مشروطه - چرا مجلس اول به توپ بسته شد؟- ۷
شرطهای شاه برای آشتی
سیدحسن تقیزاده با سخنان خود توانست مخالفان شاه را متقاعد کند که اجتماع خود را ترک کرده و به منزل بروند... شاه پس از آن بود که شرطهای خود را برای آشتی با انقلابیون طرح کرد. او میخواست که اختیاراتی مثل اختیارات امپراتور آلمان داشته باشد و...
انقلابیون، مجاهدین و اعضای انجمنهای تهران، از مجلس که مرعوب مداخله خارجی شده بود، قطع امید کردند و در مسجد سپهسالار جمع شدند. نمایندگان بیش از ۱۸۰ انجمن حضور یافته و هر انجمن یک حجره را اشغال کردند و لوحه خود را بر سر در آن آویختند. گروهی از حامیان مجلس نیز بر بامها و خیابانهای نزدیک مجلس میخوابیدند که عدهای از آنها مسلح و برخی هم چاقو یا داس به همراه داشتند. ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ، رهبری نهضت ملی را بر عهده گرفتند. شاه به آنها (ملیون) اخطار داد که متفرق شوند و نمایندگان مجلس نیز در این باب کوتاه آمده و پذیرفتند، اما اعضای انجمنها که دور مجلس را گرفته بودند، با این مساله موافقت نکرده و متفرق نمیشدند و ممتازالسلطنه و بهبهانی، هیچکدام نتوانستند مردم را راضی کنند که به خانههای خود برگردند. ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ که با تصمیم مجلس مخالف بودند، نه تنها از مردم نمیخواستند که متفرق شوند، بلکه تشویق به ماندن نیز مینمودند.
انقلابیون که با شور و هیجان فراوان با نمایندگان مجلس مخالفت میکردند، میدانستند که حضورشان آخرین سد بین شاه و مجلس است، اما با همه پافشاری بر مقاومت، سرانجام تسلیم سخنان تقیزاده که آنان را دعوت به اصلاح تدریجی میکرد، شده و پراکنده گردیدند و فقط چند صد داوطلب از انجمنها باقی ماندند و بالاخره در ۲۰ ژوئن (۳۰ خرداد) بود که محمدعلی شاه شرایط خود را برای خاتمه دادن به محاصره اعلام کرد:
۱. شاه باید اختیاراتی چون امپراتور آلمان داشته باشد.
۲. همواره قوایی متشکل از ده هزار سرباز در پایتخت در اختیار شاه باشد.
۳. اختیار کامل قشون با خود شاه باشد و وزیر جنگ مستقیما در برابر شاه مسوول باشد.
نمایندگان مجلس این شروط را رد کردند؛ زیرا این خواستهها با مفاد قانون اساسی مغایر بود. در واقع مذاکره آخر آنها با شاه در این مرحله نیز به ناکامی رسید و مشخص گردید که تصمیم قبلی آنها در مورد پراکنده کردن داوطلبان حامی مجلس، به زیانشان بوده و این مساله کار شاه را برای حمله به مجلس آسان نمود.
به توپ بستن مجلس
همانگونه که پیشتر ذکر گردید، در پی اقدام محمدعلیشاه در ۱۴ خرداد ۱۲۸۷ش که ظاهرا به علت گرمی هوا ارگ دولتی را ترک کرده و به باغشاه رفته بود، بر همگان روشن شد که وی برای اجرای تصمیم خود آماده شده است. او برای اینکه در مردم ایجاد وحشت و اضطراب زیادتری کند، با افراد فوج سیلاخور خود که پاچه ورمالیده و تفنگ به دست در اطراف کالسکه او میدویدند، یکی دو خیابان، راه خویش را دورتر کرد و نهایتا خود را به باغشاه بیرون دروازه غربی شهر رساند و در آنجا تقاضاهای چند ماهه اخیر خود را تکرار کرد. هر قدر مصلحین مناقشات گذشته، سعی کردند که بین او و مجلسیان و مشروطهخواهان صلح ایجاد کنند، کاری از پیش نرفت. آزادیخواهان میدانستند که اگر به خواستههای شاه و اخراج یا تبعید کسانی که او میخواهد، تن دردهند؛ بر تقاضاهایش افزوده خواهد شد و شاه هم خوب میدانست که اگر این بار شکست بخورد قطعا از تاج و تخت محروم خواهد شد. این بود که طرفین پس از چند روزی که برای یکدیگر اولتیماتوم صادر میکردند، یک روز صبح ساعت ۵، سرلشکر نقدی با ۱۲۰ تن از قزاقان تحت فرماندهیاش در میدان روبهروی مجلس مستقر شد و بعد از مبارزهای نافرجام، در ساعت ۷ صبح به فرمان لیاخوف با دستهای دیگر قزاق یعنی ۲۵۰ سوار و ۲۵ پیاده، آماده به حمله دوباره گردید. این نیروها برای سرکوب مشروطهخواهان با خود چهار توپ جنگی آورده و آنها را در برابر مجلس مستقر کرده بودند. لیاخوف در مصاحبه با خبرنگار تایمز، در قضیه دفاع از تهران چنین اظهار کرده بود: «۷۵۰ قزاق بریگاد، با آن دسته که به کرج فرستاده شد، پنج هزار نفر از سپاهیان منظم ایلات و پنج توپ تند کار مدرن، برای دفاع از تهران در دست داریم.»۲۵ این جنگ نابرابر در نهایت با دو هزار قزاق در میدان روبهروی مجلس که به سلاحهای جنگی مجهز بودند، آغاز و چهار توپ برای مقابله آماده گردید که یکی در خیابان دروازه دولت، دیگری در خیابان روبهروی آن و سومی و چهارمی در خیابان شاهآباد مستقر شده بودند و دهانه همه آنها به سوی مجلس گردانیده شده بود و گرداگرد آن، دستهای قزاق و سوار و پیاده قرار داشتند.شماری از نمایندگان و شخصیتهایی چون بهبهانی، امام جمعه خویی، مستشارالدوله، ابراهیم آقا، ممتازالدوله، حکیمالملک و محمدصادق طباطبایی در مجلس بودند و علاوه بر آنها، صوراسرافیل و ملکالمتکلمین و قاضی ارداقی هم به مجلس پناهنده گردیدند.در ساعت ۷ صبح که توپها به سمت مجلس شلیک شد، دود و غبار در فضا منتشر گردید و «در این هنگام بود که رضاخان برای نخستین بار نشان لیاقت میگیرد، زیرا در بحبوحه جنگ، وقتی که یکی از توپها به میدان مشروطهخواهان میافتد، رضاخان بدون هیچ ترسی به دل نیروهای دشمن [مشروطهخواهان] زده و توپ را به ارتش استبداد برمیگرداند. طباطبایی [درباره این حادثه] میگوید که اینگونه است که چشمان تاریخ، ثابت بر حوادث میماند و همه اسرار، زیر پوست اسناد نقش میبندد.»۲۶
ارسال نظر