نوسازی در ایران -۲
کودتای ۷۵هزار دلاری علیه مصدق
نوشته حاضر با قصد بررسی دلایل پیدایش استبداد و نوسازی ایران در سالهای پیش از انقلاب اسلامی به ویژه در دوران پهلوی دوم نگاشته شده است. نویسنده در این بخش از تحلیل خود ابتدا باور خود را به اینکه قرن بیستم، قرن دیکتاتوریهای وابسته به غرب بود را شرح داده و خواننده را به این موضوع دعوت میکند که نظامهای مورد نظر غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا، حتی دموکراسی از نوع آلنده و مصدق نیز نبوده است. نویسنده معتقد است که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دکترمحمد مصدق را باید نقطه عطف نوسازی از نوع غربی در ایران تلقی کرد. کودتای علیه مصدق بر پایه اطلاعات این مطلب فقط ۷۵ هزار دلار هزینه داشته است... قرن بیستم فقط قرن دگرگونی دیکتاتورهای وابسته به غرب نبود، بلکه قرن جابهجایی ابرقدرتهای غربی نیز بود. انگلستان از دو جنگ جهانی فاتح بیرون آمده بود. پیروزمندتر از آن، کشور آمریکا بود که با کمترین خسارات جنگی، بیشترین نفع را به دست آورده بود. آمریکا در نظر نخبگان سیاسی انگلستان، رقیب تازه نفسی بود که مناطق تحت نفوذش را تهدید میکرد. در عین حال، رقیبی مانند روسها هم نبود که نتوانند در تقسیم منافع حیاتی با یکدیگر کنار بیایند. توسعه اقتدار سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا باعث گستردهتر شدن منافع این کشور در سطح نظام بینالملل شد. با افزایش این اقتدار در خاورمیانه، ایران برای آمریکاییان نقش محوری پیدا کرد. کشف منابع نفتی و بازار مهم مصرفی ایران، اهمیت چنین نقشی را در نظر نخبگان سیاسی آمریکا برجستهتر مینمود. میلسپو، مستشار آمریکایی در ایران که در جریان اکثر مذاکرات مربوط به نفت ایران قرار داشت، در سال ۱۹۲۱ سعی کرد که سیاست وزارت خارجه کشور متبوعش را چنین جمعبندی کند: سیاست ما در منطقه باید براساس افزایش منافع آمریکا، حفظ پرستیژ این کشور، افزایش منافع ایران، مبارزه علیه تقسیمبندی شوم مناطق نفوذ روسیه و انگلیس و حفظ اصل درهای باز باشد و تمام اینها در صورت امکان باید با تفاهم دوستانه انگلستان پیش برود. گرچه انگلستان موقعیت خاصی در منطقه ندارد، ولی حداقل دارای منافع حیاتی خاصی در منطقه است که ما از آنها برخوردار نیستیم.
