نان در تهران معضل شده بود و مردم آسیب می‌دیدند. حکام تهران با رانت‌خواری از توزیع انحصاری آرد، شرایط را دشوار کرده بودند. در شماره گذشته و به نقل از مرحوم محمدعلی تهرانی (کاتوزیان) شرایط تا اندازه‌ای بازگویی شد. در ادامه خاطرات وی می‌خوانیم:

... نظر به اینکه در موقع افتتاح مجلس گرفتن وجوهی که از نانوا و قصاب معمول به حکام بود میسر نمی‌شد و نظر به اینکه درباریان کمبود نان و بدی آن را به تصمیم مجلس مرتبط می‌کردند و با توجه به اینکه نانواها خود را مسوول نمی‌دانستند و هر خاک اره و کثافتی را جزو نان نموده و خوراک مردم می‌کردند، مجلس برای آسایش عامه مردم مجبور به مداخله در امر نان شد و در جلسه‌ای در این باره بحث شد. در پایان این جلسه مرحوم میرزا جعفر صدرالعلما که در خارج با عده‌ای از آقایان تجار مجلس وارد مذاکره شده بود و از آنها تقاضا کرده بود یک کمپانی تشکیل داده امر نان تهران را سامان دهند. صدرالعلما در مجلس از تجار تقاضا کرد در این باب کمال جدیت به خرج دهند تا رفع غائله شود و تهاجم معنوی مستبدین درباری از این راه مرتفع شود. موارد مزبوره طرح و یکی از وکلا که ظاهرا عباسقلی وکیل نانواها که صورتا نمایندگی ملت و در باطن طرفدار هرج و مرج بوده، مخالفت با کمپانی کرده و استدلال بر رد کمپانی به این نحو نموده که تجار را می‌شناسیم، خوف آن است مانند شرکت عمومی سرمایه را نیست و نابود کنند و مالیه مردم از دست برود و در واقع می‌خواست به یک تیر دو نشان بزند. یکی اساس بانک ملی را از میان برده و دیگری وضع هرج و مرج نان به حال خود باقی باشد تا مشروطیت پیشرفت نکند.

حاج محمد اسماعیل مغازه که یکی از تجار معتبر و سمت وکالت داشت خطاب به صدرالعلما نموده که به این مذاکرات بی‌رویه ما حاضر نیستیم در امر نان مداخله نموده که ما را بی‌اعتبار قلمداد نان نمایند. ناطق مزبور برآشفت و گفت می‌خواهید کلاه ملت و دولت را بردارید. حاج علی حبیب که یکی دیگر از تجار و وکیل بود، گفت باید این حرف را ثابت کنید و او را سخت تهدید کرد. ناطق مزبور گفت من داعیه شرف دارم، می‌خواهی حق مرا تضییع کنی. نزدیک بود کار به مجادله و زد و خورد انجامد. آقا میرسیدمحمد طباطبایی خطاب به حاج علی گفت که از مجلس بیرون رو، بس است گفت‌وگو و تاکید کرد بیایید حاج علی را از مجلس خارج کنید... حاج علی خود از مجلس بیرون رفت و تجار همه از مجلس خارج شدند. آقای بهبهانی و سایر آقایان از عده‌ای از وکلا درخواست کردند که بروند و تجار را بیاورند... بالاخره در جلسه‌های بعد محض آسایش و رفاه اهالی تهران، آقایان حاج امین‌الضرب، حاج معین بوشهری، حاج سیدمحمد صراف و حاج علی حبیب و بعضی دیگر حاضر شدند در آتیه، نان خوب به اهالی تهران از قرار یک من شش عباسی (یک ریال و بیست دینار) داده و شرایطی نیز برای آن پیشنهاد کردند که عمده آن این بود که دولت ۱۵ هزار خروار در ظرف دو ماه گندم از انبار داده و ۱۰ هزار خروار نیز از ملاکان گرفته و تسلیم کمپانی به قیمت عادله نماید و کمپانی در مدت ۷ ماه نان تهران را مطابق قرارداد تهیه کند و بر طبق قرارداد به فروش رساند و حکومت تهران در مدت مزبور حق مداخله نداشته باشد... ولی حکومت تهران از مداخله در امر نان دست برنداشته و اجازه مداخله به کمپانی نداد... به این جهت عده زیادی به مجلس آمده و شکایت از مداخله حکومت در امر نان کرده و وکلا را مورد حمله و شماتت قرار داده، حتی رسما به صنیع‌الدوله اظهار داشتند اگر حکومت بخواهد مداخله در امر نان کند ولو اینکه از قرار یک من ده شاهی بفروشد، ما نخواهیم گذاشت. مجلس نامه‌ای به نخست‌وزیر نوشت که به دلیل تصویب مجلس، نان تهران باید توسط کمپانی تامین شود... کمپانی کار را شروع کرده و خوب پیش می‌رفت که دوباره وضع نان مغشوش شد و این بار مردم از کمپانی شکایت کردند... کمپانی گفت، دولت قرار بود گندم دهد که نداده است...