عصر قجرها، عصری است که ایران در دستان دول متخاصم و استعمارگر روسیه و انگلستان گرفتار است و آنان هستند که برای ایران و ایرانی تصمیم می‌گیرند. در این میان هر چند بسیاری این امر را بر نمی‌تابند، اما به تنهایی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. از همین رو ناگزیر از دست دوستی دراز کردن به سوی قدرتی دیگر هستند تا این فشار و فزونی‌خواهی را تعدیل کنند و از بار آن بکاهند.این مطلب که از سایت iicHS.orgاخذ شده به واکاوی دلایل اتحاد ایران با آلمان می‌پردازد. سفر دوم ویلهلم به عثمانى در ماه‌هاى اکتبر و نوامبر ۱۸۹۸ روى داد که قیصر، علاوه بر ملاقات سلطان عثمانى در اسلامبول، از بیت‌المقدس و دمشق نیز دیدار کرد و ضمن نثار تاج گل بر مزار صلاح‏الدین ایوبى، سردار مشهور مسلمان در جنگ‌هاى صلیبى (۸ نوامبر ۱۸۹۸)، در ضیافت سلطان نیز صریحا اظهار کرد که دوست و حامى سیصد میلیون مسلمان جهان است! او با اشاره به سلطان عبدالحمید ثانى (خلیفه عثمانى) تاکید کرد: «اعلیحضرت سلطان که سیصد میلیون نفوس مسلمان که در تمام نقاط عالم سکنى دارند او را محترم مى‏شمارند و او را خلیفه مى‏دانند مى‏تواند همیشه به دوستى امپراتور آلمان اعتماد داشته باشند.»اظهارات ویلهلم در عثمانى، زمانى ایراد مى‏شد که سال‌ها از اشغال یا تحت‌الحمایگى پاره‏اى از ممالک مهم اسلامى و شرقى نظیر قفقاز (۱۸۳۵)، هندوستان (۱۸۵۷)، الجزایر (۱۸۷۱)، تونس (۱۸۸۱)، مصر (۱۸۸۲)، اریتره (۱۸۸۵) و... توسط نیروهاى روسى، فرانسوى، انگلیسى و ایتالیایى مى‏گذشت و استقلال و تمامیت ارضى دیگر مناطق دارالاسلام نیز مورد تهدید جدى متفقین قرار داشت (چنان که «سودان» در همان زمان آماج شدید حمله نظامى انگلیسی‌ها قرار داشت و ایتالیایی‌ها هم، با ناکامى در رقابت با فرانسه بر سر تسخیر تونس، به اشغال «لیبى» چشم دوخته بودند که سال‌ها بعد در ۵ نوامبر ۱۹۱۱ تحقق یافت) و کلام ویلهلم، عملا به معنى تخطئه سیاست استعمارى تمامى دولت‌هاى یادشده بود. ویلهلم، در ادامه سیاست یادشده، هفت سال پس از این تاریخ گام دیگرى برداشت و در مارس ۱۹۰۵ در بندر طنجه مراکش، نطقى در موافقت با استقلال مراکش ــ که فرانسه در نوامبر ۱۹۰۴ بر آن چنگ انداخته بود- ایراد کرد که تعریضى آشکار به سلطه فرانسه بر آن کشور و نیز به قرارداد اتحاد انگلیس و فرانسه در سال قبل بود. همچنین در کنفرانسى که سال ۱۹۰۶ در الجزیره برگزار شد، از میان اعضاى شرکت‌کننده در کنفرانس، آلمان به اتفاق اتریش، از تایید دعاوى فرانسه نسبت به مراکش سرباز زد. به همین نمط، زمانى که فرانسه در ۱۹۱۱ نسبت به مراکش ادعاى قیمومت نمود، آلمان شدیدا به این امر اعتراض کرد. اهمیت اظهارات ویلهلم در عثمانى در حمایت از مسلمین جهان، آن هم بر مزار صلاح‌الدین ایوبى (فاتح مسلمان جنگ‌هاى صلیبى)، زمانى کاملا معلوم مى‏شود که در نظر داشته باشیم حدود پانزده سال پیش از آن تاریخ، نخست‌وزیر وقت انگلستان، گلادستون (۱۸۸۵ــ۱۸۸۰)، در مجلس عوام آن کشور، قرآن را سر دست گرفت و با اشاره به این کتاب الهى و نیز خانه کعبه، گفته بود: «تا این کتاب و آن خانه در مشرق‌زمین، مورد احترام و اعتقاد مسلمین است، راه سلطه بر مسلمین بسته است.» نیز حدود بیست‏ سال پس از اظهارت ویلهلم، مى‏بینیم که وقتى ژنرال آللنبى (فرمانده ارتش بریتانیا در جنگ با عثمانى در منطقه فلسطین) در سال ۱۹۱۷، مقارن با اواخر جنگ جهانى اول، قشون عثمانى را درهم شکست و فاتحانه به بیت‌المقدس وارد گردید، گفت: «امروز جنگ‌هاى صلیبى پایان یافت!» و به دنبال او، ژنرال گوره فرانسوى زمانى که پس از فتح سوریه در سال ۱۹۲۰ در دمشق به بازدید آرامگاه صلاح‌الدین ایوبی رفت، گفت: «صلاح‌الدین! ما اکنون برگشته‏ایم!»

