این مطلب به دوره‌ای کوتاه از تاریخ طولانی روسیه اشاره دارد که کمتر از عمر یک نسل را در بر می‌گیرد. یعنی از انقلاب دومای روسیه در ۱۹۰۵ که بر قدرت مطلقه تزار‌ها و اختیارات سنتی فرمانروایان «اتوریتر» این کشور پهناور محدودیت‌هایی تحمیل کرد، تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ که بلشویک‌ها حکومت موقت کرنسکی را ساقط کردند و قدرت را در دست گرفتند و تزاریسم به تاریخ و شاید هم به افسانه پیوست. مطلب به قلم محمدرضا دبیری و برگرفته از سایت «دیپلماسی ایرانی» است.

جنگ قدرت داخلی چهار ساله در روسیه بلشویکی و تثبیت قدرت در قالب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، دوره زمانی ۱۵ساله‌ای را در بر می‌گیرد که به‌رغم اهمیتش، به دلایل مختلف در تاریخ دیپلماسی ایران کمتر به آن پرداخته شده است.

حال آنکه به ندرت در گذر تاریخ به این گونه و به این اندازه، تحولات سیاسی و اجتماعی کشوری تاثیرات عمیق و همه جانبه‌ای در کشور همسایه خود داشته است. کوشش برای درک آنچه که در این مقطع زمانی در ایران رخ داده است، بدون توجه و آگاهی از آنچه در همسایه شمالی ما گذشته است، تلاشی کم حاصل و شاید هم عبث است؛ بنابراین در این راستا و در چارچوب این نوشتار سعی خواهد شد به پاره‌ای تحولات ایران که همزمان با وقایع روسیه و اروپا رخ داده‌اند و از نظر درک فضای آن موقع بی‌فایده نیستند نیز اشاراتی داشته باشم.

۱- معاهده صلح برست لیتوفسک

معاهده صلح برست لیتوفسک (Brest-Litovsk) در ماه‌های پایانی جنگ جهانی اول، در سوم مارس ۱۹۱۸ در محلی که امروز «برست» نامیده می‌شود و در کشور بلاروس و در نزدیکی مرز لهستان قرار دارد، امضا شد.

مذاکرات این معاهده صلح از ۲۲ دسامبر ۱۹۱۷ آغاز شد و قدرت‌های مرکزی (متشکل از دول آلمان- اتریش و مجارستان - بلغارستان و عثمانی و ایتالیا) از یک طرف و از طرف دیگر هیات روسیه بلشویک به ریاست لئون تروتسکی به‌عنوان کمیسرخلق (وزیر) در امور خارجه؛ چند ماه مذاکره کردند. هدایت‌کننده اصلی مذاکره با روس‌ها در درجه اول آلمان‌ها و بعد عثمانی‌ها بودند.

لنین از ابتدا مخالف سرسخت ادامه جنگ بود. او و رفقایش معتقد بودند که این یک جنگ امپریالیستی و مربوط به بورژواها است که قربانی آن کارگران و کشاورزان و طبقه پرولتاریا هستند.هیات نمایندگی گروه تازه به‌قدرت رسیده در روسیه، یعنی بلشویک‌ها، در ابتدا با این شعار و پیش شرط به مذاکرات دل خوش کرده و شرکت کرده بود که به‌عنوان جانشین امپراتوری روسیه، نه سرزمینی را واگذار خواهد کرد و نه پول و غرامتی خواهد پرداخت.

هدف اعلام شده آنها فقط خروج از جنگی بود که مربوط به امپریالیست‌ها می‌شد و ربطی به طبقه کارگر و کشاورز نداشت. آنها فقط قربانی جنگ بودند. بلشویک‌ها اگر چه در مجادلات و مشاجرات ایدئولوژیک و بهره‌گیری از مغالطه و لفاظی‌های سیاسی طولانی و منکوب کردن رقیب ید طولائی داشتند، ولی تجربه‌ای در مذاکرات دیپلماتیک نداشتند.

