جزایر هرگز از مالکیت ایران خارج نشده‌اند

میرزا آقاخان نوری

حکومت‌های ایران حتی در دوره قاجار که نوعی ضعف عمومی در برابر غرب به ویژه انگلستان را نشان می‌داد هرگز درباره جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک عقب‌نشینی نکرده و هرگز مالکیت این جزایر از دست ایران خارج نشده است. انگلیسی‌هایی که به اهمیت این سه جزیره و سایر جزایر واقع در خلیج‌فارس آگاهی داشتند با همه تلاش و برنامه‌ریزی که حتی به همبستگی با شورشیان نیز منجر شد، هرگز توانایی جداسازی جزایر از ایران را به دست نیاوردند. در نوشته‌ حاضر تاکید شده است، اعرابی که در مقاطعی از تاریخ جزایر ایرانی را از دولت‌های ایران اجاره می‌کردند به تابعیت ایران درآمده بودند و در سال‌هایی این جزایر جزئی از بندر لنگه به حساب می‌آمدند... میرزا آقاخان نوری در سال ۱۸۵۵ توانست شیخ یوسف نامی که اجاره‌دار بندر لنگه بود را شکست دهد و انگلستان ناگزیر به حمله نظامی شد...

امیرکبیر در دوره کوتاه صدارتش سعی کرد جهت کاستن از نفوذ و فشار دو قدرت روس و انگلیس، پای آمریکا را برای نخستین‌بار به عرصه سیاسی کشور وارد کند. جالب‌اینکه، نخستین پیمان منعقده بین طرفین تحت عنوان «عهدنامه دوستی و کشتیرانی» که در سال ۱۸۵۰.م در استانبول بین طرفین منعقد شد، به آمریکایی‌ها اجازه می‌داد در خلیج‌فارس حاضر شده و نفوذ خود را در آن افزایش دهند. ضمن بررسی مفاد عهدنامه فوق تقریبا می‌توان به این نتیجه رسید که دولت وقت ایران جهت اعمال نوعی حاکمیت در خلیج فارس، عملا مهار افسار استعمار را از دست یک قدرت به دست دیگری سپرد. در عهدنامه چنین در نظر گرفته شده بود که آمریکا جهت اعمال حاکمیت بر جزایر خلیج‌فارس از سوی دولت ایران، چند فروند کشتی به ایران قرض دهد و در عوض ایران کشتی‌های خود را با پرچم آمریکا در خلیج‌فارس وارد کند! درخصوص عهدنامه پاریس نیز می‌توان این نکته را یادآور شد که بریتانیا هرچند در ظاهر جهت اعمال فشار بر ایران جهت خاتمه‌دادن به محاصره هرات دست به اشغال برخی جزایر و بنادر زد، اما در حقیقت این دولت با یک تیر به دنبال دو نشان بود و در نهان قصد داشت در سایه مساله هرات نفوذ خود را بر سراسر خلیج‌فارس گسترش دهد. عجیب‌آن‌که در فصل سیزدهم قرارداد پاریس که اصولا در خصوص مساله هرات منعقد شده بود، قرارداد پیشین درخصوص حق بازرسی و نظارت بریتانیا بر کشتی‌های مشکوک به حمل برده در سواحل خلیج‌فارس تمدید شد!

علاوه‌براین، بریتانیا سعی ‌کرد در راستای کاستن از نفوذ تاریخی ایران بر سراسر خلیج‌فارس و سواحل و جزایر آن، حاکمان و برخی راهزنان عرب را مورد حمایت قرار دهد. در سال‌های بعدی دوره قاجار، بریتانیا توانست با کسب امتیازات جدید، از جمله امتیاز گمرکات جنوب و امتیاز دارسی، دامنه نفوذ خود را در خلیج‌فارس افزایش دهد.کشف نفت در منطقه و تصمیم انگلستان به تبدیل سوخت کشتی‌هایش از زغال‌سنگ به نفت نیز بر اهمیت خلیج‌فارس بیش از پیش افزود.