آلمانی‌ها همچنین، در روابط سیاسى‏شان با ترکان عثمانى، در قبال سرکوبى جنجال‌انگیز ارامنه استقلال‌طلب و تحریک‌شده عثمانى در دوران سلطنت عبدالحمید و ژون‌ترک‌هاى پس از وى، از مرز بعضى توصیه‏ها و تنقیدهاى ملایم و دوستانه فراتر نرفتند و به‌رغم یقه‌درانى‏هاى شدید و «سیاسى‌کارانه» متفقین (که بیشتر، جنبه جنگ سرد بر ضد متحدین را داشت) این رویداد را جزئى از مبارزه طبیعى سران دولت عثمانى با اقدامات تجزیه‌طلبانه و افراد تحریک‌شده و ستون پنجم بیگانه مى‏شمردند؛ چنان که زمانى که صهیونیست‌ها براى رخنه به فلسطین و پى‌ریزى اساس دولت یهود به ویلهلم رجوع کردند، او تحقق این معنى را به موافقت عثمانى با این امر مشروط کرد.

سیاست ارتباط ترکیه با آلمان و توسعه و تعمیق این ارتباط، پس از عزل سلطان عبدالحمید نیز توسط جناح آلمانوفیل کمیته «اتحاد و ترقى» که تا اواخر جنگ جهانى اول قدرت را در دست داشت، ادامه یافت و در این جنگ به ورود عثمانى (در کنار آلمان و اتریش) به عرصه پیکار قهرآمیز با روس و انگلیس انجامید.

وضع اسفبار ایران عصر قاجار در چنبره فشار و تحکم روزافزون روس و انگلیس در آغاز مقال آورده شد و متقابلا دوستى آلمان ویلهلم با کشور مسلمان عثمانى و رقابت فزاینده آن با روس و انگلیس (دشمنان بالفعل استقلال سیاسى و تمامیت ارضى ایران اسلامى) شرح داده شد.

آلمان، در چشم ایرانیان خسته و به‏ستوه‌آمده از تحکمات همسایه شمالى و جنوبى، دولتى قوى، مقتدر و پیشرفته محسوب مى‏گشت که با روس و انگلیس (یعنى دشمنان بالفعل آزادى و سعادت ایران) رقابت و ضدیت داشت و با توجه به حسن سوابق ارتباط و همکارى دولت آلمان با کشور مسلمان عثمانى و نیز نداشتن مستعمرات و مستملکات در کشور اسلامى، نسبت به استقلال سیاسى و تمامیت ارضى، خالى از مطامع استعمارى مى‏نمود و لااقل، فعلا، از سوى آن دولت خطرى متوجه اساس استقلال و تمامیت ارضى این کشور احساس نمى‏شد؛ سهل است که حفظ استقلال و تمامیت ارضى و سیاسى ایران در چنبر فشار و تحکمات فزاینده روس و انگلیس، مقتضاى سیاست و مصالح آلمان در ایران شمرده مى‏شد (خاصه آنکه نکته اخیر، مورد تاکید شدید و مستمر رجال عالى رتبه آلمان در گفت‌وگو با ایرانیان نیز بود).