آن هم در شرایطی که اولا: هنوز از بحران هویت و مشروعیت رنج می‌بردند، ثانیا: قوای دشمن در خاک آنان بود و از نظر نظامی برتری داشت و ثالثا: از نظر داخلی در چنبره شعارهایشان برای بسیج توده‌ها و مبارزات ایدئولوژیک با گروه‌های رقیب نظیر منشویک‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی گرفتار بودند.

با دانسته‌ها و تجربیات کنونی می‌توان درک کرد که نتیجه محتوم مذاکره کردن برای روس‌ها در آن شرایط، دادن زمین برای خریدن زمان بود. آلمان‌ها در ابتدا فشار آوردند که لهستان و لیتوانی که در اشغال آنان بود مستقل شوند.

پس از مدتی مذاکره چون فشار آلمان‌ها در سر میز مذاکره برای جدایی پاره‌هایی دیگر از قلمرو روسیه زیاد شد، تروتسکی کمیسر خلق (وزیر) در امور خارجه بلشویک‌ها در ۱۰ فوریه ۱۹۱۸ اعلام کرد که روسیه از مذاکرات صلح خارج می‌شود و اعلامیه‌ای صادر کرد که در آن به مخاصمات به‌صورت یک‌جانبه پایان داده می‌شد و در حقیقت موضع «نه‌جنگ - نه صلح» را اتخاذ کرد.

اتخاذ این موضع برای رقبای وی در بین بلشویک‌ها این بهانه را به‌دست داد که به تروتسکی حمله کنند و بگویند که او از چارچوب دستورالعمل‌ها و اختیارات داده شده تخطی کرده و روسیه را در معرض تهدید تجاوز و حمله قرار داده است.تروتسکی نیز برای دفاع از موضع خود اعلام کرد که روسیه بلشویکى به این دلیل در مذاکرات وارد شد که دشمن، دست خود را درخصوص مطامع و جاه‌طلبی‌های سرزمینی رو کند و فرصتی به‌دست آید تا کارگران اروپای مرکزی را به دفاع از کشور کارگری نوین روسیه به قیام و انقلاب وادار نماید. عواقب و نتیجه چنین مانوری برای روس‌ها به مراتب وخیم‌تر بود. قدرت‌های مرکزی به رهبری آلمان آتش‌بسی را که در ۱۸ فوریه ۱۹۱۸ اعلام کرده بودند، لغو کردند و به پیشروی قوای خود ادامه داده و ظرف دو هفته اوکراین، بلاروس و کشورهای حاشیه بالتیک را تصرف کردند و از میان آب‌های یخ زده دریای بالتیک ناوگان آلمان راه خود را به خلیج فنلاند و پتروگراد باز کردند.بالاخره تحت‌فشارهای نظامی، لنین به تروتسکی دستور داد که شرایط متحدین مرکزی (امپراتوری آلمان، اتریش- هنگری، امپراتوری عثمانی و بلغارستان) را بپذیرند و نتیجه آن شد که در سوم مارس ۱۹۱۸ آنها قراردادی به مراتب بدتر از آنچه قبلا حاضر به قبول آن نبودند را پذیرفتند.

به‌موجب این معاهده روسیه بلشویکی از جمله پذیرفت که روسیه از جنگ جهانی اول به صورت قطعی خارج شود و با آلمان و اتریش و مجارستان و بلغارستان و عثمانی ترک مخاصمه نماید.روسیه کلیه ادعاهای حاکمیتی خود را نسبت به فنلاند که قبلا مورد تایید قرار گرفته بود پس گرفت، همچنین روسیه تمامی ادعاهای خود در مورد استونی، لیتونی و لیتوانی، لهستان، بلاروس و اوکراین را ملغی اعلام کرد. اکثر این مناطق مستقل یا در حقیقت به امپراتوری آلمان واگذار شد یا به‌نوعی تحت‌عناوین پادشاهی یا شاهزاده نشین آلمانی وابسته به این امپراتوری شدند.