شیخ نفرموده «چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن»؟ ولی به اعتقاد من این راه نه موافق مصلحت است و نه عملی. بله، این کار اگر شدنی هم بود خوب نبود. حیف نیست که آدم یابو را بر اتومبیل ترجیح بدهد؟
راستی، چوخا بهتر است یا ماهوت؟ کرباس بهتر است یا چلوار؟ واقعا خیال میکنید اگر به جای چراغ برق از امشب پیهسوز را زنده کنیم آدمهای حسابی به فکر ما نمیخندند؟
لازمه تمدن جدید پیدا شدن احتیاجات تازه است و هرقدر کسی به زندگانی دنیای امروز آشناتر بشود احتیاجاتش بیشتر خواهد شد. حمام نمره البته بیش از حمام معمولی مصرف برمیدارد، ساختمان و سوخت و لوازمش گرانتر میشود، ولی هرکس نظافتپسند شد حمام نمره خواهد رفت و باید کاری کرد که همه نظافتپسند بشوند.
شما عقیده دارید باید درشکه را از بین برد؟ من موافقم ولی به شرط اینکه اتومبیل به جای درشکه بیاید.
به عقیده من، ولو این عقیده به نظر همه کفر بیاید، اما درصدد کاستن احتیاج و کم کردن مصرف، افتادن مخالف با وطنپرستی است.
آرزوی هر وطنپرستی باید این باشد که هر صبح در تمام افراد مردم ایران حس احتیاج تازه طلوع بکند و مصارف هریک از اهالی مملکت ما چندین برابر بشود. آن وقت ما را بدون تعارف آدم می شود حساب کرد که هر ایرانی در سال مبلغها بیش از امروز به مصرف مطبخش برساند، لباس تمیز بپوشد و در صورت مخارجش مبالغ عمده برای رفع حوائج صحی و تربیت خود و اولادش ببینیم.
یقین داشته باشید ملت قانع، گدا طبیعت و گدا خواهد شد. مردمی که بگویند «گر نباشد شانه از بهر ریش- شانه بتوان کرد با انگشت خویش» مستحق نکبت و ادبارند.
البته ممکن است بدون هیچ ضرر روی بعضی از مصارف امروز ما قلم کشید (واقعا چه خواهد شد اگر ما در سال مقداری عطر «کتی» استعمال نکنیم و از خوردن جگر غاز کار فرنگ بگذریم؟) اما اغلب مصارف ما کم شدنی نیست: مردم را از قند و چای منصرف میکنید؟ یا نمیگذارید قند به ایران بیاید؟ به زور مردم را با کرباس وا میدارید بپوشند؟ یا حکم خواهید داد پارچه فرنگ وارد ایران نشود؟
قانون میگذارید که مردم را با پوست بید بسازند؟ یا جلوی گنه گنه و سایر «جوهریات» فرنگی را خواهید گرفت؟
امر میدهید الاغ سواری عمومیت پیدا کند؟ یا منع میکنید درشکه و اتومبیل به ایران نیاورند؟
از واردات آهن و فولاد و نقره و طلا جلو میگیرد؟ کاغذ و نفت و شمع و شیشهآلات را نخواهید گذاشت از سر حد بگذرد؟ اسلحه نمیخواهید بخرید؟
اگر در جواب این سوالات میگویید «بله»، به هزار دلیل در اشتباه هستید. اگر میگویید «نه» که اغلب مصارف شما همینها است و بنابراین تصدیق کردهاید از مصرف کاستن عملی نیست.
راه علاج، افزایش تولید
پس باید بر تولید افزود.
راه علاج منحصر به همین است و بس.
وقتی ایران را میشود گفت ترقی کرده که همین اتومبیل علیه ما علیه در شهرها و بین شهرها و همه جا در دسترس همه طبقات ناس باشد و تمام مردم دارای جمیع وسائل آسایش و استراحت بشوند، هر سال چندین صدمیلیون ابریشم و پنبه و پشم و توتون، میوه خشک و تر، مس و سرب و صدها قسم مالالتجاره دیگر به سایر ممالک بفروشیم و با آن پول اجناس خوب فرد اعلی بخریم.
