آخرین بخش از نوشته حاضر که از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران اخذ شده است، به رفتار ناصر‌الدین‌شاه و برخی وزیران وی در گسترش مناسبات ایران و آلمان اشاره می‌کند. ناصر‌الدین‌شاه در حالی که از روس و انگلیس هراس داشت، به صورت پنهانی با آلمان‌ها تعامل و آنها را تشویق می‌کرد برای سرمایه‌گذاری به ایران بیایند... بر پایه مدارک موجود، مخبرالدوله درد پاى شدید داشت و ماموریتش در پوشش سفر استعلاجى به اروپا انجام شد. شاه به وى تاکید کرده بود که موضوع ماموریتش را از کسانى چون على‌خان امین‌الدوله (منشى شاه) که با سفارت انگلیس سر و سر داشتند، کاملا پوشیده نگاه دارد. به نوشته مخبرالسلطنه: «آخر تدبیر ناصرالدین‌شاه، وقتى چاره مداخله روس و انگلیس میسر نشد، این بود که دول دیگر را در ایران ذی‌نفع کند و مسافرت‌هاى [ناصرالدین‌شاه به‏] فرنگ، بیشتر از این نقطه نظر بود. مقدمتا بر آن شد که از آلمان، کشتى براى بوشهر خریدارى شود... کارخانه [آلمانى‏] براى نمونه، کشتى بسیار خوبى در حدود سفارش ساخت، نظامى و تجارتى با زره و پنج توپ و ۲۵ تفنگ. کشتى ناتمام بود که پدرم مامور برلن شد و کسى نمى‏دانست چرا؟ دکتر البو، مدرس طب دارالفنون، منع از مسافرت مى‏کرد، توجهى نکردند... پس از ورود به برلن، معلوم شد مامور ملاقات بیسمارک‏اند... در روزنامه برلن نوشتند: ملاقات سفیر فوق‌العاده ایران در کابینه وزارت‌خارجه با بیسمارک و گفت‌وگوى ۲۵ دقیقه، مقارن بلند شدن بیرق آلمان در شرق آفریقا، سبب نگرانى انگلیس شده، مامور مخصوص به برلن فرستادند... مقصود شاه، روابط با آلمان بود. بیسمارک گفت: هر وقت شما پنج‌هزار نفر آنطور که ما بپسندیم قشون داشته باشید، من حاضرم عهدنامه صلح و جنگ با ایران ببندم»!

پیداست که علت اصرار شاه ایران بر مخفى ماندن اسرار ارتباط با آلمان، چیزى جز حساسیت و کارشکنى شدید روس و انگلیس نسبت به این ارتباط نبود؛ و به این امر، هر دو طرف ــ ایران و آلمان ــ دقیقا توجه داشتند؛ چنان که این نوشته خود بیسمارک است که «اقدام ما در احیاى ایران، عملى است علیه روسیه که به روابط دوستانه ما با آن دولت همسایه ضرر مى‏رساند و بدگمانى او را برمى‏انگیزاند... .»

مخبرالسلطنه، در «خاطرات و خطرات»، اطلاعات بیشتر و مفصل‌ترى به دست داده و کلیشه دستورالعمل‏هاى جالب شاه به مخبرالدوله را نیز آورده است. وى با اشاره به سفر پدرش، مخبرالدوله، در سال ۱۳۰۱قمری به برلن نوشته است: «پدرم نیز عازم برلن شد و کسى مقصود را نمى‏دانست، در آن وقت زخمى در زانو داشت. دکتر آلبو معلم طب دارالفنون از حرکت منع مى‏کرد، ممنوع نشدند و محل تعجب همه بود. شیندلر صاحب مهندس تلگراف‏خانه را همراه بردند... .» روزى که مخبرالدوله بنا بود به کشتى بنشیند «طوفان سخت شد که همه وحشت کردند، صبح اعلیحضرت پرسیده بودند که مخبرالدوله به کشتى نشست؟ عرض کرده بودند خیر، سه نوبت فرموده بودند الحمدلله... .»