کودتای ۲۸ مرداد، نقطه عطف نوسازی
بنابریک نظر، کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بیش از آن که آمریکایی باشد، انگلیسی است؛ زیرا طرحریزی کودتا و برخی اقدامهای پنهانی و علنی علیه دولت دکتر مصدق، از جانب انگلیس بود و آمریکاییان بیشتر نقش مجریان و گردانندگان اصلی کودتا را داشتند. بر این اساس، احتمالا انگلستان از آن رو نقش اجرایی کودتا را تماما به آمریکاییان واگذاشت که ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به خود را تا اندازهای پاک کند. باری روبین میگوید: «انگلیسیها برخلاف آمریکاییها، درباره نقش حساسی که در این کار داشتند، سکوت اختیار کردند و گناه همه مسائل بعدی را بر گردن آمریکاییها انداختند.»ممکن هم هست که انگلیسیها به ناتوانی خود در براندازی دولت دکتر مصدق، پی برده بودند و به ناچار در تقسیم منافع در ایران وارد معامله با آمریکاییان شدند. به هر حال، گرداننده اصلی کودتای ۲۸ مرداد، یعنی آمریکا، سهمی برابر یابیش از سهم انگلستان را در ایران به چنگ آورد و سلطه آمریکا بر ایران از همین تاریخ آغاز شد. در این تاریخ، سیاست محافظهکارانه آمریکا درباره دولت مصدق، با روی کار آمدن حکومت جدید واشنگتن به رهبری ژنرال آیزنهاور تغییر کرد و آمریکا با شعار، «خطر نفوذ کمونیسم» به حمایت از انگلستان وارد عمل شد. دکتر مصدق برای جلب حمایت اقتصادی و سیاسی آمریکا، در بخشی از نامهای خطاب به آیزنهاور چنین نوشت:
«اکنون در اثر اقدامات شرکت سابق و دولت انگلستان، ملت ایران در برابر مشکلات اقتصادی و سیاسی بزرگی قرار گرفته است که ادامه این وضع از نظر بینالمللی نیز ممکن است عواقب خطرناکی داشته باشد و اگر در این موضع کمک فوری و موثری به این مملکت نشود، شاید اقداماتی که فردا به منظور جبران غفلت امروز به عمل آید، خیلی دیر باشد.»
آیزنهاور پس از تاخیر طولانی (بعد از ۳۶ روز) پاسخ ناامیدکنندهای به دکتر مصدق داد. رییسجمهور آمریکا از دولت مصدق تلویحا خواست که در حلوفصل اختلاف نفت با انگلستان، بیش از این درباره غرامت و قرارداد نفت سرسختی نکند. آیزنهاور در بخشی از پاسخ به نامه نخستوزیر ایران میگوید: هر گاه حکومت دول متحده بخواهد به میزان معتنابهی از طریق اقتصادی به ایران کمک کند، در حق مودیان مالیاتی آمریکا شرط انصاف را رعایت نکرده است.همین طور بسیاری از مردم آمریکا تا وقتی که اختلاف نفت، حل و فصل نگردیده است، با خرید نفت ایران از طرف حکومت دول متحده، عمیقا مخالفت خواهند کرد.
نخبگان سیاسی و نظامی آمریکا چنین پاسخی را در وضعیتی به دکتر مصدق دادند که به موفقیت کودتای تدارک شده سیا در ایران دلگرم بودند. ریاست عملیات سیا در ایران به عهده کرمیت روزولت گذاشته شد. وی به اتفاق دیگر ماموران سازمان سیا (ژنرال شوارتسکف، بیل هرمن، فرد زیمرمن) و به کمک زاهدی و کمیته مخفی او و برادران رشیدیان، توانست ارتشیان عالیرتبه، سلطنتطلبان و اوباش را برای انجام کودتای نظامی بسیج کند. روزولت درباره تامین هزینه عملیات کودتا، در مصاحبه با روزنامه لسآنجلس تایمز گفته است: «مبلغ یک میلیون دلار برای ترتیب دادن تظاهرات خیابانی به منظور سقوط دولت ناسیونالیسم مصدق که سیصد کشته به جای گذاشت، در اختیار ما بوده که حدود هفتاد و پنج هزار دلار آن خرج شده است و بقیه پول را در گاو صندوق مطمئنی گذاشتیم و پس از پایان عملیات، این مبلغ به شاه تحویل داده شد.»آمریکا و انگلیس از طریق کودتای ۲۸ مرداد، مجددا دیکتاتوری را به قدرت رساندند که بتواند منافع حیاتی، ولی نامشروع آنها را تضمین کند؛ به همین دلیل پس از کودتا در سطح گستردهای به حمایت اقتصادی، سیاسی و نظامی از شاه ایران اقدام کردند. شاه، کمک مالی فوقالعادهای به ارزش ۱۴۵ میلیون دلار از ایالاتمتحده دریافت کرد تا دولت را از ورشکستگی نجات بخشد؛ روحیه سلطنتطلبان را بالا ببرد و به جامعه تجاری کشور اعتبار و اطمینان بدهد. شاه، همچنین، از همکاریهای فنی سازمانهای اطلاعاتی اسراییل (موساد)، سیا و اف.بی.آی برای تشکیل پلیس مخفی جدیدی در سال ۱۳۳۶ استفاده کرد. او با کنار گذاشتن پافشاری مصدق درباره جزئیات ملی کردن صنعت نفت، اصل تقسیم منصفانه سود را پذیرفت و با کنسرسیومی متشکل از چند شرکت نفتی انگلیس و آمریکا قرارداد بست. شاه در دهه ۱۳۳۰ به ویژه بر طبقه روشنفکر و کارگر کاملا مسلط شد و از طریق استانداران، ژاندارمری و شهربانی به شدت بر انتخابات مجلس شورای ملی و سنا نظارت میکرد و برای نشان دادن چهرهای دموکراتیک و پایبند به ارکان جامعه مدنی، دو حزب سلطنتطلب ملیون، به رهبری دکتر منوچهر اقبال و حزب مردم، به رهبری اسدالله علم را تاسیس کرد.