همچنین، با توجه به مسائلى همچون حصر شدید آبى ــ خاکى ایران از سوى رقباى قهار و سلطه‏جوى آلمان (روس و انگلیس) و متقابلا، نبود راه ارتباطی مستقیم با ایران براى آلمانی‌ها، تلقى و تحلیل ایرانیان چنین بود که چنانچه آلمانی‌ها، روزى هم به فکر سوء استفاده از حضور عواملشان در ایران بیفتند و خیالات شیطانى‌اى در سر بپرورانند، کوچک‌ترین اشاره از سوى اولیاى امور ایران به آن دو رقیب قهار و گوش‌بزنگ آلمان (یعنى روس و انگلیس) کافى است تا بساط آنان را در این سرزمین جمع کنند و به بیرون بریزند؛ بنابراین سیاست ارتباط و اتحاد میان ایران و آلمان به گسترش دامنه همکارى آن دو کشور، نه تنها در چشم ایرانیان وطن‏خواه، گامى از گام‏هاى نفوذ استعمار و مایه محو استقلال و تمامیت ارضى و سیاسى کشورمان قلمداد نمى‏شد، بلکه جنبه چاره‏جویى اضطرارى از قدرت بى‏طرف سوم داشت و تمهیدى برای شکستن شاخ گستاخى دو همسایه سلطه‌جو و تقویت بنیه سیاسى، نظامى، صنعتى و اقتصادى کشور به شمار مى‏رفت و اگر تعلق به سیاست روس و انگلیس (و به‌اصطلاح: روسوفیلى و انگلوفیلى) به حق، نشان بستگى و پیوستگى به دشمنان استقلال و تمامیت ایران بود، بالعکس، هواداری از آلمان، نوعا جنبه جانبدارى از رهایى و پیشرفت کشور داشت. (بگذریم از معدود کسانى که از هر چیز و هر عنوان ــ هرچند مقدس ــ جز نردبانى برای کسب نام و نان و جمع درهم و دینار، نمى‏خواهند).به‌ هر روى، حکومت ایران در عصر قاجار، در چنان وضعیتى که از فشار و تحکم روس و انگلیس رنج می‌برد، براى تخلص از فشارها و تحکمات دو همسایه فزون‌خواه خویش و نیز سرعت بخشیدن به چرخه پیشرفت سیاسى، بازرگانى و صنعتى کشور، دست دوستى و همکارى به سوى آلمان بیسمارک و ویلهلم دوم دراز کرد و با این کار، دورى تازه از کشاکش‌ها در سیاست خارجى را دامن زد که شرح داستان پر فراز و نشیب آن فرصتى دیگر مى‏طلبد و در اینجا فقط به پرده‏اى از آن در دهه‏هاى واپسین سلطنت ناصرالدین‌شاه اشاره شده است.على‏قلى‌خان مخبرالدوله، از رجال بلندپایه دستگاه ناصرالدین‌شاه بود که طى انجام سه سفارت فوق‌العاده، از سوى شاه، در اوایل قرن ۱۴ق به برلن (پایتخت آلمان) اعزام شد تا با دولت آلمان ایجاد روابط نماید. فرزندش ــ مخبرالسلطنه هدایت ــ در کتاب «گزارش ایران» و به ویژه «خاطرات و خطرات»، اسناد و مدارک جالبى در زمینه ماموریت محرمانه پدر و نیز برادر بزرگ‌ترش (مرتضى‌قلى‌خان صنیع‌الدوله) به دست داده و از تاکید ناصرالدین‌شاه بر عدم افشاى اسرار این ماموریت نزد رجال انگلوفیل دستگاه حکومت و بالاخره حساسیت و ضدیت شدید روس و انگلیس نسبت به این ارتباطات سخن گفته است.