بی‌توجهی به حقوق مردم

کاظم ودیعی، نویسنده کتاب شاهد زمان در ادامه خاطرات خود با سر درگم کردن مخاطب در ارائه نکات تاریخی به نوعی سعی در تطهیر دادن محمدرضا پهلوی و با‌لطبع شخص خود است که این امر کاملا با آنچه اتفاق افتاده است منافات دارد. وزیر کشور دولت شریف‌امامی در فرازی دیگر در مورد سینما رکس می‌گوید: «می‌دانید که آتش‌سوزی سینما رکس قبل از تشکیل دولت شریف‌امامی اتفاق افتاد، ولی چون مساله‌ای نبود که فراموش شود در هیات دولت از همان ابتدا صحبت می‌شد که بالاخره باید عوامل این حادثه را پیدا کنند... من آقای دکتر باهری را به کناری کشیدم و گفتم آقای دکتر این موضوع خیلی مهم است، خیلی حساس است، خیلی در اطرافش سروصدا می‌شود، چطور است که به جایی نمی‌رسد؟ ایشان البته بطور خصوصی اظهار داشت که بله، من این پرونده را مطالعه کردم، ولی چیز درست و حسابی در آن ندیدم... البته آنجا تشریح شده بود که این شخص موقع عبور از مرز دستگیر شده و به دخالت در واقعه حریق سینمارکس اعتراف کرده است؛ ولی خوب از طرفی هم گفته می‌شد که اینها ساختگی است.» (همان، صص۳-۷۲) البته در این زمینه آقای ودیعی نیز عدم باور بازپرس پرونده را نسبت به پرونده تنظیمی توسط ساواک روایت می‌کند: «بازپرس نیز افشاگری فرد اول که تحویلی عراق است را باور ندارد و تحقیق ادامه دارد. این قضیه نشان از بسیاری از پیچیدگی‌ها بود». (جلد دوم، ص۴۲۰)

گرچه درفرازی دیگر نویسنده برخی آتش‌افروزی‌ها در تهران را مشکوک می‌خواند (جلد دوم، ص۴۴۱) اما در نهایت خواننده را سردرگم نگه می‌دارد، زیرا از یک‌سو به دلیل برخی وابستگی‌ها نمی‌تواند واقعیت را بیان کند و از سوی دیگر به دلیل کینه‌اش به مذهب و روحانیت نمی‌خواهد به‌گونه‌ای سخن گوید که حقانیت آنها در تاریخ به ثبت رسد. از همین رو زمانی که از ملیون انتقاد می‌کند که چرا به یک رهبر روحانی نزدیک شدند و در جریان انقلاب محوریت وی را پذیرفتند، ناخواسته به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که اعتقاد قلبی‌اش را در مورد محمدرضا پهلوی و به طور کلی دربار و قابل دفاع نبودن آنها ابراز می‌دارد؛ بنابراین با عبور از این مصداق غیرقابل دفاع این سوال را مطرح می‌کند که چرا سلطنت مشروطه مورد حمایت ملیون واقع نشد: «برای من عجیب بود که می‌دیدم جبهه ملی خود را از سلطنت‌طلب‌های طرفدار قانون اساسی دور و به افراطیون نزدیک‌تر می‌داند. این رویه بغض‌آلود اثر ۲۸ مرداد معروف بود. آنها نتوانستند حساب طرفداران پادشاهی را از حساب اشرف پهلوی و حتی خود شاه جدا کنند و به شعار برای پادشاهی نه برای پادشاه برسند.» (جلد دوم، ص۴۴۱) در این فراز آقای ودیعی نفس حکومت سلطنت مشروطه را قابل دفاع اعلام می‌کند و مصداق آن‌ را مردود و قابل نادیده گرفته شدن می‌خواند. البته در فراز دیگری به نقل از منصور روحانی اشرف را مظهر فساد در ایران می‌خواند و شاه را حامی جدی این جرثومه فساد و آنها را به نوعی جدایی‌ناپذیر از یکدیگر: «منصور روحانی به من گفت این مملکت و این شاه دو دشمن بیشتر ندارد یکی امینی است که نماینده جناح نفهم سیا در ایران است و دیگری اشرف که مظهر فساد داخله ایران است. بقیه مخالفان به همین دو دلیل با رژیم مخالفند. یعنی فریادها علیه آمریکا و فساد است. منصور روحانی اضافه کرد که از پا در آوردن امینی را من تعهد می‌کنم آیا به نظر تو می‌شود شاه را در مورد خواهر همزادش قانع کرد؟ پرسیدم مصدق کوشید، نشد. منصور روحانی گفت من اطلاعات و اسناد بسیار درباره سرسپردگی امینی به آمریکا دارم و در مورد فساد مالی دستگاه اشرف، هرچه بادا باد می‌روم با شاه حرف می‌زنم. گفتم: امیدوارم شاه حرف‌های تو را علیه خود تعبیر نکند؟! گفت: در این صورت وای به حال همه ما.» (جلد دوم، ص۱۲۱)

در قالب نقل این گفت‌وگو، آقای ودیعی مجددا اشرف و محمدرضا را جدایی‌ناپذیر و به عبارتی مظهر مفاسد در کشور می‌خواند؛ بنابراین با وجود چنین اعترافاتی و توصیه به ملیون برای عبور از مصداق پادشاهی و دفاع از نظام مشروطه سلطنتی، خواننده تیزبین به خوبی درمی‌یابد که باور واقعی نویسنده چیست و آنچه در مقام تعریف و تمجید از عملکردها و پیشرفت‌های دوران چنین مظاهر فساد و وابستگی مطلق به بیگانه مطرح می‌شود از چه رواست.

نکته بسیار عبرت‌آموز در مطالعه خاطرات آقای ودیعی تاثیرات فاجعه‌آمیز استبداد و بی‌توجهی به حقوق اساسی مردم در همه ابعاد جامعه است. نویسنده در دوران پهلوی دوم یکی از به اصطلاح برجستگان فکر و اندیشه به حساب می‌آمد، اما زمانی که خواننده با مطالعه اثر به این عضو برجسته گروه‌ اندیشمندان نزدیک می‌شود به عمق فاجعه‌بار وابستگی به بیگانه در سطحی ساختن دست‌اندرکاران پی می‌برد. برای نمونه آقای ودیعی را در زمان اظهار نظر در مورد دکتر شریعتی، بیگانه با شناخته شده‌ترین پدیده‌های جامعه شناختی می‌بیند: «اگر زدن پهلوی را مقدم داریم دیگر نمی‌توانیم دستاوردها را حفظ کنیم. آن کس که صنعتی شدن را می‌زد و فریاد می‌زد همه ماشین‌ها مضراند (جمله از دکتر علی شریعتی است) در گروه شریعتمداری و جبهه ملی نبود؛ بنابراین نمی‌توانست موتلف جبهه ملی شود.» (جلد دوم، ص۳۹۹) این عنصر برجسته گروه اندیشمندان دربار پهلوی با مقوله ماشینیزم که مرحوم شریعتی به آن می‌پردازد و بسیار از اندیشمندان غربی نیز از آن به عنوان عامل الیناسیون انسان (از خود بیگانگی) یاد می‌کنند و حتی هنرمندی چون چارلی‌چاپلین در فیلم «عصر جدید» به شدت به پدیده ماشینیزم می‌تازد، کاملا بیگانه است و حتی شاید یک خط نیز در مورد این بحث نخوانده است؛ بنابراین شریعتی را مخالف صنعت و ماشین می‌خواند.