وزارت اقتصاد و ذی‌نفوذها

وزارت اقتصاد تشکیل شده بود و عالیخانی که با برخی سیاسیون قدیمی پیوندهای گوناگون داشت، خوش می‌درخشید. در این سال‌ها بود که «جایگزینی واردات» به عنوان استراتژی توسعه صنعتی ایران برگزیده شد. اجرای این سیاست دو پیامد داشت: اول تاسیس واحدهای صنعتی توسط بخش خصوصی و دوم کاهش واردات. گروه‌های ذی‌ نفوذی که پیش از اجرای این سیاست توانسته بودند نمایندگی واردات کالاهای خارجی را به صورت انحصاری در اختیار بگیرند ساز مخالفت با وزارت اقتصاد را کوک کردند و برخی بازرگانان نیز با آنها همراه شدند و در نهایت وزارت اقتصاد را وادار به عقب‌نشینی کردند... وزارت در اوایل کار، مورد حمایت زیاد شاه قرار گرفت؛ چرا که بوروکراسی جدید را وسیله‏ای برای تحقق رشد و تحول صنعتی می‏دید. عالیخانی قدرت وسیعی به کارآمدی سیاست‌گذاری اقتصادی و قوانین و موسسه‏های مرتبط به آن بخشید.

همچنین او محدودیت‌های مشخصی را جهت جلوگیری از افزونه‏خواهی و سوء استفاده از قدرت به وجود آورد تا این که بتواند نگرش‌های جدیدی در سیاست‌گذاری را به مرحله اجرا درآورد.

حمایت گسترده پهلوی دوم از وزارت اقتصاد، بوروکراسی‌های دیگر را تشویق کرد تا به بوروکراسی جدید کمک کنند. شاه به افزایش توانایی وزارت کمک کرد و از توسعه سیاسی حمایت نمود. بدین ترتیب او می‏خواست سلطنت کند و به وزارت اقتصاد اجازه داد که در قلمروی اقتصادی حکومت نماید و مشروعیت و فضایی جهت سیاست‌گذاری فراهم سازد. به علاوه، محمدرضا پهلوی قدرت خود را به هزینه نخبگان قدیمی تثبیت کرد؛ نخبگانی که او را در جهت تقویت تکنوکرات پیشرفته‏ای هدایت می‏نمودند.

این نخبگان در ادارات اقتصادی کشور متمرکز شده بودند. هدف اصلی وزارت اقتصاد اداره درازمدت سیاست‌گذاری صنعتی بود. سعی وزارت بر این بود که این امر را به وسیله تشویق صنایع داخلی انجام دهد. برای این هدف از استراتژی صنعتی جایگزینی واردات (ISI) استفاده کرد. این استراتژی، به طور گسترده توسط کشورهای جهان سومی استفاده می‏شد که شروع به صنعتی شدن کرده بودند. این شیوه شامل سرمایه‏گذاری بخش‌های خصوصی و دولتی در پروژه‏های صنعتی جدید می‏شد و بعدها، شامل محدودیت‌هایی بر واردات، تخصیص اعتبار، یارانه‏ها، مالیات و نرخ‌های تبادلی گردید.این انتظار می‏رفت که ترکیب برنامه‏ریزی و نظام حمایت، تحولات صنعتی را تسهیل کند؛ اما نه‌تنها انتظارات از این استراتژی برآورده نشد؛ بلکه باعث افزایش اختیارات سیاسی برنامه‎ریزان در سال ۱۹۷۰ شد و سرانجام باعث عدم کارآیی توسعه نابرابر و محدودیت بر صنعتی شدن و دخالت نهادینه‏شده حکومت در اقتصاد گردید.

به علاوه، این استراتژی به عنوان شکل جدیدی از نظام حمایتی و افزونه‏خواهی مطرح شد. وزارت اقتصاد، جهت منابع مالی را به سمت حمایت از عوامل اقتصادی جدید به هزینه قبلی آن تغییر داد؛ اما این نقطه ضعف‌ها برای برنامه‏ریزان آن زمان ایران و همچنین کشورهای جهان سوم مشخص نبود و به (ISI) در ایران زمان به عنوان شکلی از حمایت‏گرایی نگریسته می‏شد که می‏توانست جهش به سوی توسعه را تسهیل کند.

در دوران شکوفایی وزارت (۱۹۶۳ - ۱۹۶۹) سیاست‌های آن موفقیت‏آمیز تلقی می‏شد؛ چون آنها به ثبات اقتصادی اعتبار دادند، سرمایه‏گذاران را امیدوار کردند، برنامه صنعتی شدن را نهادینه نمودند، برخی از فشارهای اقتصادی و مالی را کاهش دادند و به اهداف توسعه‏ای رژیم به خصوص به هدف درخواستی شاه یعنی صنعتی شدن خدمت کردند. همه در برهه زمانی ۱۹۶۹ بر این عقیده بودند که هیچ دلیلی برای شاه و رهبران سیاسی وجود ندارد که از اداره اقتصاد ایران ناراضی باشند. در حقیقت، از دیدگاه آن زمان عملکرد وزارت، موفقیت‏آمیز تلقی می‏شد و فراتر از هر اختلاف نظری، هر ناظری آن را یک انقلاب صنعتی کوچک می‏نامید.به علاوه، عالیخانی دارای محبوبیت و شهرت زیادی شد و از طرف موسسه‏های اقتصادی و بخش‌های خصوصی مورد حمایت قرار گرفت و به عنوان یک رقیب توانمند و شایسته معرفی شد. با این حال، این نتایج مثبت برای تضمین ادامه حمایت از وزارت کافی نبودند. درگیری‌های سیاسی نشان داد که آن درگیری‌ها اهمیت بیشتری از نتایج سیاست‌گذاری دارند.

