ورود آمریکا به بازار نفت ایران

جنگ جهانی دوم و کمترین میزان خسارت‌ حاصل از آن برای آمریکا این کشور را تبدیل به یکی از قدرت‌های برتر دنیا کرد. از سوی دیگر موقعیت استثنایی و ژئوپلتیک ایران، همراه با منابع عظیم انرژی نیز یکی از دلایلی بود که اکثرا دول قدرتمند آن زمان خواهان دستیابی به آن بودند. این نوشتار به بررسی سیاست‌های نفتی آمریکا و ورود این کشور به عرصه دیپلماسی ایران می‌پردازد... واگذاری امتیاز اکتشاف و استخراج نفت به شرکت استاندارد اویل بار دیگر با عکس‌العمل‌‌های تند شوروی و انگلیس روبه‌رو شد.

لرد کُدمن، رییس هیات‌مدیره شرکت نفت انگلیس و ایران، به کمپانی استاندارد گفت: «زمانی که شما در شمال ایران به نفت دست پیدا کنید، ناچارید یا از طریق شوروی یا از راه خلیج‌فارس نفت را صادر کنید که در این صورت، هیچ‌کدام از دو کشور به شما اجازه صادرات را نخواهند داد». کدمن پیشنهاد مشارکت ۵۰ درصد را به کمپانی استاندارد داد. شرکت استاندارد با پیشنهاد کدمن موافقت کرد به شرطی که همین شیوه در نفت عراق و فلسطین نیز اجرا شود. دو طرف به منظور جلوگیری از نفوذ کمونیست‌ها در منطقه خاورمیانه اصل شراکت را پذیرفتند، ولی جنجالی که شوروی و طرفداران آن در جراید تهران علیه کمپانی استاندارد به پا کردند و مشکلات داخلی ایران در آستانه انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و کشته شدن ایمبری تبعه آمریکایی (۱۹۲۴.م)، همگی سبب شد قرارداد نفت شمال به هم بخورد و شرکت‌های نفتی آمریکا ایران را ترک کنند؛ همان آرزویی که انگلیس داشت.

با آغاز جنگ جهانی دوم، ایران همچون جنگ جهانی اول، اعلام بی‌طرفی کرد، اما شوروی و انگلیس بی‌توجه به سیاست بی‌طرفی، کشور ما را از شمال و جنوب اشغال کردند. آمریکا نیز از این اقدام تجاوزکارانه پشتیبانی کرد. بهانه اشغالگران حضور کارشناسان آلمانی در ایران بود، در حالی که کارشناسان سایر کشورهای اروپایی و حتی آمریکایی نیز در ایران حضور داشتند. این تجاوز در ۳ شهریور ۱۳۲۰ (اوت ۱۹۴۱) انجام شد. رضاشاه در نامه‌ای به فرانکلین روزولت نوشت: آقای رییس‌جمهوری، کشور شما به عنوان پیشرفته‌ترین دموکراسی جهان چرا باید در برابر این تجاوز صریح سکوت کند؟ روزولت در پاسخ کوتاهی نوشت: وقتی جهان در آتش جنگ می‌سوزد شما نمی‌توانید در جزیره‌ای امن زندگی کنید. وقتی خانه شما آتش می‌گیرد، مامور آتش‌نشانی برای اطفای حریق خانه شما، از خانه همسایه استفاده می‌کند و برای این کار منتظر اجازه او نخواهد ماند.

جنگ جهانی دوم مثل هر حادثه مهم تاریخی نظم حاکم بر جامعه بین‌المللی را تغییر ‌داد. ایران نیز از این اصل مستثنا نبود، همان گونه که جنگ جهانی اول سبب دگرگونی و جابه‌جایی قدرت در تمام کشورهای مهم منطقه شد و رضاشاه خود محصول این استراتژی و سلطنت او حاصل توافقی بین‌المللی بود و همچنان‌که در ترکیه به عمر چهارصدساله خلافت عثمانی پایان داده شد و آتاتورک قدرت را به دست گرفت، در افغانستان امان‌الله‌خان به سلطنت رسید و در عراق ملک فیصل بنیاد سلسله هاشمی را پی‌ریزی کرد؛ جالب اینکه در همه این کشورها قدرت به دست نظامیان افتاد.