بین مخبرالدوله و بیسمارک «سه مجلس ملاقات» شد و «مجلس دوم، در کابینه وزارت‌خارجه، ۴۵ دقیقه صحبت طول کشید.» بر اثر این ملاقات‌ها، دو کشور، سفیر به پایتخت یکدیگر فرستادند. شاه در آستانه سفر مخبرالدوله به اروپا (۱۳۰۱.ق)، در نامه‏ خصوصى به وى چنین نوشت: «مخبرالدوله، مسوده‏اى که نوشته بودى دیدم. بسیار زمینه درست و خوبى برداشت کرده است. البته همین‌طور بگو و جواب بگیر و هر قدر سعى دارى طورى بکن که مبادا این کار و حرف‌ها بروز داده شود یا کسى بفهمد که منظور و مقصود چیست؟ خیلى خیلى در این فقره اهتمام نماید. شیندلر صاحب را هم همراه مى‏برى خوب است، اما ابدا در محل کار و مذاکره، او را به خود راه نده، پرت کن برود به‌جاى دیگر، خود تنها باشى. در رقعه‏اى که به امین‏الدوله [منشى شاه که متهم به انگلوفیلى بود] مى‏نویسى براى مرخصى، فقط براى کشتى ننویس، بنویس براى امور معادن و دیدن بعضى معلمین خوب براى مدرسه و اسباب معدن و پیدا کردن استاد خوب براى معادن ایران و ترقى مدرسه و غیره اجازه مى‏خواهم و براى دیدن و راه انداختن کشتى. کیفیت رمز را هم درست کرده به عرض برسان... .»

شاه در نوشته دیگر به مخبرالدوله تاکید کرد: «آنچه صبح در فقره کمپانى‏هاى آلمان براى همه کارها به‌خصوص براى راه عراده[رو] گیلان الى قزوین فرمایش شد، فرمایش رسمى و صحبت بود، حقیقتا همان بود که گفتم. البته کمپانى‏هاى معتبر براى این کارها پیدا کن، حتى براى راه‏آهن و واگن. دیگر خودت مى‏دانى که شروط قسمى باید باشد که ریش دولت به دست فرنگى نیفتد، مثل مصر و تونس و غیره بشود، باقى هر چه باشد عیب ندارد. کار راه بیفتد بدون غش حالى و مالى... خیلى امیدوار هستم این سفر کارهاى بزرگ براى ملت و دولت ایران بکند.»

طبق دستورالعمل شاه به مخبرالدوله، وى باید در گفت‌وگو با بیسمارک، از زبان شاه چنین می‌گفت: «آنچه از روى تجربه و مدت زمان گذشته، بر ما معلوم گشته است این است که ناچار از براى ترقى دولت و ملت ایران تا با یکى از دول بزرگ فرنگستان، همراه و هم‏خیال نباشیم و آن دولت بزرگ را با خود هم‏خیال و همراه ننماییم، ترقیات منظور ما صورت‏پذیر نخواهد بود. امروز بزرگ‌ترین دول فرنگستان، بلکه دنیا، دولت فخیمه پروسیه است که از هر جهت...، نشر بزرگى و شهرت و شهامت آن، تمام عالم را فرا گرفته است. البته تا ممکن است ما به توسط این دولت بزرگ، دولت خودمان را ترقى بدهیم و اهالى مملکت خودمان را تربیت کنیم، به دیگران رجوع نخواهیم نمود و ما با کمال میل خاطر و عزم ثابت، حاضر و آماده شده‏ایم که از خیرخواهى و دوستى مخصوص دولت آلمان خواهشمند شویم که با خیالات ما اقدامات دوستانه نموده، با ما همراهى کامل نمایند. نصایح دوستانه این دولت را غنیمت شمرده از مجاهدت لازمه دریغ و خوددارى، جایز نداریم. اول چیزى که براى انجام مقصود ما به خاطر مى‏رسد آن است که دولت آلمان، یک نفر سفیر بزرگ ذی‌شان کاردان مخصوص، مامور ایران نماید که آن سفیر از روى خیرخواهى و دستورالعمل مخصوص دولت آلمان، راهنمایى و کمک به دولت ایران نماید و ما هم خیالات دوستانه و خیرخواهانه او را در کارهاى مفیده مغتنم شمرده، با او با کمال همراهى حرکت خواهیم نمود. چنان که اگر باید در ایران، خطى از خطوط شوارع آهنى ساخته شود، به صوابدید آن سفیر قبول خواهیم نمود که به توسط کمپانى‏هاى آلمان، اسباب آن کار را فراهم نموده، اقدام به آن نماییم و همچنین در معادن ایران ــ که از روى یقین خیلى قابل منفعت و نتیجه است ــ اقدامات شایسته به عمل آید و براى استخراج آنها، معلمین و مهندسین از دولت آلمان به جهت این کار انتخاب گردد و همچنین در تمام امور مفیده ــ اعم از امور و صنایع وزارت و تجارت و نظام و غیره که مایه ترقى و تربیت و تمول است ــ با همراهى دولت آلمان حاضریم که به اقرب وسیله، اقدام و ابتدا کنیم.

