سیاوش یاری

سیاوش یاری در آخرین بخش از بررسی خود درباره احزاب ایرانی که آنها را پدران تکنوکراسی ایران می‌داند، حزب ایران و کارنامه آن را از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ مطالعه کرده است. برپایه پژوهش وی اعضای این حزب در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰ فعالیت خاصی نداشته و جز جلسه‌هایی پراکنده کاری نمی‌کردند... چند سال پس از کودتا، هم رژیم شاه و هم عوامل خارجی طرفدار آن، متوجه گردیدند که سیاست‌های پس از کودتا و سرکوب احزاب و مطبوعات و ایجاد محدودیت‌های فردی و غیر آن به نارضایتی در میان مردم دامن زده و این امر ممکن است به وقوع آشوب و بلوا در کشور منجر گردد، بنابراین برنامه‌هایی را جهت اجرای اصلاحات در نظر گرفتند که از‌ جمله می‌توان به اصلاح قانون انتخابات، اصلاحات ارضی، تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی و نیز تشکیل دو حزب ملیون و مردم اشاره کرد. در همین زمان بود که جبهه ملی و برخی احزاب دیگر از فضای موجود استفاده کرده و به تجدید حیات سیاسی خود دست زدند و در تاریخ ۳۰/۴/۱۳۳۹ که مصادف با سالروز قیام سی‌ام تیر بود، اعلامیه تشکیل جبهه ملی دوم منتشر شد. همزمان با این، بازرگان و چندتن دیگر نیز نهضت آزادی را تشکیل دادند و به جبهه ملی پیوستند. جبهه ملی با اقدام به برگزاری میتینگ‌ها، جلسات سخنرانی، تحصن و تظاهرات و ... خواستار برقراری حکومت مشروطه سلطنتی، برگزاری انتخابات آزاد و نیز ترویج آزادی‌های سیاسی و مدنی شد و به تبع فعالیت‌هایی که صورت گرفت، این‌بار نیز بسیاری از افراد آن بارها به زندان افتادند و سرانجام یک بار دیگر در سال ۱۳۴۲. ش فعالیت‌های جبهه ملی متوقف گردید. همچنین حکومت پهلوی، دولت امینی را از کار برکنار کرد و با این اقدامات خود، نشان‌ داد که رژیم حتی در حد محدود نیز به اصلاحات واقعی رضایت نمی‌دهد. آشکار شدن این واقعیت درباره ظرفیت تحمل رژیم، باعث شد که این‌بار پس از فروپاشی، اعضای جبهه ملی ـ از جمله حزب ایران ـ به فعالیت‌های مخفیانه روی آوردند.

حزب ایران

در مورد عملکرد حزب ایران در این دوره اطلاعات چندانی در دست نیست. اعضا و سران حزب در این دوره نیز همچون ادوار گذشته به‌صورت مخفیانه جلسه‌هایی را برگزار می‌کردند و به بحث‌های متفرقه در مورد مسائل مختلف داخلی و خارجی می‌پرداختند. یکی از مهم‌ترین حوادثی که حزب ایران و به طور کلی جبهه ملی را در این مقطع به واکنش واداشت، واقعه قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲. ش بود.

جبهه ملی که حزب ایران یکی از ارکان اصلی آن بود، سعی کرد با طرفداری از امام خمینی(ره) هم رژیم را تحت فشار قرار دهد و هم به روحانیت نزدیک شده و از نفوذ آن که اکنون به یک عنصر اساسی در صحنه مبارزات سیاسی تبدیل شده بود، استفاده کند. گزارش‌ها حاکی از آن است که اعضا و افراد وابسته به جبهه ملی در تظاهرات‌ مربوط به این واقعه، شرکت داشتند. با‌ این حال، اختلافات میان طرفداران امام خمینی(ره) و طرفداران جبهه ملی کاملا آشکار بود و حتی در حین تظاهرات نیز گاه درگیری‌های لفظی بین این دو دسته روی می‌داد. در درون خود جبهه ملی نیز اختلاف و چند‌دستگی وجود داشت. فشار رژیم نیز مزید بر این دو علت شد تا کارآیی جبهه ملی بیش از پیش کاهش دو علت شد تا در سال ۱۳۴۲. ش بسیاری از اعضای حزب ایران که در اداره‌های مختلف مشغول به کار بودند، اخراج شدند. یکی از مسائلی که حزب ایران و جبهه ملی را به چالش کشیده و در موضع انفعالی قرار داد، تصویب لوایح شش‌گانه بود. گرچه حزب ایران، تصویب این لوایح و به‌اصطلاح انقلاب سفید را مورد تایید قرارداد، ولی مسوولان سیاسی و امنیتی رژیم با دیده تردید به این موضع نگریسته و آن را ترفندی از جانب سران حزب ایران جهت نزدیکی به دستگاه و دربار و کسب مقامات دولتی تلقی کردند.