با سقوط رضاشاه و اخراج او از ایران (۲۵شهریور ۱۳۲۰/اوت ۱۹۴۱) میان وزرای خارجه انگلیس، شوروی و آمریکا بر سر نوع حکومت یا تعیین جانشین برای او اختلاف روی داد، اما آنها نهایتا با سلطنت فرزندش موافقت کردند. از این تاریخ آمریکا عملا جای انگلیس را در ایران گرفت و ابتدا با نفوذ مستشاران خود در ارتش، بر مهم‌ترین نهاد قدرت دست یافت و سپس بر شریان‌های اقتصادی مسلط شد. محمدرضاشاه که نسبت به انگلیس کینه و تنفر داشت؛ زیرا گرچه در به قدرت رسیدن پدرش سهم بسزایی داشت، به دلیل رفتار آمرانه لردهای لندنی با پدرش در دوره سلطنت و به‌ویژه موجباتی که انگلیسی‌ها در سقوط و تبعید رضاشاه فراهم کردند، ترجیح می‌داد زیر سایه آمریکا سلطنت کند.

با توجه به ضعف مفرط نظامی ــ اقتصادی انگلیس در سال‌های آخر جنگ که آمریکا از آن شادمان بود، ایران در چارچوب سیاست خارجی ایالات‌متحده حائز دو اهمیت استراتژیک گردید.

الف‌) موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک ایران در منطقه حساس خاورمیانه با مرزهای گسترده در خلیج‌فارس و نیز همجواری با اتحاد جماهیر شوروی. با توجه به زمینه‌های وسیع فقر و بی‌سوادی در ایران، بسترهای مناسب نفوذ و رشد کمونیسم در ایران بسیار بالا بود. در تاریخ ۲ مه ۱۹۴۲.م فرانکلین روزولت، رییس‌جمهوری آمریکا، اعلام کرد دفاع از ایران برای امنیت آمریکا مساله‌ای حیاتی به شمار می‌رود و از این رو حاضر است به ایران کمک کند. وی برای رسیدگی به چگونگی پرداخت وام و کمک‌های اقتصادی به ایران، واندل ویکی، نماینده ویژه خود را به ایران فرستاد.

کردل هال، وزیر امور خارجه آمریکا، در اوت ۱۹۴۳.م در نامه‌ای خطاب به روزولت، ضمن بحث در مورد دلایل اخلاقی و انسانی برای حضور آمریکا در ایران به منظور خنثی کردن جاه‌طلبی‌های شوروی و انگلیس نوشت: «به نفع ماست که در خلیج‌فارس در مقابل مجتمع فنی آمریکا در عربستان، قدرت بزرگی مستقر نشود».

ب) منابع عظیم نفتی در ایران از دلایل مهم توجه آمریکا به کشور ما بود. آمریکایی که برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران با آن همه مشکل و کارشکنی انگلیس روبه‌رو شد و نهایتا به دلیل کارشکنی و تحریکات این کشور نتوانست امتیازی کسب کند، اینک با بروز ناتوانی در سیطره قدرت انگلیس و به دست گرفتن رهبری جنگ و مبدل شدن به قدرت بی‌رقیب اقتصادی، بدون دردسر بر نفت ایران و منطقه مسلط شده بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود این موقعیت را از دست بدهد.انگلیس کاملا متوجه این امر شده بود که خیلی زود آمریکا سلطه بریتانیا بر منابع نفتی ایران و خاورمیانه را متزلزل خواهد کرد؛ زیرا عصر تسلط دولت‌های سنتی اروپا، مثل انگلیس و فرانسه، با خاتمه جنگ جهانی دوم پایان یافته و عصر قدرت‌نمایی شوروی و ایالات‌متحده فرا رسیده بود. بریتانیا ترجیح می‌داد به جای نفوذ شوروی در خاورمیانه و تسلط مسکو بر منابع نفتی، از حضور آمریکا در منطقه حمایت کند.