تمام هم ما باید مصروف این شود که جنس مشتری پسند زیاد برای بازارهای داخل و خارج تهیه کنیم، ثروت زیاد به عمل بیاوریم و تولیدمان بر مصرفمان بچربد.
چطور به این مقصود باید رسید؟ من به طور اختصار سه شرط مهم آن اشاره میکنم؛
۱- قبل از به عمل آوردن جنس بازارش را باید در نظر گرفت و باب آن بازار جنس حاضر کرد.
عادت ما براین شده که توجه درستی به بازار نداشته باشیم و دنبال پیدا کردن بازار نرویم. زبان حال ما تقریبا این است «بازار خودش ما را پیدا خواهد کرد.» این اشتباه است، سالی چندین میلیون ما ضرر این فکر را داریم! در این عهدی که زندگی میکنیم مشتری کمتر بیمتاع میرود و متاع دنبال مشتری است.
تمام نمایندههای تجارتی، مامورین تجارتخانهها و قنسولهای ملل غرب همه کارشان این است که بازارهای ممالک دنیا را بگردند پیدا کنند، بلد بشوند بسنجند و ببینند چه اجناسی در هر بازار مرغوبتر است، بیشتر طالب دارد و سلیقه مشتری هر بازار چیست. چطور مشتری دیگران را باید از دستشان گرفت و به چه حقه باید مردم را دارای احتیاجات تازه کرد و جنسهای تازه به آنها فروخت، چه رنگی به آب باید زد که حنای متاع سایرین پیش مشتری رنگی نداشته باشد؟ ما از این مساله کاملا غافلیم!
نه تجارمان اطلاعات صحیحی از طرز تجارت امروز دارند، نه وسایل مادیشان اجازه این قبیل اقدامات را میدهد و نه قنسولهای ما برای این کار قنسول شدهاند.
با غفلت از بازار هم جنس زیاد به عمل آوردن حاصل ندارد.
وقتی کشمش ما را جز یک قسمت از اهالی روسیه هیچکس نمیپسندد و ما بلد نیستیم راه دیگری را بجوریم و مطابق سلیقه آن بازار جنس تهیه کنیم، زیاد کردن کشمش چه فایده خواهد داشت؟
گل سرخ و توتون مملکت ما به درد کارخانه عطرکشی و سیگارسازی اروپا میخورد، ولی باید رفت و حرف زد و دستور گرفت و مطابق آن دستور جنس حاضر کرد و فرستاد از این راه سالی مبلغها فاید کرد، والا ممکن است سالها بگذرد و هیچکس دنبال توتون و گل سرخ شما نیاید.
۲- تولید یک قسمت از اجناس فعلی ما درست که حساب کنیم مقرون به صرفه نیست آنها را باید به اجناس دیگر تبدیل کرد. جنس به عمل آوردن البته ضروری است، ولی ملت فهمیده وقت و کارش را بیمطالبه صرف به عمل آوردن هر جنسی نمیکند. مثلا فرانسه هر قسم ماشین میتواند بسازد اما بسیاری از ماشینها است که از انگلیس و آمریکا میخرد. چرا؟
برای اینکه این دو مملکت معادل ذغالسنگ و آهن زیاد دارند و به این مناسبت آلات و ادوات میکانیکی را ارزانتر تمام میکنند و برای فرانسه ماشین وارد کردن از آمریکا و انگلیس و صرف وقت کردن در شعبه دیگر تولید ثروت بیشتر صرفه دارد. ما هیچ اهل این رقم حساب نیستم! همچو نیست؟ اگر بودیم آنقدر برنج کاری نمیکردیم؟
هیچ فکر کردهاید زراعت برنج چقدر به ما ضرر میزند؟
حساب کنید یک نفر آدم تا به حد رشد برسد و عامل زراعت بشود چقدر تمام خواهد شد، چه مقدار صرف خوراک و پوشاکش میشود و به طور کلی چه میزان خرج برمیدارد، تخمین زدهاید، خوب حالا ببینید با این مخارج زیاد این ماشین انسانی وقتی به کار زراعت برنج افتاد چطور زود خراب و اسقاط میشود و از کار میافتد. پس قطع نظر از نوعپرستی و صرف از لحاظ اقتصادی، زراعت برنج در حکم کسبهای ملانصرالدین علیهالرحمه ضرر محض است.