تلقی درجه دومی غربیان از ایران
ابرقدرتهای غربی در مرحله تاسیس دولت مدرن در کشورهای رشد نیافته غیرغربی (مانند ایران) برخلاف سنت رایج در کشورهای مدرن که از عناصر فرهنگی مدرن در ساخت سیاسی بهره میگیرند، هیچ توجهی به این عناصر نداشتند و هیچ گونه ارزشی برای اندیشهگران متجدد قائل نبودند. توجه آنها در مرحله تاسیس، به نخبگان سیاسی و نظامی وابسته، درباریان و فرصتطلبان سست عنصر بوده است. در نظر سرمایهداری نو، روشنفکران جهان سوم، متجددان غیرخودی درجه دومی هستند که کارکرد آنها در این گونه کشورها، ابزاری و در خدمت بسط پروژه «سلطه سرمایهداری غرب» است. برای سرمایهداری نو، روشنفکر بومی مستقل، کاملا نامفهوم است و اگر چنین روشنفکری در نقطهای از جهان سوم ظهور کند، سرسختانه در برابر او میایستند و تا مرز سرکوب نهضتهای اصلاحطلبانه روشنفکران مستقل پیش میروند.تلقی درجه دومی غربیان درباره کشورهای جهان سوم، محدود به اطلاق آن بر روشنفکران نمیشود، بلکه تمام مفاهیم مدرن را در برمیگیرد؛ مفاهیمی مانند دموکراسی، جامعه مدنی، لیبرالیسم، توسعه، حقوق بشر، آزادی و اقتصاد با برداشت درجه دومی به کشورهای جهان سوم منتقل میشود. تمام مفاهیم مدرن در صورتی در کشورهای توسعه نیافته مشروعیت پیدا میکند که اصل سیطره سرمایهداری غرب را پذیرفته باشند. برنامه نوسازی و اصلاحطلبی در چارچوب نظام بینالملل غربی و بر مبنای قواعد بازی تعریف شده از سوی غربیان، معنا پیدا میکند. در غیر این صورت، مفاهیم مدرنی که روشنفکر مستقل به کار میگیرد، از معنا تهی خواهد بود.
غربیان علاقهای به آن نوع نظامهای دموکراتیکی که آلنده، رییسجمهور انتخابی شیلی و دکتر مصدق، نخستوزیر ایران، در جست و جوی آن بود، ندارند، بلکه در نظر آنها این گونه نظامها غیردموکراتیک هستند. سردونالد لوگان که از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۷ در سفارت انگلیس در تهران و سپس در وزارت خارجه خدمت کرده است، در مورد مصدق میگوید: «سیاست ما بر این است که هرچه زودتر از شر مصدق خلاص شویم. ما عقیده داشتیم که هیچ خیری از ناحیه او عاید ایران نمیشود. دو سالی که بر سر کار ماند، برای اثبات عقیده ما خیلی طولانی بود. او هیچ کاری برای ایران انجام نداد.»
ارسال نظر