در بررسی تاریخچه مالکیت جزایر سه‌گانه، به‌ویژه در دوره قاجار، به گروهی از اعراب برمی‌خوریم که به قاسمی‌ها، قواسم یا جواسم معروفند. آنان طایفه‌ای از اعراب بودند که در شارجه و راس‌الخیمه سکونت داشتند. تاریخدانان معتقدند که گروهی از آنان به‌تدریج وارد ایران شده و با پذیرش تابعیت دولت ایران، در کشور و به‌ویژه در بندر لنگه اقامت گزیدند. به‌تدریج بر نفوذ و قدرت این عده افزوده شد و برای ‌نخستین‌بار در اواخر دوره زندیه شیخ سعید‌ابن‌قضیب ــ رییس جواسم ــ توانست حکومت بندر لنگه را در برابر مبلغ دویست تومان از حاکم فارس اجاره نماید. «در اواخر قرن هجدهم که مصادف با اواخر دوره زندیه بود، طایفه‌ای از اعراب به نام جواسم به ایران آمده و در بندر لنگه اقامت گزیدند و به تبعیت ایران درآمدند. شاخه دیگری از این طایفه در شارجه و راس‌الخیمه سکونت اختیار کرده بودند. شیخ‌ سعید‌ابن‌قضیب رییس طایفه جواسمی بندر لنگه موفق شد حکومت این منطقه را به مبلغ دویست تومان از خوانین بستک در استان فارس اجاره نماید. بعد از وی حکومت لنگه به فرزندانش رسید که همچنان از خوانین بستک اطاعت می‌کردند. جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک نیز در این زمان از توابع بندر لنگه محسوب می‌شدند.» در این بحث البته باید متوجه بود که اولا ایشان به تابعیت دولت ایران درآمده بودند و هرگونه اعمال حاکمیت بر جزایر از سوی آنان به منزله تداوم اعمال حاکمیت دولت ایران محسوب می‌گردید، ثانیا در این دوره به دلیل بالابودن هزینه‌های نظامی و نیز رایج‌بودن سنت اجاره سرزمین‌ها، اجاره بندر لنگه و جزایر نزدیک به آن به جواسم، آن هم به نمایندگی از دولت ایران و تحت تابعیت ایران، امر عجیبی تصور نمی‌شد.«... تمامی قوای دولتی ایران در این دوره در سرتاسر منطقه عبارت بود از یک نفر میرزابنویس و یک داروغه‌ با سی چهل نفر مامور جزء و این به دلیل هزینه سنگین نگهداشتن سرباز و ساخلوهای نظامی بود. در چنین احوالی دولت ایران بر آن شد که لنگه و توابع آن را به اجاره قاسمی‌ها واگذار کند، همانگونه که حکومت بندرعباس را به رقیب قاسمی‌ها یعنی امام مسقط واگذار کرده بود. در شرایط آن روز ایران، این شاید بهترین راه به نظر می‌رسید که می‌توانست امنیت سواحل را در برابر هجوم دزدان دریایی محافظت کند.»

همان‌گونه که ذکر شد، در مقطع زمانی قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی، اجاره‌دادن شهرها و بنادر امری طبیعی و مرسوم تلقی می‌شد. با این‌ وجود، بنادر و جزایر خلیج‌فارس هرچندگاه مورد تاخت‌وتاز دزدان دریایی و طوایف مختلف عرب قرار می‌گرفت و از آنجا که ناوگان دریایی بریتانیا در خلیج‌فارس نیز در برخی موارد مورد تاخت‌وتاز این راهزنان واقع می‌شد، دولت بریتانیا از این بهانه استفاده نموده و با شعار سرکوبی دزدان دریایی نفوذ خود را در خلیج‌فارس گسترش داد. آنان طی دو لشگرکشی عمده در سال‌های ۱۸۰۹.م و ۱۸۱۹.م، ضمن سرکوب دزدان دریایی، عملا به تصرف سرزمین‌های این منطقه مبادرت ورزیدند. با این‌همه، بریتانیا جهت تضعیف پایه‌های قدرت و نفوذ ایران در خلیج‌فارس، با همین راهزنان عرب و شیوخ سواحل جنوبی خلیج‌فارس اقدام به انعقاد قرارداد نمود. قراردادهای مذکور هرچند ظاهری کاملا مشروع و مقبول داشت، اما در سال‌های بعد به صورت قراردادهای تحت‌الحمایگی درآمد؛ تا آنجا که شیوخ سواحل جنوبی خلیج‌فارس بدون اجازه انگلستان حق ایجاد ارتباط با هیچ یک از کشورها را نداشتند. از این زمان (۱۸۲۰) به بعد است که می‌توان نفوذ سیاسی و نظامی انگلستان را در خلیج‌فارس بیش ‌از هر زمان ‌دیگر مشاهده کرد؛ چنانکه در سال ۱۸۲۱.م انگلیسی‌ها به بنادر لنگه و چارک حمله برده و به قتل و غارت و چپاول اموال مردم پرداختند. ساکنان لنگه و جزایر و بنادر تابع آن در برابر اعمال غیرانسانی انگلیسی‌ها ایستادگی و مقاومت کرده و با این استقامت خود عملا به بریتانیایی‌ها اعلام کردند که بندر لنگه و جزایر تابع آن از جمله ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک جزئی جدایی‌ناپذیر از سرزمین ایران می‌باشند. حتی زمانی‌که دولت بریتانیا به بهانه تعقیب و سرکوب دزدان دریایی و راهزنان عرب قصد داشت به بنادر و جزایر تحت حاکمیت ایران که در اختیار قاسمی‌ها بود دست‌اندازی کند، دولت ایران ضمن دفاع از قواسم لنگه، با این استدلال که این گروه اتباع ایران هستند با سرکوبی آنان توسط بریتانیایی‌ها مخالفت کرد. در سال ۱۸۴۰، صدراعظم وقت ایران، حاج میرزا آغاسی، با مشاهده عملیات نظامی گسترده بریتانیا در سواحل، بنادر و جزایر ایران ــ که در واکنش به لشکرکشی ایران جهت سرکوب والی شورشی هرات، کامران میرزا، صورت گرفته بود - اعلام نمود که تمام دریای خلیج‌فارس و جزایر آن متعلق به ایران است.