همه لطف زندگانی ما در این است که حساب توی کارمان نیست والا عوض برنج محصولات دیگری به عمل میآوریم، آن وقت هم جان یک عده از مردم بیچارهمان را همه ساله روی این زراعت نمیگذاشتیم و هم محصولی داشتیم که اگر یک سال همسایهمان نمیتوانست آن را بخرد در بازارهای دوردست هم به فروش میرفت.
باری به طور کلی باید در محصولات فلاحتی و صنعتی خودمان تجدیدنظر کنیم- اجناسی را که صرفه ندارد بیندازیم دور- جنسی به عمل بیاوریم که به زحمتش بیارزد.
۳- جنس را به قیمت مناسب وارد بازار باید کرد. بازار پیدا کردن و به سلیقه مشتری و از روی حساب جنس عمل آوردن لازم است ولی کافی نیست، قیمت مناسب شرط اساسی فروش است بیش از هر چیز به این شرط باید توجه داشت:
بهترین اجناس وقتی با قیمت نامناسب وارد بازار شد، بیمشتری است و محصول ما در صورتی به فروش میرسد که نظیر آن را ارزانتر ندهند.
این هم مقدور نخواهد شد مگر محصولات خودمان را اعم از فلاحتی و صنعتی طبق تازهترین اصول علمی و باصرفهترین سبک کار به عمل بیاوریم و با ارزانترین وسایل نقلیه سریع به بازار برسانیم.
چون میخواهم کوتاه بیایم. بیش از این تفصیل نمیشود داد.
به طور خلاصه، هر وقت موفق شدیم بیش از احتیاج و مصرفمان تولید ثروت کنیم، آن وقت بحران اقتصادی دست از گریبان ما خواهد کشید و نفس راحت کشیدن برای آن روز ما مقدور شده و بس.
قبل از آن روز هر چه بگوییم و بگویند، هر رییسالوزرایی روی کار بیاید و خانهنشین بشود، ابدا تفاوتی در اساس زندگی ما پیدا نخواهد شد!
کی باید رفع بحران بکند؟
یک کلمه دیگر و دعا میکنم. بحران ما معلوم و طریق رفع آن معین. کی باید جان ما را از دست بحران خلاص بکند؟ مردم یا دولت؟
به عقیده من، در حال فعلی مملکت جز دولت هیچ قوه قادر به رفع بحران نیست. از تجار امروز ما نمیشود انتظار داشت بازار برای محصولات ایران پیدا کنند- دولت باید به تجار بازار نشان بدهد نمیشود از مردم توقع داشت طرح تازه برای محصولات فلاحتی ما بریزند. ماموران متخصص دولت باید مردم را راهنمایی بکنند.
جنس ارزان به عمل آوردن بسته به اصول علمی جدید، طرق تجارتی خوب، وسائل نقلیه خوب و مناسب و کمی کرایه پول یا به عبارت دیگر کمی نرخ تنزیل است که آن هم تا درجه زیادی مربوط به امنیت قضایی است.
انجام کدام یک از این شروط در قوه مردم بیاطلاع ما است.
بله، دولت باید این اوضاع پرنکبت امروز ما را عوض کند.
اما کی؟ لابد باید گفت: «هر وقت خدا بخواهد»!
ارسال نظر