عقب‏نشینی وزارتخانه

اگرچه قدرت سیاسی در دوران مورد بحث به زور در دستان شاه متمرکز بود؛ اما تصمیم‏گیری تحت تاثیر مقامات دولتی، اعضای خانواده‏اش، دربار، مشاوران و دوستانش انجام می‏گرفت. بازیگران در این رقابت سیاسی سعی می‏کردند، نظر محمدرضا پهلوی را در موقعیت‌های سیاسی مختلف با توجه به منافع خود و جهت افزایش دسترسی به منافع و رانت پیش ببرند.

پیشرفت وزارت اقتصاد بر توزیع منابع حکومت تاثیر گذاشت؛ به همین دلیل فعالیت سیاسی شدیدی را به وجود آورد.

پیشرفت این وزارت باعث تغییرات نهادینی شد که خواهان نوع متفاوتی از دخالت دولت در اقتصاد بود و همچنین به دگرگونی اتحاد بین طبقات تجاری سنتی و نخبگان صنعتی بخش خصوصی جدید اشاره داشت و وزارت، حمایت اقتصادی‏اش را بر تقاضاهای بازده‏دار و رشد متمرکز کرد. این تغییرات، موجب تضاد میان آنهایی که تحول صنعتی را با کاهش دسترسی به منابع و رانت یکسان می‏دانستند و آنهایی که امکانات جدیدی را برای افزونه‏خواهی در آن می‏دیدند، گردید. زمانی که وزارت، عملکرد خود را گزارش داد، سیاست‌گذاری خود را با توجه به موسسه‏های حکومتی عنوان کرد.

همین مساله باعث دخالت در ساختار پاتریمونیال قدرت شد. این نزاع‌های آشکار باعث تسریع عدم کارآیی وزارت شد؛ چرا که سیاست‌گذاری وزارت، نوعی سیاست‌گذاری منطقی - قانونی در مقابل ضروریات پاتریمونیالی سلطنت بود؛ به همین دلیل حمایت سیاسی از وزارت کاهش یافت و باعث به خطر افتادن استقلال وزارت در سال ۱۹۶۹ شد. خصلت سیاست‌های حکومت به خوبی، ساختار فرصت طلبانه‏ای را که ویژگی ذاتی رژیم پاتریمونیال است، آشکار کرد.