حتى به آن طور و به آن اندازه، طالب و راغب هستیم که مامور دولت آلمان را به آن درجه و مقام بپذیریم و محترم بداریم که اگر فرضا دول همجوار ما [روس و انگلیس‏] که با دولت ما عهود و شروط مخصوص دارند اگر در جایى و موقعى، مساله‏اى برخلاف شرط عهد مطرح بسازند و تکلیفى غیرحقه به میان آوردند، ما حاضریم که سفیر دولت آلمان را در آن مسائل، ثالث قرار داده و تصدیق او را معتبر دانیم و نیز اظهار مى‏داریم که سفیر مزبور را که با این درجه محترم خواهیم داشت، نه براى آن است که ضررى بدون سبب و جهت، به دولت آلمان تکلیف کنیم یا اینکه ما وقتى قشونى از دولت آلمان را به هوادارى دولت ما به زحمت بیندازیم، بلکه فقط چون دولت آلمان را دوست مخصوص و دولت بى‏غرض مى‏دانیم میل داریم که از روى دوستى و بى‏غرضى، او را اسباب ترقى ایران و دولت ایران قرار بدهیم، زیرا که شهامت و بزرگى دولت آلمان، زیبنده این مقام است که دولت ایران از براى ترقیات آتیه خود او را در میان همه دول انتخاب کرده باشد و جهت دیگر این است که دول همجوار ما هیچ وقت در مقام ترقى و بزرگى دولت ایران به آن درجه که مقصود ماست، نخواهند بود و چشم امید به آنها نداریم. امیدواریم که اظهارات ما را دولت آلمان صمیمى بداند و دوستى ما را خالص و بى‏غرض محسوب بدارد، مگر همان غرضى که اجمالا اظهار داشتیم که ترقى دولت و ملت ما در آن است... .»

تلاش برای اتحاد با آلمان، به ناصرالدین‌شاه انحصار نداشت و پس از وى نیز رجال و سلاطین وقت ایران تا پایان عصر قاجار، این خط را کما بیش و با فرازونشیب‌هایى چند، دنبال کردند و اوج آن نیز، همدستى ایرانیان وطن‌خواه و ضد استعمار (از آیت‌الله شهید مدرس و رضاقلى‌خان نظام‌السلطنه مافى تا رییسعلى دلوارى و زائرخضرخان تنگستانى و کلنل محمدتقى‌خان پسیان و میرزا کوچک‌خان جنگلى) در جنگ جهانى اول با افسران و دیپلمات‌هاى آلمانى (و اتریشى و عثمانى) در نبرد با ارتش اشغالگر روسیه و بریتانیا در چهارگوشه ایران بود که شرح آن فرصتى دیگر مى‏طلبد.