* دکتر بهرام اخوان‌کاظمی

دکتر بهرام اخوان کاظمی، پژوهشگر تاریخ احزاب ایران، ۴ دوره فعالیت برای احزاب برشمرده است که از سه جریان فکری سرچشمه گرفته‌اند. این سه جریان فکری شامل چپ، ناسیونالیسم و اسلام است. بر پایه این پژوهش، بیشترین فعالیت احزاب پیش از ظهور پهلوی اول در مجلس متبلور شده بود. درباره سه تفکر سیاسی عمده در شکل‌گیری احزاب سیاسی یکی از صاحب‌نظران معتقد است: «بخش اعظم جریانات و حرکت‌های سیاسی و حزبی در چهار دوره پیدایش احزاب و تقریبا تمامی گروه‌ها و تشکیلات مخفی مسلحانه در سال‌های دیکتاتوری و رکود تحزب، بر مبنای سه تفکر عمده مطرح در جامعه، یعنی اندیشه‌های چپ، ناسیونالیسم و اسلام ــ به مفهوم وسیع و در طیفی گسترده ــ استوار بود. ... سه جریان کلی چپ، ناسیونالیستی و مذهبی تقریبا در همه احزاب و گرایش‌های سیاسی جهان اسلام دیده می‌شود».

همچنین ادوار تحزب در ایران نیز به گونه‌های متنوعی مطرح شده است که در ذیل به طور نمونه به دو دیدگاه اشاره شده است:

دیدگاه اول: «دوره‌های کوتاهی را که در آن بستر مناسبی برای رشد احزاب فراهم می‌شود، می‌توان به سه قسمت تقسیم کرد: ۱ــ دوره مشروطیت، ۲ــ دهه ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۳ــ دوره انقلاب اسلامی».

دیدگاه دوم: بر اساس مراحل چهارگانه مشروطیت (مرحله نخست: ۱۳۰۴ــ ۱۲۸۵؛ مرحله دوم: ۱۳۲۰-۱۳۰۴؛ مرحله سوم: ۱۳۳۲ ــ ۱۳۲۰؛ مرحله چهارم: ۱۳۵۷ ــ ۱۳۳۲)، ادوار تحزب در ایران نیز به چهار دوره تقسیم می‌شود که عبارتنداز: دوره نخست تحزب یا ابتدای دوره مشروطه تا استقرار حاکمیت رضا پهلوی، دوره دوم یا سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، دوره سوم یا سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ و دوره چهارم سال‌های ۱۳۵۷ تا ...». در هر حال کلیه دیدگاه‌ها، تاریخ تحزب نوین ایران را با مشروطه آغاز می‌نمایند؛ زیرا قبل از مشروطه زمینه‌ای برای ایجاد آن وجود نداشت. در اینجا دوره تحزب در ایران به دو دوره کلی قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن تقسیم شده است.

۱ــ مسیر تحزب تا قبل از انقلاب اسلامی

الف) تحزب در دوره مشروطه و پهلوی اول:

تحزب تابع مشروطه‌گی و رهاوردی از تجربه جوامع غربی بود که همراه ملزومات مشروطه، مانند دموکراسی، آزادی، مساوات، قانون، مجلس و تفکیک قوا و بدون توجه به شرایط پیدایی و امکان کارآمدی آن وارد فرهنگ سیاسی آن عصر گردید و در مجلس، به‌ویژه مجلس دوم، بیشتر خود را نمایان ساخت؛ بنابراین پیش‌ از آنکه مشروطه کاملا مستحکم و مجلس مسلط بر اوضاع شود، این نهضت دستخوش رقابت‌های حزبی شد؛ در نتیجه، احزاب گوناگون با دیدگاه‌های مختلفی پایه‌گذاری گردید. تشکیل دوره‌ها، دستجات (باندها) و انجمن‌ها را به تعبیری می‌توان شکل نخستین احزاب سیاسی در این مقطع دانست.

در دوره مشروطه، سیر فعالیت احزاب پس از مجلس دوم، در مجالس سوم، چهارم و پنجم، با مرام‌ها و اهداف گوناگون ادامه یافت تا اینکه به‌تدریج با قدرت یافتن رضاخان و محدود شدن آزادی و استقرار حکومت مطلقه وی که زمینه فعالیت احزاب را با شیوه‌های گوناگون از بین برد، تحزب در ایران به ضعف، رکود و سرانجام فروپاشی دچار شد. رضاشاه نه تنها از فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی جلوگیری کرد، بلکه در دوره او عملا هیچ‌گونه فعالیت سیاسی ممکن نبود. این وضعیت تا سقوط رضاخان و برقراری مجدد شرایط مساعد برای فعالیت احزاب ادامه یافت. بعد از سقوط وی و ایجاد فضای نسبتا آزاد سیاسی که نتیجه اشغال ایران به دست قدرت‌های بزرگ بود، فعالیت احزاب دوباره آغاز شد. در این زمان که موقتا استبداد داخلی دچار سستی گردید، مطبوعات رونق گرفت و آزادی بیان و اجتماعات بیشتر گردید.

ب) تحزب در دوره پهلوی دوم:

بنا به توضیحات یادشده می‌توان اذعان نمود که دوره تحزب سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا در این دوره که مقارن دور‌ه‌های سیزدهم تا هفدهم قانون‌گذاری است، به علت پاره‌ای رویدادها و به وجود آمدن شرایط خاص در فضای سیاسی ــ اجتماعی کشور، بیشترین احزاب و گروه‌های سیاسی در ایران ظهور یافتند، به گونه‌ای که این دوره تحزب، از نظر کثرت و تنوع، در خور قیاس با ادوار پیش و پس از خود نیست؛ زیرا به شکل بی‌سابقه‌ای بیش از شصت حزب و انجمن مهم در این دوره به فعالیت مشغول بودند.

احزاب این دوره، به‌رغم رسالتی که باید بر عهده می‌گرفتند، اغلب فاقد حساسیت نسبت به منافع کلی کشور و توجه کافی به آن بودند و حول اهداف و منافع فردی و شخصی، گروهی و طبقه‌ای و حتی نفوذ خارجی گرد می‌آمدند و در واقع این حربه ملعبه‌‌ای در دست گروه‌های متنفذ سیاسی و اجتماعی بود. این ویژگی‌ها موجبات ضعف احزاب در پاسخگویی به نیازهای جامعه و همخوانی نداشتن عملکرد آنها با این نیازها را فراهم آورد. از دیگر ویژگی‌های احزاب این دوره، گسترش اغلب کمی، فروپاشی نسبتا سریع و ناکامی آنها در دستیابی به اهداف خود و سلب اعتماد عمومی نسبت به آنها بود.در هر صورت تبعید رضاشاه از ایران، انتقال قدرت به محمدرضاشاه به دست متفقین و باز شدن فضای سیاسی کشور ــ که از رقابت و بلوک‌بندی‌های جدید میان متفقین، ظهور شاهی جوان و کم‌تجربه و فاقد اعتمادبه‌نفس به جای دیکتاتوری چون رضاشاه، کاهش قدرت امپریالیسم انگلیس و تنگ شدن حیطه نظارت او بر مستعمرات و حضور نظامی آمریکا و شوروی در ایران ناشی می‌شد.