این اعلام از سوی صدراعظم ایران لاجرم می‌بایست از یک پشتوانه دقیق و مورد قبول برخوردار می‌بود؛ یعنی درواقع صدراعظم ایران به‌خوبی می‌دانست که تا پیش از سال ۱۸۴۰.م تمامی خلیج‌فارس و سواحل و بنادر و جزایر آن به ایران تعلق داشت، هرچند حاکمیت ایران در برخی مناطق به شکل غیرمستقیم و واسطه‌ای بود.بریتانیایی‌ها از این تاریخ به بعد با دیوانه و روسوفیل خطاب‌کردن حاج‌میرزا آغاسی، شدیدا استراتژی ایران‌زدایی خلیج‌فارس را آغاز کردند. درهمین‌راستا، عوامل نفوذی و افسران بریتانیایی سعی کردند با تحریک و تطمیع حاکمان قاسمی مستقر در برخی مناطق خلیج‌فارس، آنان را به ترک تابعیت از ایران و اعلام استقلال وادار نمایند. به‌عنوان ‌مثال، حاکم بندرعباس ــ شیخ یوسف ــ که تا زمان مرگ فتحعلی‌شاه خراج‌گذار و تابع دولت ایران و حاکمان فارس بود از سال ۱۸۳۵.م شروع به طغیان و نافرمانی کرد. وی قصد داشت با کمک و در ارتباط با انگلیسی‌ها، ضمن تامین منافع استعماری بریتانیا، بندرعباس را در موقعیتی شبیه به هرات قرار دهد. دو صدراعظم ایران، میرزاتقی‌خان امیرکبیر و حاج‌میرزا آغاسی، نتوانستند تا نزدیک به نوزده‌سال شیخ یوسف را از میان برداشته و تلاش‌های انگلستان را عقیم گذارند. اما نهایتا در سال ۱۸۵۴ و در زمان صدارت میرزاآقاخان نوری این امر روی داد. وی با اعزام نیروی نظامی به ناحیه بندرعباس در سال ۱۸۵۵ شیخ یوسف را شکست داده و این منطقه را متصرف شد. در سال‌های بعد تلاش‌های بازماندگان شیخ یوسف با شکست مواجه گردید و ایشان مجبور شدند جهت تجدید قرارداد اجاره‌داری پیشین در منطقه بندرعباس و نواحی مرتبط به آن، با ایران مذاکره نمایند. متعاقبا قرارداد اجاره بیست‌ساله‌‌ای در سال ۱۸۵۶ تنظیم گردید. براساس شرایط ماده اول این قرارداد، سلطان مسقط به‌عنوان حاکم اجاره‌دار این منطقه جزو اتباع ایران درآمد. انگلستان که به‌شدت با عقد چنین قراردادهایی مخالف بود و نگرانی عمیقی نسبت به افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه خلیج‌فارس داشت، به‌شدت به تکاپو افتاد و با بهانه‌قراردادن مساله هرات، به بنادر و جزایر ایران در خلیج‌فارس حمله کرد. دولت ایران ناگزیر عقب‌نشینی طرفین از هر دو موضع را پذیرفت. این مساله در واقع اهمیت فوق‌العاده بنادر و جزایر ایران در خلیج‌‏فارس را در نگاه حاکمان وقت نسبت به سایر نقاط بهتر نشان می‌دهد.