همسایهها - ایران بین تزاریسم و کمونیسم - بخش پایانی
حمله به گیلان و فسخ قرارداد
نویسنده مطلب حاضر پس از بررسی زوایای گوناگون رفتار تزارها و بلشویکها با ایران و کالبدشکافی دخالت تمام عیار انگلیس در ایران به بهانه حفظ ایران از سلطه کمونیسم به اینجا میرسد که انگلیسیها حاضر نشدند قرارداد ۱۹۱۹ را تا آخر ادامه دهند و... نویسنده این مطلب که از سایت «دیپلماسی ایرانی» اخذ شده است، محمدرضا دبیری است.
ولی اینک «مژدگانی که گربه زاهد شد» و خودشان مستشار نظامی میفرستادند که ارتش متحد الشکلی در ایران بهوجود آورند و متعهد میشدند تا برای تامین منابع مالی کمک کنند تا تشکیلات مالی و اداری ایران سرو سامان یابند. تا قبل از به روی کار آمدن بلشویکها در روسیه تصور چنین سخاوتمندی هم دور از ذهن بود. اینهم از مصادیق سبب خیر شدن عدو بود.
مسائل و تعهدات مندرج در این قرارداد بسیار شبیه قراردادی بود که پس از جنگ دوم جهانی و بهموجب اصل چهار ترومن، آمریکا با ایران بسته بود. قرارداد ۱۹۱۹ موجب میشد که افسران انگلیسی در بسیاری از شئون ایران حضور داشته باشند.
این قرارداد مالا تجارت ایران را در انحصار بریتانیا قرار میداد. تجار بازار ایران این محصول نگاه استراتژیک دو سیاستمدار آریستو کرات ایرانی و بریتانیایی (وثوقالدوله و لرد کرزن) را بر نمیتابیدند؛ بنابراین به پشتیبانی از دموکراتها و ملیون در مخالفت با قرارداد پرداختند.
احمد شاه نیز که بهرغم جایگاه و مسندش، جوان بود و تحتتاثیر ملیون جوان ایرانی، مزاجی دموکراتیک داشت زیر بار تمهیدات عموزادهاش نصرتالدوله فیروزکه وزیر خارجه بود نرفت و حاضر نشد در نطق میهمانی شام ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان در کاخ باکینگهام اشارهای به قرارداد بکند.
انگلیسیها بهرغم کم اعتنایی احمدشاه به قرارداد بیآنکه منتظر تصویب قرارداد از طرف مجلس بمانند، شروع به اجرای مفاد آن کردند. بلافاصله نصرتالدوله از لندن، تیم متخصصین مالی آرمیتاژ اسمیت را به ایران آورد و وی به سمت بازرس کل مالیه ایران منصوب شد.
یک هیات مستشاری نظامی انگلیسی مرکب از سرلشگر دیکسون، سرتیپ آیرون ساید، کلنل اسمایلز و کلنل اسمیت و چند افسر انگلیسی دیگر وارد شدند و در وزارت جنگ و ژاندارمری شروع بهکار کردند.
به هر حال ایرانیان اجازه ندادند که خواستههای لرد کرزن و بریتانیا تحقق یابد. البته در پارلمان انگلیس هم با این قرارداد مخالفت شد. نمایندگان مجلس عوام حداقل در روش با آمال و آرزوهای لرد کرزن موافق نبودند و بیشتر نگران و مخالف هزینههای مالی حفظ قدرت انگلستان در شرق بودند.
برای آنان هدف و منظور اصلی قرارداد ۱۹۱۹که حفظ و حمایت از ایران در مقابل دولت کمونیستی روسیه و کنترل بازرگانی و مالیه ایران بود آن قدر اهمیت نداشت که پول مالیات دهندگان انگلیسی و خون سربازان خسته از جنگ صرف آن شود و اولویتهای دیگری برای بازسازی در داخل انگلیس داشتند.
بهموازات همه اینها، مخالفت آمریکا با این قرارداد و صدور اعلامیه در مخالفت با آن، آزردگی و نارضایی فرانسویها از به بازی گرفته نشدن و ترس از عکسالعمل شوروی در لغو این قرارداد بیتاثیر نبودند.
در رابطه با تحولات ایران، دولت انگلیس، هجوم روسها به گیلان را نادیده گرفت و نتوانست و نخواست به تقاضای استمداد دولت ایران پاسخ دهد و در عمل قرارداد نادیده گرفته شد.
دولت مسکو نیز این حمله را انکار کرد و آن را به آذربایجان منتسب کرد. این شگرد قبلا هم در کنگره ملل شرق در باکو بهکار گرفته شد بود. آنها نه مدلول کنگره باکو را به رسمیت شناختند و نه آن را نفی و انکار نمودند، ولی به آن در بالاترین سطح پیام و نماینده فرستادند. به این ترتیب هم در جهت توسعه روابط دیپلماتیک رسمی با ایران کوشیدند و هم فعالان چپ در ایران را بیانگیزه نکردند.
اینها در شرایطی بود که انگلیسیها بهموجب قرارداد مدعی بودند تنها حامی قانونی ایران درقبال تهاجم خارجی میباشند. تا اینکه دولت در مجلس عوام در ۲۲ ماه مه ۱۹۲۰ اعلام کردند که «دولت اعلیحضرت پادشاه بریتانیا هیچ گونه تعهدی برای دفاع از ایران بهموجب قرارداد ۱۹۱۹ ندارد.»
به این ترتیب فاتحه قراردادخوانده شد، ولی جالب است گفته شود که اعلام رسمی لغو قرارداد بعد از کودتای اسفند ۱۲۹۹ توسط سید ضیاء الدین طباطبایی نخستوزیر کابینه صد روزه معروف به کابینه سیاه برای ایجاد محبوبیت برای وی با ارسال یادداشتی صورت گرفت. سفارت انگلستان هم ظرف چهار روز طی یادداشت جوابیه فسخ قرارداد را تایید کرد.به هر حال داغ ننگ قرارداد وثوقالدوله و رشوهای که او و نصرتالدوله وصارمالدوله گرفته بودند برایشان باقی ماند.
وثوقالدوله پس از برملا شدن رشوهگیری وی از انگلیسها منفور عام و خاص شده بود.
بهطوری که میگویند روزی فردی در بهارستان در ورودی مجلس، گریبان او را در میان جمع گرفته بود و با اشاره به چند صد هزار تومان رشوهای که او وزرایش به جیب زده بودند فریاد میزد که شازده، ای بیانصاف! ای خائن!. تو خجالت نکشیدی که کل نفوس ایران را نفری یک قران به انگلیسها فروختی؟! وثوقالدوله هم که هر کمبودی داشت در پررویی و حاضرجوابی کم نمیآورد، با خونسردی گفته بود: «بیخودی داد نزن! من سر انگلیسها را کلاه گذاشتم، تو ده شاهی بیشتر نمیارزیدی!»
جالب است بدانید که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی دولت وقت تمامی مبالغی را که وثوقالدوله و نصرتالدوله و صارمالدوله از انگلیسها گرفته بودند تا دینار آخر را از آنها بازستاند و از اموالشان استیفا کرد.
ارسال نظر