فشار از طرف صاحبان منافع

نخستین مخالفت با وزارت اقتصاد از طرف انحصارگران و بازرگانان مطرح شد. بازرگانان بازاری به عنوان اولین سرمایه‏گذاری (ISI) از محدودیت‌ها و موانع آن ناراضی بودند. بازار در آن زمان، به طور گسترده‏ای از واردات کالاهای مصرفی و تجاری در مبادلات خارجی بهره‏مند می‏شد. نظارت‌های جدید و قوانین حکومتی در مورد نرخ‌های مبادله‏ای و تجاری قصد حمایت از (ISI) را داشتند که این مساله به عنوان حمله مستقیم به بازار تفسیر می‏شد. روابط سنتی بازرگانان با جبهه ملی و تضادهای مذهبی - که به شدت مخالف استحکام قدرت سلطنت بعد از سال ۱۹۵۳ بودند و صنعتی شدن را به عنوان یک عنصر سازنده آن فرآیند می‏دانستند - باعث شد که دولت در واکنش به آنها دچار مشکل شود. این مطلب، زمانی شکل عینی به خود گرفت که بازرگانان از قیام ۱۹۶۳ [امام] خمینی(ره) حمایت کردند. همه این موارد، باعث ایجاد واکنش وزارت اقتصاد به تغییرات در مالیات، تجارت و قوانین مبادلات خارجی شد.مهم‏تر از واکنش بازرگانان بازار، واکنش کسانی بود که واردات کالاهای انحصاری را در اختیار داشتند. اعمال تجاری موجود مقدمه‏ای بر افزایش درآمد دولت و ایجاد انحصار بر واردات کالاهای مصرفی گوناگون بود. در سال ۱۹۶۳ وزارت اقتصاد پیشنهاد کرد، اعمال تجاری که مشوق صنعتی شدن هستند و واردات کالاهای غیرضروری را محدود می‏کنند، مورد بازبینی قرار گیرند. این روش، تضاد سازماندهی شده‏ای را در واردات و خط‏مشی سیاسی آن به وجود آورد. مخالفت‌ها از طرف کسانی بود که به دربار، بازرگانان بازاری و مقامات اداری دسترسی داشتند و دلالان و بازرگانان مبادلات خارجی و شخصیت‌های نظامی‏ای که پورسانت‌هایی از اعتبار مجوز واردات، دریافت می‏کردند و برخی از متحدان سیاسی آنها که به عنوان پاداش به آنها مجوزهای واردات داده شده بود با گروه‏های اجتماعی مهمی در ارتباط بودند و بعضی دیگر، در بازگرداندن سلطنت در سال ۱۹۵۳ نقش داشتند. سعی و تلاش وزارت اقتصاد در جهت گسترش حوزه کنترل خود بر این بخش‌ها بود. بنابراین، یک منبع قوی از مخالفت‌ها برای سیاست‌گذاری به وجود آمد. وزارت به علت ایجاد مشکلات برای مصرف‏کننده‏ها، اخراج بازرگانان از کار، برنامه‎ریزی غیرمنطقی در محدودیت‌های واردات، ایجاد نارضایتی در مردم و انجام اعمال فساد و رشوه‏خواری مقصر شناخته شد. این اتهامات در سال ۱۹۵۹ به ابتهاج وارد شد و باعث اخراج او از سمتش شد. اعتراضات زیاد، باعث شد که شاه یک کمیسیون تشکیل دهد که وزارت را از اتهامات فساد و رشوه‏خواری تبرئه کرد؛ اما این مساله باعث کاهش انتقادات بر سیاست‌گذاری وزارت نشد.این اعتراضات، وزارت را مجبور کرد که ادعای خود را با چندین دلیل به شاه ثابت کند، به عنوان مثال، وقتی که وزارت پیشنهاد کرد، تولید اتومبیل در ایران مطلوب و مناسب است، واردکنندگان اتومبیل در شاه اعمال نفوذ کردند و استدلال آنها این بود که اهداف وزارت غیرممکن و دست نیافتنی است. عالیخانی از شاه شش ماه مهلت خواست. در طول این مدت وزارت ثابت کرد، تولید ماشین در ایران امکان‏پذیر است. بعد از این که شاه متقاعد شد که سیاست‌های وزارت نتایج آشکار و ملموسی ایجاد کرده است، اعتراض‌های واردکنندگان فروکش کرد، به خصوص که این مساله کشور را به صنعتی شدن - که سلطنت آرزوی آن را داشت - نزدیک کرد.

اما، اعتراضات دیگری جایگزین اعتراضات واردکنندگان شد. اعتراضات کسانی که می‏خواستند از شکوفایی صنعت بهره‏مند شوند. با این توضیح که سیاست‌های وزارت اقتصاد در جهت گسترش و توسعه اقتصاد و تولید بود که امکانات جدیدی را برای ساختار پولی ایجاد می‏کرد. از آغاز، وزارت اقتصاد از استراتژی صنعتی شدن با شراکت بخش خصوصی مطمئن بود. وزارت به علت تماس‌های شخصی با بخش خصوصی، حسن تفاهم خوبی با بخش خصوصی ایجاد کرد و شبکه‏هایی با تمام روسای صنعتی جدید ایجاد نمود که نیازها و اهداف خودشان را با مقامات وزارت در میان بگذارند و در سیاست‌گذاری و نظارت دولت دخالت کنند.

همچنین، وزارت اقتصاد از پروژه‎های صنعتی جدید حمایت فنی و مالی می‎نمود و از توافقات بین‏المللی حمایت می‏کرد. سعی و تلاش‌های دولت در جهت ایجاد محدودیت‌هایی بر سودها و رهایی از بررسی‌های وقت‏گیر و تشریفات اداری بود. همچنین، بازبودن قرارداد همکاری باعث کمک به افزایش اعضای بخش‌های خصوصی جدید شد. در نتیجه، در زمان بسیار کوتاهی دوباره یک گروه جدید در ایران پیدا شدند که با مشاغل واردات - صادرات یا در مقیاس کوچک خدمات صنعتی، ریشه در بازار داشتند، از قبیل لاجوردی‌ها، خسروشاهی‌ها، خیامی‌ها و رضایی‌ها که به حمایت صنعتی به خصوص در کالاهای مصرفی و صنایع متوسط معتقد بودند، به عبارت دیگر، یک گروه اقتصادی جدید به تولید صنعتی و (ISI) متصل شد.

این گروه‏های جدید به سرعت شروع به تمرکز و جمع‎آوری ثروت در دستان خود کردند که ویژگی‌های آنها شبیه ویژگی‌های نخبگان صنعتی آسیای غربی در آن دوره بود. این گروه‏ها از قبیل گروه‏های صنعتی شهریار و بهشهر از سال ۱۹۷۰ به بعد بر بخش‌های خصوصی مسلط شدند. افزایش این طبقات، یک توسعه اجتماعی چشمگیر با پیامدهای سیاسی بود. آشکارترین این پیامدها، کمک به توسعه اقتصادی نابرابر و تغییر نابرابری از سال ۱۹۶۰ به بعد بود.