استراتژی نفتی آمریکا در ایران

هری ترومن، رییس کمیسیون دفاع ملی در مجلس سنا، در گزارش خود که در فوریه ۱۹۴۲.م به سنا تقدیم کرد، گفت: سرمایه‌داری آمریکا باید بیش‌ از پیش در استخراج منابع نفتی به کار افتد و ذخایر نفتی سایر کشورها، به‌ویژه خاورمیانه، باید بیش از این در اختیار آمریکاییان قرار گیرد. همچنین دی‌گالیر، رییس کمیسیون کارشناسان بررسی نفت در آمریکا، در اکتبر ۱۹۴۳.م گزارشی به این شرح به فرانکلین روزولت، رییس‌جمهوری آمریکا، تسلیم کرد: آینده نفت این کشور نمی‌تواند فقط به منابع داخلی متکی باشد؛ زیرا طولی نخواهد کشید که ذخایر و مراکز مهم تولید نفت جهان از خلیج مکزیک و جزایر کارائیب (ونزوئلا) به منطقه خلیج‌فارس انتقال خواهد یافت.در پی بررسی و تحقیقاتی که درباره نفت جهان، در آمریکا به عمل آمد معلوم شد که ۶۳ درصد نفت جهان در خاورمیانه است و این ذخایر برای مصرف ۱۳۰ سال جهان کفایت می‌کند. کارشناسان آمریکا پیش‌بینی می‌کردند که ذخایر نفت آمریکا پیوسته کاهش خواهد یافت و آمریکا طی سال‌های آینده، از کشور صادرکننده نفت، به کشوری واردکننده تبدیل خواهد شد. به این دلیل، دولتمردان آمریکا ناچار شدند توجه و سرمایه خود را متوجه خاورمیانه و به‌ویژه ایران کنند. در آن زمان (۱۹۴۵.م) طبق برآورد کارشناسان، ذخایر نفتی ایران، پس از آمریکای شمالی، ونزوئلا و شوروی مقام چهارم جهان و اول خاورمیانه را داشت. پالایشگاه آبادان با تصفیه سالانه بیش از ۲۵ میلیون بشکه، بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان بود و تولید نفت خام ایران از ۳۲ میلیون تن تجاوز می‌کرد.در همسایگی ایران، بیشتر سهام نفت عراق را انگلیس در اختیار داشت و تمام نفت عربستان متعلق به کمپانی‌های نفتی آمریکا بود. نفت کویت را شرکت نفت انگلیس و شرکت آمریکایی گلف به تساوی تصاحب کرده بودند. به عبارت دیگر در اوایل جنگ جهانی دوم، آمریکا ۱۶ درصد و انگلیس ۷۸ درصد نفت خاورمیانه را در اختیار داشتند. توسعه جنگ توام با افزایش مصرف نفت، کوشش‌ شرکت‌های آمریکایی را برای دستیابی بیشتر به نفت خاورمیانه، به‌ویژه نفت ایران، افزون ساخت، به‌طوری‌که در سال ۱۹۴۳.م از حالت رقابت با انگلیس به صورت کشمکش درآمد. حفظ موقعیت برتر برای ایالات‌متحده بعد از جنگ جهانی دوم بستگی تمام به امکان دسترسی بیشتر به منابع نفتی خارجی داشت که تا آن زمان، عمدتا در اختیار انگلیس بود. برقراری نظم جدید مستلزم اتخاذ خط‌مشی روشن در ابعاد اقتصادی، سیاسی، نظامی و جغرافیایی بود که حیات آمریکا را تضمین نماید. این خط‌مشی براساس استراتژی منافع ملی آمریکا شکل گرفت و چیزی جز گسترش روابط اقتصادی با جهان خارج و دستیابی به بازارهای صادراتی و تامین مواد اولیه مورد نیاز صنایع این کشور از طریق نشر هرچه بیشتر الگوی توسعه خود در جهان سوم، مهم‌ترین محل تامین‌کننده مواد خام به ویژه نفت نبود و این نیز میسر نمی‌شد، مگر با ایجاد بستر مناسب برای تامین منافع اقتصادی از طریق نفوذ بر حیات سیاسی کشورها و روی کار آوردن، حمایت و وابسته کردن رژیم‌های این قبیل کشورها در سطح وسیعی از جهان، به این جهت که اغلب تکیه‌گاه نظام استعماری خارجی بودند و نیز بدون وجود سیستم متکی بر استعمار و بهره‌کشی در داخل، تسلط اقتصادی استعماری نمی‌تواند وجود داشته باشد.