همسایه- ایران بین تزاریسم و کمونیسم -۳
لنین چگونه به روسیه رسید؟
هزینههای جنگ در دو جبهه غرب و شرق همراه با تحت تاثیر قرار گرفتن تودههای کارگری از افکار سوسیالیستی باعث شده بود که قوای اقتصادی دولت آلمان به شدت تحلیل برود. آنها برای رفع این مشکل با استناد بر اطلاعات ارائه شده توسط ارتش آلمان، یک مارکسیست انقلابی را به سفیر آلمان در ترکیه معرفی کردند که در نهایت همکاری میان دو طرف باعث حرکت لنین و همراهانش از سوئیس به سوی روسیه تزاری شد.
از جمله مخالفین پر و پا قرص معاهده برست لیتوفسک، دوست انقلابی و فرانسویالاصل لنین، یعنی اینهسا آرماند بود. وی رییس سازمان برابری حقوق زن و مرد و رییس کنفرانس بینالمللی زنان کمونیست در سال ۱۹۲۰ بود. او در ۴۶ سالگی وبا گرفت و مرد.
میگویند گریه و اشک لنین تنها در یک مورد دیده شده بود و آن هنگامی بود که اینِهسا درگذشت.
اینهسا جزو همراهان لنین در قطار معروف بود که از سوئیس به پتروگراد فرستاده شدند.
از آن طرف، هزینههای جنگ، اقتصاد آلمان را تحلیل برده بود و تودههای کارگری تحتتاثیر افکار سوسیالیستی و مارکسیستی در شرف انقلاب بودند.
جنگیدن در دو جبهه غرب و شرق برای آلمان مشکلزا شده بود و خارج کردن روسیه از حلقه متخاصمین اهمیت حیاتی داشت.
ضمن اینکه امپراتوری و قیصر آلمان خود نیز از جانب انقلابیون کمونیست در داخل آلمان که شبکه گستردهای ایجاد کرده بودند، در معرض تهدید قرار داشت. مع الوصف ستاد کل ارتش آلمان دست به ریسک بزرگی زد.
سرویس اطلاعاتی ستاد کل ارتش آلمان برای حل این معضل، با معرفی سفیر آلمان در ترکیه بارون فون واگنهایم، به یک مارکسیست که از سوسیال دموکراتهای آلمان و دارای افکار انقلابی بود بهنام پارووس که شخصیت جالب و استثنایی داشت، متوسل شدند.
آلکساندر پارووس در سال ۱۸۶۷ در شهر برزین آن روز امپراتوری روسیه که اینک جزو خاک بلاروس است متولد شده بود. او از دانشگاه زوریخ دکترا گرفت. او تز دکترای خود را تحتعنوان «چگونه یک جنگ خارجی میتواند موجب یک انقلاب داخلی شود» نوشته بود.
پارووس در انقلاب دومای ۱۹۰۵ علیه حکومت روسیه فعال بود و در آنجا دستگیر شد و همراه با تعدادی از انقلابیون نظیر تروتسکی دستگیر و به زندان افتاد و در زندان با بسیاری از انقلابیون دیگر آشنا شد.
در همین زندان بود که روزا لوکزامبورگ به ملاقات او آمد. (روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت از اسپارتاکیستهای آلمانی بودند. آنها در ابتدا عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان بودند و بعدا حزب کمونیست آلمان را پایهگذاری کردند که میخواستند در آلمان انقلاب کمونیستی بر پا کنند و عاقبت در ۱۹۱۹ توسط فاشیستهای دست راستی آلمان «Freikorp» ربوده و پس از شکنجه و بازجویی بهقتل رسیدند).
پارووس از همین زندان بهمدت سه سال به سیبری تبعید شد، ولی بعدا از سیبری فرار کرد و خود را به آلمان رساند و کتاب خاطرات این ایام خود تحتعنوان «باستیل روسی در روزهای انقلاب» را نوشت.
او یک انقلابی منشویک در انقلاب روسیه و یک عضو سوسیال دموکرات کارگران در آلمان بهشمار میرفت، ولی بعد از جنگ حاضر نشد با دولت سوسیالیست فریدریش ابرت در آلمان همکاری کند.
مدتی در دانمارک بود و زمانی در ترکیه. او با بارون فون واگنهایم سفیر آلمان در ترکیه روابط نزدیک داشت. واگنهایم بهصورت مخفی برای ایجاد ستون پنجم در داخل جبهه متفقین تلاش میکرد.
پارووس از طریق سفیر آلمان طرحی را به ستاد کل آلمان ارائه داد که بهموجب آن برای فلج کردن جبهه روسیه، آلمانها باید بودجهای برای برنامه اعتصابات سیاسی عمومی در روسیه تخصیص میدادند و از نظر اجرایی اولیانف (لنین) را که در حزب سوسیال دموکراتیک کارگران روسیه در سوئیس فعال بود برای این کار معرفی کرد و خود واسطه این کار شد.
با اینکه او خودش یک مارکسیست انقلابی منشویک بود، ولی ثروتمند بود و به سبک اشراف زندگی میکرد. وی تا زمانی که در سال ۱۹۲۴ در برلین مرد، در یک خانه ویلایی مجلل در کنار دریاچه قو (Schwan See) در برلین زندگی میکرد.
گفته میشود که «پارووس» بهصورت جاسوس دو جانبه عمل میکرد. از طرفی با لنین و حزب سوسیال دموکراتیک کارگران روسیه که پس از ورود به پتروگراد به حزب کمونیست تغییر نام داد، همکاری میکرد و از طرفی دیگر مشاور و واسط سرویس جاسوسی ارتش کایزر ویلهلم دوم بود. آلمانها در یک قطار مهروموم شده اولیانف (لنین)، همسرش نادیا (نادژدا) کروپسکایا، اینه سا آرماند، زینوویف، پلاتر (سوئیسی)، کارل رادک (یهودیالاصل اوکراینی) و جمعا ۲۸ نفر را از سوئیس به آلمان و از آنجا به استکهلم و سپس به ایستگاه فنلاند در پتروگراد فرستادند تا با راه انداختن اعتصابات و انقلاب در روسیه حکومت نیکلای دوم را فلج و او را که مخالف صلح بود برکنار کنند و معاهده صلح را با هر کسی که مقدور باشد به امضا برسانند.
از طرفی تزار و سلطنتطلبان روسیه و ناسیونالیستها و روسهای سفید بعدی (عمدتا آدمیرال کولچاک) طرفدار ادامه جنگ با آلمانها بودند و معاهده برست لیتوفسک را خیانتی بزرگ میپنداشتند و به هیچ وجه آن را قبول نداشتند.
به این نکته باید توجه داشت که روسهای سفید همگی سلطنتطلب نبودند. همگی آنها تنها در یک نکته اتفاق نظر داشتند و آن مخالفت با ارتش سرخ بلشویکها بودند.
بین آدمیرال کولچاک که کوتاهمدتی به سیبری و شرق اورال تا غازان مسلط شد یا ژنرال دنیکین یا کورنلیف که در اوکراین و جنوب میجنگیدند و حتی قزاقهای سفید ژنرال کراسنف هیچ نوع ارتباط و هماهنگی نظامی، سازمانی و اطلاعاتی برقرار نبود.
ارسال نظر