روابط ایران و آلمان در تاریخ معاصر-۱۶
تضاد روس و انگلیس با آلمان و عثمانی
روس، انگلیس و فرانسه، بخشى عظیم از مناطق آباد و زرخیز آسیا و آفریقا را، صرفا به خاطر قدمت نفوذ و سلطه استعمارى خویش بر آن مناطق، تیول انحصارى یا مشترک خویش به حساب میآوردند و رخنه آلمان به مستعمرات رسمى و نیمهرسمى خویش را برنمىتافتند. حتى عقد قراردادهاى تجارى و اقتصادى میان آلمان و سران ممالک شرقى و اسلامى را- باآنکه مورد رضایت کامل طرفین بود- مقدمه نفوذ سیاسى آلمانها و منافى حقوق حقه! استعمارى خویش میدانستند. این نوشتار درپی تبیین علل و عواملی است که باعث شد ایران و آلمان دست اتحاد بهسوی یکدیگر دراز کند. نماینده روس که مامور طرح مواد قرارداد با فرانسه بود، ضمن مذاکره به نمایندگان فرانسه گفت: «فقط چیزى که باعث نگرانى من است این است که همین که این معاهده به امضا رسید، دولت فرانسه فورا به آلمان اعلان جنگ خواهد داد»! پیمان صلحى نیز که در ۱۹۱۱، به ابتکار روسها، بر سر ایران و عثمانى، بین روسیه و آلمان بسته شد، دیری نپایید و در آستانه جنگ جهانى اول، بهکلی از هم پاشید.
همچنین، رشته ارتباط و اتصالى که (با تدبیر بیسمارک) میان انگلیس و آلمان برقرار شده بود، با مسابقه تسلیحاتى انگلیس و آلمان در نیروى دریایى، رقابتهاى توسعهطلبانه آلمان در خاورمیانه (خصوصا در قلمرو عثمانى) و حمایت ایشان از بوئرهاى آفریقاى جنوبى (که با بریتانیا در حال نبرد بودند)، تدریجا سست و گسسته شد و انگلستان را نیز در نهایت، به سوى اتحاد با روس و فرانسه راند. ویلهلم دوم، در عوض، بیشتر به دوستى اتریش و تجهیز و تسلیح عثمانى مىاندیشید و در خط تقویت هر چه بیشتر نیروى زمینى و تاسیس نیروى عظیم دریایى آلمان گام مىزد و طالب باز شدن فضاى جولان آلمان در جهانى بود که از مدتها پیش، عرصه تاخت و تاز انحصارى روس، انگلیس و فرانسه گشته بود و ورود قدرتى تازه به نام آلمان را بر نمىتافت. وی یکبار گفته بود: «در تمام مدت سلطنتم... پادشاهان اروپا به حرفهاى من توجه نکردهاند. بهزودى با نیروى دریایى بزرگم به حرفهایم استحکام خواهم داد و ناچار مىشوند مودبتر باشند»! او با آنکه از سوى مادر، انگلیسى بود، کینه عجیبى نسبت به انگلیسیها داشت و آنان را غاصب منافع حیاتى و مستعمرات آلمان مىدانست. گویند یک روز که بر اثر بیمارى دچار خونریزى بینى شده بود «به طبیب خود گفت: جلوگیرى ننمایید بگذارید این خون کثیف انگلیسى از بینى من بیرون بیاید!»
روس، انگلیس و فرانسه، بخشى عظیم از مناطق آباد و زرخیز آسیا و آفریقا را، صرفا به خاطر قدمت نفوذ و سلطه استعمارى خویش بر آن مناطق، تیول انحصارى یا مشترک خویش به حساب میآوردند و رخنه آلمان به مستعمرات رسمى و نیمهرسمى خویش را برنمىتافتند. حتى عقد قراردادهاى تجارى و اقتصادى میان آلمان و سران ممالک شرقى و اسلامى را ــ باآنکه مورد رضایت کامل طرفین بود ـ مقدمه نفوذ سیاسى آلمانها و منافى حقوق حقه! استعمارى خویش میدانستند و به شکلهاى گوناگون، با آن مخالفت مىکردند و وقتى که (با آشکار شدن آثار بیدارى و مقاومت وطنخواهان ایران و عثمانى و توسعه دامنه ارتباط آن دو کشور با آلمان) این همه را وافى به مقصود ندیدند، تا مرز تقسیم جهان اسلام (از شمال آفریقا تا ایران و افغانستان) به مناطق نفوذ روس و انگلیس و فرانسه و اتفاق مثلث علیه آلمان، پیش رفتند.