در همین زمان تلاش‌هایی برای احیای مجدد جبهه ملی و تشکیل جبهه ملی سوم صورت گرفت که با شکست مواجه شد. از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰. ش جز برگزاری جلسه‌های اعضا برای صرف ناهار یا شام که ضمن آن بحث‌های پراکنده‌ای در مورد حوادث داخلی و خارجی نیز صورت می‌گرفت، فعالیت‌ چشمگیر دیگری از حزب ایران و جبهه ملی دیده نشده است. از آغاز دهه پنجاه در خط‌مشی مبارزه جبهه ملی و حداقل برخی از جناح‌ها یا احزاب وابسته به آن تغییر اساسی روی داد؛ به این معنا که این جبهه به رویکرد حمایت از سازمان‌های چریکی روی آورد و سعی کرد اعضای وابسته به خود را از نظر تئوری و عمل با فعالیت‌های مسلحانه آشنا سازد. همچنین در این دوره جبهه ملی به رهبران مذهبی توجه و اقبال بیشتری نشان داد. تماس افراد جبهه ملی با نمایندگان امام خمینی(ره) نیز در همین راستا بود؛ که البته موفقیتی از این لحاظ کسب ننمود. از اواسط دهه پنجاه این جبهه با حمایت از سازمان‌ مجاهدین خلق ایران (منافقین) فعالیت خود را علیه رژیم شدت بخشید. سران جبهه به محض شروع فعالیت‌های جدید خود در ۱۳۵۶. ش نامه‌ای به شاه نوشته و در آن از اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور انتقاد کردند.

هواداران جبهه ملی با این برآورد که در آن شرایط تنها تکیه‌گاه مردم در برابر رژیم پهلوی قشرهای مذهبی و روحانیون هستند، به‌سرعت کوشش‌های خود را برای تقویت پیوند با روحانیون آغاز کردند و در‌ عین حال یک کانال ارتباطی با بازاریان تهران که هم روحانیون و هم خود جبهه ملی در میان آنان نفوذ داشتند برقرار نمودند. علاوه بر این، عده‌ای از دانشجویان نیز از آنها تاثیر پذیرفته بودند. جبهه ملی از فرصت به‌دست‌آمده بر اثر شهادت حاج‌آقا‌مصطفی خمینی نیز استفاده کرد تا هرچه بیشتر خود را به روحانیون نزدیک کند، اما در این میان یک نقطه تعارض لاینحل وجود داشت و آن، این بود که جبهه ملی معتقد بود که باید در چارچوب همان قانون اساسی رژیم پهلوی فعالیت کرد، اما روحانیون که در راس آنها امام خمینی(ره) قرار داشت خواهان براندازی رژیم بودند. حزب ایران در سال ۱۳۵۷. ش نیز فروغ چندانی نداشت.

در این سال حزب ایران کنگره‌ای تشکیل داد که شاپور بختیار آن را افتتاح کرد. اختلاف بین شاپور بختیار با کریم سنجابی و اللهیار صالح باعث گردید که حزب نتواند خط‌مشی سیاسی مشخص اتخاذ کند و البته موفقیت‌های حضرت امام‌ خمینی‌(ره) نیز به حدی چشمگیر بود که اجازه نمی‌داد احزابی چون حزب ایران در عمل کارکرد چندانی داشته باشند. شاه در آستانه فرار از ایران، به کریم سنجابی پیشنهاد کرد که با قبول سمت نخست‌وزیری برای آرام‌کردن اوضاع اقدام کند که سنجابی به دلایلی از انجام و پذیرش این کار سرباز زد، اما بختیار در قبال همین درخواست شاه واکنش مثبت نشان داد که این امر با مخالفت دیگر اعضای حزب ایران روبه‌رو گردید و سرانجام شاپور بختیار از عضویت در حزب ایران استعفا کرد.