متقابلا آلمانیها نیز بیکار ننشستند و براى دستیابى به خیالات دور و درازشان، ضمن بسیج تمامى توان ملى خود برای احراز برترین قدرت صنعتى و نظامى جهان و دامن زدن به تضاد سنتى روس و انگلیس، حمایتشان را از استقلال و تمامیت ارضى و سیاسى کشورهاى اسلامى صریحا اعلام کردند و به تلاشى گسترده در راه تقویت شعار «اتحاد مسلمین» و تحریک و تجهیز و تسلیح آنان (خاصه امپراتورى مسلمان عثمانى) در برابر تجاوزات و تحکمات روزافزون متفقین دست زدند و زمینه پیشرفت این سیاست نیز (با دلتنگى شدید مسلمانان از نفوذ و سلطه تحمیلى متفقین و کوشش ایشان برای تخلص از یوغ استعمار مسلط) کاملا فراهم بود. در این زمان، ویلهلم ــ بر خلاف بیسمارک، که از رقابت آلمان با روس (و انگلیس) بر سر خاورمیانه پرهیز میکرد ــ دست دوستى ایران و خصوصا عثمانى را، که از مدتها پیش به سوى آلمان دراز شده بود، با شدت مىفشرد.
پس از شکست نظامى عثمانى از روسیه (در قضیه سرکوب شورش بلغارها) در سالهاى ۱۸۷۸ـ ۱۸۷۶ و تشکیل کنگره برلن (۱۸۷۸) که به تجزیه مناطقى از خاک عثمانى رای داد، ترکان عثمانى (برای تقویت بنیه نظامى خود در برابر تجاوز روسها و تعدیل نفوذ استعمارى انگلیس و فرانسه در داخل امپراتورى) به فکر بهرهگیرى از دوستى با آلمان افتادند (این زمان، تازه سلطان عبدالحمید ثانى، به سلطنت رسیده بود). آنان (به دلیل احتیاطهاى بیسمارک) ابتدا توفیقى در این راه حاصل نکردند، اما پس از برکنارى بیسمارک و بسط ید قیصر بلندپرواز آلمان (ویلهلم دوم)، نیروى انسانى و پول آلمان براى مدرنیزه کردن ترکیه، ساختن راهآهن و بازسازى ارتش به کار افتاد.[۳۱] در شرایطى که سوریه و لبنان، قلمرو اصلى نفوذ فرانسه؛ و عراق و تا حدودى فلسطین زیر نفوذ بریتانیا بود و انگلیسیها بر بازار ترکیه تسلط داشتند، روابط اقتصادى آلمان و عثمانى رشدى روزافزون یافت و ارزش کالاهاى صادراتى آلمان به ترکیه، از ششمیلیون مارک در ۱۸۸۲، به ۲۵ میلیون مارک در ۱۸۹۵ رسید. مهمتر از این، قیصر جوان و بلندپرواز آلمان (ویلهلم دوم) دوبار از ترکیه دیدن کرد: سفر نخست، در نوامبر ۱۸۸۹ (آخرین سال صدارت بیسمارک) روى داد که به هنگام دیدار از پایتخت عثمانى به صدراعظم خویش چنین نگاشت که «اقامت من در استانبول، به رویایى آسمانى مىماند» و در پى آن، بر پایه توافقهایى که میان دو کشور به عمل آمد، آلمان در زمینه بسط و توسعه فرهنگ در عثمانى، تعهداتى را به گردن گرفت و قول کمک و همکارى نظامى به این کشور داد. همچنین امکان عقد قرارداد احداث راهآهن استراتژیک بسفر ــ بغداد ــ خلیج فارس را با عثمانى فراهم کرد که چندى بعد بخشى از آن (راهآهن اسلامبول ــ بغداد) در سالهاى۱۹۱۴ـ ۱۹۰۳ احداث شد.
سه سال پیش از این تاریخ، یعنى «در سال ۱۸۹۵ دولت انگلستان تقسیم ممالک عثمانى را به دولت آلمان پیشنهاد نمود. لرد سالزبورى در این موضوع پیشنهاد جامعالاطرافى تهیه نموده بود. اول با وزیرمختار آلمان در لندن، بعد با خود ویلهلم دوم در میان گذاشت. امپراتور و دولت آلمان هر دو، این پیشنهاد را رد کرده اظهار نمودند این تقسیم، اروپا را به جنگ خواهد کشانید و راضى نشدند این کار عملى گردد.» در دسامبر ۱۸۹۵ حمله کودتاوار انگلیسیها (به رهبرى دکتر جیمسون) به ترانسوال توسط کروگر (رییسجمهور ترانسوال) با مهارت سرکوب شد و این امر، زمینه جنگ مشهور انگلیسیها با مردم ترانسوال را فراهم ساخت. در پى سرکوب کودتاى انگلیسى، ویلهلم در ۱۸۹۶ طى تلگراف تبریکى به کروگر، مهارت و رشادت او را در این ماجرا تحسین کرد و با این کار خشم شدید لندن را برانگیخت و موجبات تیرگى روابط آلمان و بریتانیا را فراهم آورد.
ارسال نظر